تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

دوباره باید برم زرین شهر

بعد اینهمه مدت بالاخره اقای الف نامه رو نوشتند دادند اتحادیه اتحادیه هم گفته اماده شده بیا بگیر ببر دادگستری 

دعا کنین تموم بشه  این پرونده زرین شهر خسته شدم بخدا 

آدم دوباره گفت رفتم اجرای احکام گفتم میخوام یه چک بدم به زنم گفته راضیش کن بیارش اینجا تا پرونده رو خاتمه بدیم وتو بیا چک بگیر تا من باحسابم کار کنم برات وام بگیرم 

چقدر این مرد قبیحه مگه مغز خر خوردم تازه میخواد چک یکی دیگه رو بده دوباره من برم دنبال چک وصول کردن ودادگاه و...

دیگه اون حوای احمق مرده 

کسی که اینهمه بهم دروغ گفته بهش اعتباری نیست فعلا بهش گفتم که باید به بابا بگم که بابا دعوام کرد گفت یادت رفته چقدر اذیتت کرده زود جوابشو میدادی یالااقل هیچی نمیگفتی چرا گفتی برم به بابام بگم 

خب راست میگه حرف درستی نزدم 


نظرات 2 + ارسال نظر
زهرا دوشنبه 10 تیر 1398 ساعت 08:26

خدا انشالا خودش کمکت کنه حواجانم.. افتادی رو یه دور بی سر و ته ... گل پسرخان خوبه؟ کلاس تابستونی ثبت نامش نکردی؟

دقیقا.ممنون خداروشکر.میخوام بنویسمش پولش جور نشده هنوز

حوا دوشنبه 10 تیر 1398 ساعت 08:14

کار اشتباهی کردی گفتی به بابام بگم... اینجوری فکر میکنه خودت قوه تصمیم گیری نداری و دیگران بهت خط میدن... و بیشتر اذیتت میکنه
هر وقت نمیخوای فوری جواب بدی بهش بگو صبر کن فکرهام رو بکنم بعد جواب میدم... نگو به فلانی یا بهمانی بگم...اونجوری تصمیم خودت هم به پای دیگران نوشته میشه..

امیدوارم که هرچه زودتر به آرامش برسی و ماجرا ختم به خوشی و خیر بشه

دقیقا همینطوره که میگی اشتباه کردم .ممنون انشالله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد