تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

تماس با برادر عادم

زنگ  زدم برادر عادم همونکه یکم از همه بهتره 

گفت هروقت سرکار باشه‌وتو زنگ بزنی میذاره رو بلندگو جلوی مردها ومشتری ها میگه غیرت نداره میگه دیگه بهش زنگ نزن 

میگه نمیتونم بیشترازاین حرف بزنم تو فامیل اذیتم کرده 

گفت از مادر توقع نداشته باش زیادی که پیر میشند مغزشون کوچیک میشه وازبچه بدتر میشند 

میگه به مادر گفتم چرا ازکارت بنیاد شهید سواستفاده کردی چرا اسم برادر شهیدمونو بردی ابروی اون خدابیامرز رو بردی گفت مادر هم با من لج کرده وابرو تو فامیل برام نگذاشته گفته من خبر بیار شما شدم .گفتم من راضی به اذیت شما نیستم فقط زنگ زدم بهتون بگم که عادم زن صیغه کرده ودیگه یکشنبه ها نمیاد دنبال بچه واهمیت نمیده وتمام قضایا رو گفتم 

گفتم من شرم دارم بگم این برادر منه گفت غصه تو وپسرتو میخورم گفت مشتریا میاند میگند واسطه بشیم این زندگیش درست بشه میگم برادرم مشکل داره وزنشو اذیت میکنه اصلا اهل زندگی نیست که بریم به دختر مردم چی بگیم 

صدای شاگردشونم میومد که میگفت حیف این زن که زنه عادم بوده حیف بچه اش که برادر عادمم گفت اره بیچاره پسری همچین عادم کثیفی بچه میخواست چیکار 

گفت من دلم نمیخواد حتی ببینمش ولی تو مغازه شریکیم 

گفت اشتباه کردی حرف مادر رو گوش دادی که وقتی با جاری گله هم بودند ساکت موندی همون موقع باید پدر جفتشونو در میاوردی الانم از یه ریال حقت نگذر 

غلط کرده نداره 

گفتم شوهر خواهرت اومد شهادت داد که ۱۲۰۰حقوق عادمه 

گفت چقدر این مرد بی حیاست اول گفته نرفتم‌ونمیرم بعد که بهش گفتم تو رفتی دروغ نگو گفت رفتم ولی شهادت ندادم گفت من میشناسمش دروغگو هست بهش گفتم از خدا بترس تو دوتا دختر داری 

اخرش بغض کردم وگریه ام گرفت گفتم حلال کنید گفت تو حلال کن که من خجالت میکشم بااین داداشم .

نمیذارم بابا بفهمه که بهش زنگ زدم وگرنه دعوام میکنه ولی لازم بود داداشش بفهمه که چه غلط اضافی میکنه 

تازه داداشش گفت ازاون خالکوبیش معلومه کثافت کاریش 

گفت تا میتونی نذار بچه رو ببینه 


نظرات 2 + ارسال نظر
ویرگول دوشنبه 8 مهر 1398 ساعت 20:08 http://Haroz.mihanblog.com

خدا جای حق نشسته فدات شم
یه روزی اسنا هم تقاص می دن گلم
ایشالا هر روز تو کارت بیشتر و بیشتر پیشرفت کنی

ممنونم .انشالله .واقعا دلم میخواد پر پر زدن عادمو ببینم نمیشه که بگم مریضه وظلمهاش از مریضیشه

ارمان دوشنبه 8 مهر 1398 ساعت 17:06 http://Khiyaanat.blogsky.com

پست اول رو که خوندم از شادی و خوشبختیت خوشحال شدم
اما متاسفانه این خوشحالیم خیلی دوم نیاورد
امیدوارم خوشبخت بشی همونطور که استحقاقشو داری و همیشه لبخند رو لبت باشه

هیچ وقت خوشبخت نبودمممنون انشالله شما خوشبخت وتندرست باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد