تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

اجرت المثلم ردشد


اجرت المثلم رد شده 


خداازشون نگذره


کاش عمرشو خداازش می‌گرفت


دلم میخواد  یه فراموشی مطلق بیاد سراغم حالم خیلی ازش به هم میخوره

دیروز فهمید که حسابهاشو بستم سرم دادزد نفرین کرد گفت برو خوشحال باش گفت بخاطر کارمن مجبورشده موقع خرید گدایی کنه ازاین واون چون رفته فروشگاه ویوهو دیده هیچ کدوم کارتهاش جواب نمیده 

گفتم توکه میدونستی مهریه روگذاشتم اجرا 

منم مثل توپول نداشتم ومجبورشدم برای بچه ام ازیکی دیگه پول بگیرم


مرتیکه زنگ زده پس کی میخوای بیای لوازمتو ببری بیا ببرشون


انگارمن گناه کردم انگار من مزاحمم انگارمن تو این چندسال آدم کثیفی بودم


ازمن به تو نصیحت کسی رونبخش


هیچ کس لایق ببخشش نیست ازچشمات درمیاره


نسوز نساز


تاوقتی جوونی تاوقتی برای خوشگذرونی وجوونی کردن وقت داری نسوزی ونسازی هیچ کس ارزش نداره جوونیتو بپاش بذاری


داغونم 


بخدا اگه کسی بفهمه یاکسی براش مهم باشه که من چی کشیدم گاهی وقتها حس میکنم خدا یادش میره منو ببینه انگارمنم بین بنده هاش زیادی بودم پس چرا حذفم نمیکنه 

نظرات 5 + ارسال نظر
فاطمه چهارشنبه 7 آذر 1397 ساعت 16:50 http://taghdireman.mihanblog.com/

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 1 آذر 1397 ساعت 22:30

حوا جان میدونم روزای سختی رو می گذرونی، کاش کاری از دستم بر می اومد
این روزها هم میگذره بلاخره

کاش بگذره

ویرگول پنج‌شنبه 1 آذر 1397 ساعت 14:59 http://haroz.mihanblog.com

نمی تونی شکایت کنی روش؟
برو وسایلت رو بیار عزیزم
خلایق هر چی لایق
بزار بشینه رو زمین زندگی کنه
مرتیکه پرو شده‌ بره گدایی کنه. یادش رفته ماهی ده تومن می داده به تو ماهیانه؟
تو رو خداااااا ناامید نشو دختر جان

ای کاش برای همیشه به گدایی بیفته یادم که میفته چجوری توخونه یه کیلو گوشت روده قسمت میکردم که آقا پول جمع کنه چقدرصرفه جویی میکردم حالا آقا دووعده درروز غذای بیرون میخورند وپول ندارند من خیلی پروش کردم

ترانه پنج‌شنبه 1 آذر 1397 ساعت 12:36 http://daftare-zendegiye-man.blogsky.com

خدا لعنتش کنه.هم اونو و هم اون قانون بی صاحاب وامونده ی ما رو.

کاش یکی میومد این فضلا روجمع می‌کرد مینداخت همونجا که لایقشند

نازنین پنج‌شنبه 1 آذر 1397 ساعت 10:28

ازمن به تو نصیحت اینقدر خودتو اذیت نکن ؛ داغون میشی ؛شکسته میشی؛ پیر میشی و هیچکسسس هم براش فرقی نمیکنه تو چه حالی داری
مادر شوهر منم دوبار ازدواج کرد و ازهردوتا همسرش جدا شد وبچه هاش رو واسه خودش نگه داشت چون دلش میسوخت ومادر بود ؛ الان که پیر شده و بچه ها بزرگ شدن بچه هاش همه طلبکارشن و رفتن سمت پدراشون ؛ واون مونده و یه حسرت وافسوس که چرا عمرو جوونیم رو گزاشتم پای بچه های بی معرفتم !!
میوه ی درخت سیب پای درخت سیب میوفته عزیزم ؛
آدم خیالش راحته بابت بچه ش جاش امنه و راحته
این خیال راحت رو ازش بگیر بچه رو بده بهش نه اینکه باالتماس بگی ببرش کار دارم واونم قبول نکنه !
مگه چه بلایی باید سرت بیاره تا بفهمی که اون ارزش اینهمه دلسوزی رو نداره و راحت داره میره سرکارش و دنبال کاراش و تو داری غصه میخوری وبچه ی اونو بزرگ میکنی
چند سال که گذشت تازه میفهمی چه اشتباهی کردی بچه رو نکه داشتی

همش ترسم ازاینه بااین بی خیالیش کاردست بچه بده این اذیتم میکنه وگرنه این روزا با حس خوش گذرونی اون دلم میخواد خفه اش کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد