امروز رفتم دادگاه ضرب وشتم دونفریمون باید میرفتیم
دوباره بهم چیز گفت
قاضی بهم گفت قسم بخور
قسم خوردم
اینقدر شوهرم لجش گرفت
گفت قسم دروغ خوردی
گفتم تو ومامانت قسم دروغ میخورین
گفت تو کثیفتر از منی
گفت کثیف تویی ومامانت که تورو تربیت کرد
خسته شدم از دادگاه
خسته شدماز دیدنش
خسته شدم از دروغهاش
امروز یه چیزایی میگفت بههم میبافید فقط نگاش کردم عصبی شد گفت به من نگاه نکن به قاضی نگاه کن منم همینجور زل زده بودم بهش
مرتیکه همه چی میگفت
اونوقت من دارم میگم مبادا چیزی گفته باشم حواسم نبوده باشه حقش ضایع بشه
خاک توسرش کنند
من اصلش این برگه رومیخوام تا روزی روزگاری بتونم حضانت بچه امو بگیرم ازش
قبل از اینکه کارتون به دادگاه کشیده بشه اکثر کامنت گزاران گفتند که برا دادگاه رفتن کفش آهنین لازم داری پس لطفا خسته نشو تا به حقت برسی در نظر بگیر آدم قبلا برا همسر اول این همه راه رو رفته ولی متاسفانه آدم نشد لطفا با توکل به خدا ادامه بده به حقت می رسی کاش بچه رو بهش می دادی تا بیشتر دهنش سرویس بشه
کاملا حرفت درسته تک تک حرفاتونو یادمه ،به امید همین بچه ادامه میدم اگه بره محبتش کمتر میشه یعنی میترسم که اینطوربشه میدونم زیاد از حد خوش خوشانشه ولی اللن تواین وضعیت به وجود پسرم کنارم خیلی احتیاج دارم حتی فکر نبودنش هم اذیتم میکنه میدونم عاقلانه ترین راه وبهترین انتقام همینه که پهلوی اون باشه ولی دلم نمیذاره احساس میکنم خودم بیشتر وابستهپسرمم تا اون وابسته من باشه