باعرض پوزش از ویرگول عزیزم که خیلی عصبانیش کردم
ازوقتی پول کارشناس روپرداخت کردم هرچی بهش زنگ میزدم میگفت وقت ندارم تا چهارشنبه ی دوهفته ی پیش که بالاخره لطف کردند وجواب دادند وقرار گذاشتند تو کانون کارشناسان که براش هرچی مدرک دارم ببرم
منم هرجایی که ازشوهرم امضا داشتم بردم نزدیک دوازده هزارتومن فقط پول کپی هاش شد
گفت باید قرار بذارم که شوهرت ومادرشوهرتم بیاند ولی گفتم اگه میشه نمیخوام ببینمشون گفت خیلی خوب جداجلسه میذارم که دعواتون نشه
قبل ازاینکه ملاقاتش کنم توی یه طبقه دیگه دیده بودمش که داشت به یکی نصیحت میکرد اصلا با صاحب پرونده قاطی نشو واجازه نده زیاد باهات حرف بزنه تودلم گفتم وا چه وکیلی بعدا دیدم ای دل غافل این همون کارشناس خودمه
با یه من عسل هم نمیشه خوردش
بهش گفتم مادرشوهرم فلان جا امضاش هست منظورم بانک وشوهرداری بود اونم گفت اگه بخوام برم شهرداری 200دیگه باید پول بریزی حساب
گفت من کارمو بلدم خودم بلدم چجوری ازشون امضا بگیرم
همچین هم باعصبانیت انگارمن بهش توهین کردم
آخه مگه چندبار من کارشناس دیدم که بدونم کارشون چجوریه من فقط نگران پرونده امم
اینقدرم ماشالله سرشون شلوغه من حداقل پرداختی رو داشتم بقیه به نسبت پرونده پول داده بودند وبه نسبت اون هم باهاشون حرف زده میشد
یه خانمی بود خیلی گریه کرد وبه یه کارشناس گفت حقمو خوردین ومن ازهمون جا دلم لرزید
هفته پیش پیام اومد که روز 1اسفند برامون جلسه مجدد رسیدگی گذاشتند به کارشناس که زنگ زدم اصلا اجازه نمیده 2دقیقه صحبت کنم فرتی گوشی رو بدون خداحافظی قطع میکنه
خوب من ازکجا بدونم الان پرونده ام چی میشه آدم هم که عکس العمل خاصی نشون نداده
این هفته قراربوده باهاش جلسه داشته باشه ونتیجه روبه دادگاه اعلام کنه
دیگه کلی استرس دارم خدامیدونه
همش میگم نکنه با اون آشنایی که آدم داره باعث بشند کارشناسه روبخرند چی بگم
هفته پیش هم باآدم بحثم شد به گفته دوستان بهش لیست میدادم که برای پسری خرید کنه
گاهی یه چندتا خوراکی میخرید ولی چندوقت بود همون هم نمیخرید بهش پیام دادم میخوام ببرمش مهدکودک گفت ازهمون پولی که قراره بابت نفقه بگیرم ببرمش هنوز که پولی نگرفتم ومگه قراره با330تومن چی کارکنم اینجا که پیداکردم ونزدیک محل کارمامانم هست 240میگیره درماه
مامانم گفت غصه نخورتوکه میای پیشم من بجاش پول مهدکودک پسری رومیدم
یه روزهم بردمش که بعدش سرماخورد منتظرم کامل خوب بشه بعد ببرمش
اینقدرهم دوست داره که نگو
مامان اینا هم نزدیک قراردادشونه دارند دنبال مغازه میگردند امیدوارم یه جوری مغازه پیداکنند که بتونم پسری رو ببرم مهد اینجوری نصف روز کمتر آدم میبینتش
این روزها دستم به خونه تکونی هم بنده نمیدونم میشه دست تنهایی دوطبقه رو تمیز کنم یانه
خیلی خیلی التماس دعا دارم
یه جاهایی واقعا کم میارم
آخر نوشت ؛حس وحشتناکیه که یه عده حتی همجنست بهت پیشنهاد بده که هروقت طلاق گرفتی برو صیغه ی یه مردپولداربشو ومن متنفرم ازاین دید چقدر فرهنگمون داره رو به عقب میره چقدر مردم راحت درمورد صیغه شدن به بهانه ی شرعی بودن حرف میزنند این حرفها خنجرمیزنه به قلبم اشکمو درمیاره
سلام
این روزای سخت هم میگذره و بالاخره روزایی میاد که ایام به کام تو باشه .
دنیا همینجوری نمیمونه عزیزم
سلام عزیزم اومدم وبلاگت با کلی شرمندگی برات توضیح دادم. کاش اینروزها بگذره خیلی خسته ام خیلی تنهام
سلام خوبی توکل بخدا فردا معلوم می شه
خدا بزرگه
سلام ممنون یه جلسه ساده بود ولی باید بیام یه چیزهایی رو توضیح بدم
حوا جان عزیز و دوست داشتنی شما یک خانم باکمالات و کامل و توانمندی و اونایی که پیشنهاد صیغه و .. میدن فکر میکنن برا زندگی حتما باید دستت تو جیب یه مرد باشه... مطمئنم خیلی خوب از پس سختیای زندگی خودت و پسرت برمیای. غصه هیچیو نخور خیلی چیزا دست ما نیست رای کارشناس و قاضی و ... این دوران سختو آرزو میکنم به سلامتی پشت سر بگذاری و روزای پرآرامشی برا خودت و پسرت و خونوادت بسازی
اصلا زنها یه مدلی شدند تواین وضع بداقتصادی تا یه جروبحث باشوهرشون میکنند میگند خوش به حالت حوا کاش ما جای توبودیم از دست شوهرمون ازاد میشدیم میرفتیم صیغه میشدیم پولمونو میگرفتیم ومیرفتیم میگشتیم وخوش دنیا رو میگذروندیم اونا چی فکر میکنند ومن چی فکر میکنم من دلم یه خونه امن میخواد حالا سر خرجی و مردسالاری ومادرشوهر هم دعوا شد شد اینقدر این خیانت ادم بهم فشار آورده که گاهی میگم اگه این نبود هیچ وقت گلایه ازبقیه چیزها نمیکردم انشالله ممنون عزیزم