تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

دادگاه اعسار دوم

عادم همیشه دروغ میگه واین جزِیی از وجودشه فکر کنم دیگه دست خودش نیست 

چون گفته بود رفته دادگاه ودادگاه تشکیل شده وشاهدهاشم برده ونمیدونه چرا دوباره جلسه دادگاه گذاشتند .

ولی وقتی رفتم دادگاه فهمیدم اصلا جلسه ای تشکیل نشده همون اول دادگاه قاضی گفته باید حوا حضور داشته باشه وبا عوض کردن تاریخ جلسه موافقت کرده 

قبل از شروع جلسه قاضی منو توراهرو دید صدام زد رفتم پیشش گفت بگو ببینم قضیه چیه منم گفتم والا نمیدونم چشه دوباره تقاضای اعسار داده گفت مگه حکم تجدید نظر نیومده گفتم چرا گفت کمشم که کردند عجب ادمیه گفت نگران نباش درست میشه 

تا اینو گفت ازاسترسم کم شد وانگار قفل زبونم باز شد 

اخه قبلش با وجودی که کلی لباس پوشیده بودم لرز بدی کردم یه خانمه هم توراهرو بهم شکلات داد گفت بخور شاید بهتر شدی

چندتا خانمی که توی راهرو منتظر بودیم همه مثل من بودند گفتند تو چطوری تونستی برای شوهرت یبار شلاق بگیری ما که نتونستیم وخیلی سخته اثباتش وانگار دیگه دادگاه کاری به این چیزها نداره،حقیقت تلخ دادگاه های ما هم همینه بااینکه قانونش هست ولی اجرا نمیشه این خودش مجوزیه برای ترویج رابطه نامشروع درست مثل برداشتن حبس برای مهریه 

دادگاه که تشکیل شد عادم شروع کرد باز ازنداریش بگه 

قاضی بهم گفت قبول داری گفتم نه این بیشترازاین ها داره که بده 

گفتم کسی که نداره چرا باید بره قالی ومبل نو بخره چرا باید برای نداریش بره چهارتا دوربین نصب کنه برای خونه چه خبره مگه کسی که نداره چرا باید روی بدنش خالکوبی کنه 

همین سه تا جمله هم عادم رو به اتیش کشید هم قاضی ومشاور قاضی یه نگاهی بهم کردند بعد قاضی کارمند دفترشو صدا زد گفت برو ببین خالکوبی داره 

عادم هم منمن کنان گفت این چاپه سه ماهه پاک میشه حالا 4 ماهه از خالکوبیش گذشته ها انگار همه خرندحرفاشو باور کنند کارمنده هم رفت دید وبه قاضی گفت اره خالکوبی داره  بعد همه تو اتاق خنده اشون گرفت البته نمیدونم چرا !

قاضی بهش گفت توکه ماشین داری برو ماشینتو بفروش عادم گفت ماشین من قیمتی نداره تازه گذاشتم برای فروش فایده نداره سندش مشکل داره و...

گفت حوا بیاد ماشین منو برداره بره گفتم خیلی بهت سخت نگذره من ماشین تورو میخوام چیکار خودمم مهمون دوروزه خونه اینو واونم ماشینتو بردار چیکارش کنم بفروشش پولشو بده بعدم مگه احمقم مهریه امو با یه ماشین تمومش کنم داری بده 

قاضی هم گفت خب راست میگه بنده خدا 

عادمم گفت خب شما اقای قاضی برام بفروشین قاضی هم دوباره خندید گفت مگه من بورس ماشین دارم خلاصه قاضی با قاضیه مشاور صحبت کرد واخر بار گفتند تو ازکی کارمیکردی عادم گفت از بچگی گفت شغلت رو تو این مدت یکسال عوض کردی گفت نه 

قاضی گفت بیکار شدی

عادم گفت نه 

قاضی هم به تندی گفت پس پول اونقدر داری که این پول پیش قسط رو پرداخت کنی 

عادم گفت پس شاهد هام چی 

قاضی گفت حالا شاهدهاتو ول کن اگه احتیاج بود خودم خبرشون میکنم اینقدر خوشحال شدم که برای بار دوم به شاهدهاش محل نگذاشت .

این دادگاهی که ما میریم مثل دادگاه نیکبخت نیست همراه راه نمیده فقط طرفین دعوا حتی شاهدها هم پایین دردادگاه میمونند اگر قاضی اجازه داد دفتردارش زنگ میزنه نگهبانی تا اجازه ورود بهشون بده 

از اتاق قاضی که بیرون اومدم عادم شروع کردن دادوبیداد سرمن که داری از کجا میسوزی وبهت نشون میدم واگه خیال کردی یک ریال بهت بدم کور خوندی اتفاقا کارمنده که خالکوبیشو دیده بود بیرون بود وشاهد ماجرا اینقدر بد عادم رو نگاه کرد منم راهمو کشیدم اومدم دیگه صبرنکردم ببینم چی به هم میگند 

من از راه پله ها اومدم وعادم از اسانسور

دم دردادگاه باهم رسیدیم شاهدهاشو دیدم که اون قبلی ها نیستند یعنی اون ها که اسمشون توی لیست بود نبودند فکر کنم اون نفرین های توی استاتوس یه کاری کرده یا اینکه داداش عادم یه تکونی به خودش داده 

دوتا از محله عادم بودند هردوهم پیر منم رفتم گفتم انشالله سر دختراتون بیاد 

عادم بیشرف هم انگار به حیوون میگه گفت هرری برو برو 

منم حوصله دعوا باهاشو ندارم  اومدم .

برای اولین بار جواب دادگاه زود اومد 

درخواست اعسار از پرداخت پیش پرداخت مهریه رد شده 

میام دوباره حرف دارم اگه کارم بذاره 

 


نظرات 3 + ارسال نظر
اعظم 46 شنبه 5 بهمن 1398 ساعت 10:19

خدا رو شکر که روند دادگاه خوب پیش رفت وخدا قاضی مشاور رو جایی گذاشت که هم رفتار شما رو ببینه وهم هارت وپورت عادم رو
خدا قوت حوا خانم خدا قوت قهرمان

ممنون خانمیهنوز چند راند دیگه مونده

ویرگول پنج‌شنبه 3 بهمن 1398 ساعت 13:08 http://Haroz.mihanblog.com

الهی شکر
ایشالا که از این به بعد هم خوب پیش بره
امیدوارم حقش رو خدا بده دستش زودتر مرتیکه بی شرف

انشالله به زودی بانگ رسواییشو بشنوم

حوا سه‌شنبه 1 بهمن 1398 ساعت 13:22

ان شاء الله که به زودی با خبرای خوب بیای و یه نفس راحت کشیده

سفت و سخت بایست پاش و نذار فکر کنه تونسته سر همه کلاه بذاره

نمیدونم چرا مردها موقع زن گرفتن به این فکر نمیکنند که مهریه حق زن هست ، نه کی داده و کی گرفته

انشالله .دقیقا اون لحظه فقط شعار میدند مثل عادم که میگه تو بیشتراز حقت میخوای واون زمان که عقدت کردم سی میلیون مهریه ات بوده نه اینقدر شعورش تا این حده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد