تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

خدایا بازم شکرت

خونه مادر جون منتفی شد داییم مخالفت کرده منم خداروشکر میکنم اینجوری با مامانم هرگونه بحثی تموم میشه 

تا سالها هم استرس اینو ندارم که اگه خدای نکرده مادرجونم چیزیش بشه تکلیف منم روشن نیست 

حتما صلاحم اینطوری بهتره

نظرات 4 + ارسال نظر
حوا دوشنبه 5 اسفند 1398 ساعت 08:03

حالا که اینجوری شد یه خونه نزدیک مامانت اینا یا مادرجونت بگیر که کمی از حجم این استرس هات کم بشه...
یه مقدار دورتر از مامانت باشی تنش های بینتون کمتر میشه

اخه با پولی که دارم نمیشه یه خونه پیداکرد نزدیک مامانم اینا اینجا غوغا کرده قیمت ها انگاری پولم شده پول خرد

ویرگول دوشنبه 5 اسفند 1398 ساعت 00:11 http://Haroz.mihanblog.com

الهی که یه اتفاق خوب تو زندگیت بیفته و راهت روشن بشه.
حوا؟ بهت افتخار می کنم دختر. خودت نمی بینی ولی به قدر هزار ماشالا قوی شدی که با اون که دو سال پیش شروع کردم به خوندنش هیچ شباهتی نداری.
امیدوارم هر روز بهتر از دیروز باشه برات

ممنون خانمی چقدر انرژی گرفتم

اعظم 46 یکشنبه 4 اسفند 1398 ساعت 20:37

خدا رو شکر خونه جور نشد در پست قبل می خواستم بنویسم که نتم ضعیف بود
به فکر خونه جای دیگه باش به آه ونفرین مادرت توجه نکن همه هم مادرت رو می شناسن بهت حق می دن جدا شی

جای مناسب پیدا کنم حتما میرم خیلی خسته ام نیاز دارم استراحت کنم دلم ارامش میخواد

بهراد قاسمی یکشنبه 4 اسفند 1398 ساعت 14:57 http://myabziyar.blogsky.com

نوشتن کار هر کسی نیست ولی اونطور که معلومه تو استعداد ذتی داری!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد