زنگ زدم برادر عادم همونکه یکم از همه بهتره
گفت هروقت سرکار باشهوتو زنگ بزنی میذاره رو بلندگو جلوی مردها ومشتری ها میگه غیرت نداره میگه دیگه بهش زنگ نزن
میگه نمیتونم بیشترازاین حرف بزنم تو فامیل اذیتم کرده
گفت از مادر توقع نداشته باش زیادی که پیر میشند مغزشون کوچیک میشه وازبچه بدتر میشند
میگه به مادر گفتم چرا ازکارت بنیاد شهید سواستفاده کردی چرا اسم برادر شهیدمونو بردی ابروی اون خدابیامرز رو بردی گفت مادر هم با من لج کرده وابرو تو فامیل برام نگذاشته گفته من خبر بیار شما شدم .گفتم من راضی به اذیت شما نیستم فقط زنگ زدم بهتون بگم که عادم زن صیغه کرده ودیگه یکشنبه ها نمیاد دنبال بچه واهمیت نمیده وتمام قضایا رو گفتم
گفتم من شرم دارم بگم این برادر منه گفت غصه تو وپسرتو میخورم گفت مشتریا میاند میگند واسطه بشیم این زندگیش درست بشه میگم برادرم مشکل داره وزنشو اذیت میکنه اصلا اهل زندگی نیست که بریم به دختر مردم چی بگیم
صدای شاگردشونم میومد که میگفت حیف این زن که زنه عادم بوده حیف بچه اش که برادر عادمم گفت اره بیچاره پسری همچین عادم کثیفی بچه میخواست چیکار
گفت من دلم نمیخواد حتی ببینمش ولی تو مغازه شریکیم
گفت اشتباه کردی حرف مادر رو گوش دادی که وقتی با جاری گله هم بودند ساکت موندی همون موقع باید پدر جفتشونو در میاوردی الانم از یه ریال حقت نگذر
غلط کرده نداره
گفتم شوهر خواهرت اومد شهادت داد که ۱۲۰۰حقوق عادمه
گفت چقدر این مرد بی حیاست اول گفته نرفتمونمیرم بعد که بهش گفتم تو رفتی دروغ نگو گفت رفتم ولی شهادت ندادم گفت من میشناسمش دروغگو هست بهش گفتم از خدا بترس تو دوتا دختر داری
اخرش بغض کردم وگریه ام گرفت گفتم حلال کنید گفت تو حلال کن که من خجالت میکشم بااین داداشم .
نمیذارم بابا بفهمه که بهش زنگ زدم وگرنه دعوام میکنه ولی لازم بود داداشش بفهمه که چه غلط اضافی میکنه
تازه داداشش گفت ازاون خالکوبیش معلومه کثافت کاریش
گفت تا میتونی نذار بچه رو ببینه
عادم به رای مهریه اعتراض کرده وکیل میگه دلایلی نیاورده خرف زده تو دادگاه تجدید نظر باید حتما مدرک ببری الان هم نگران نباش
انشالله که زودتر حکمش بیاد خسته شدم بخدا
یه سری از برگه های پرونده یه دونگ خونه رو رفتم فتوکپی برابر با اصل گرفتم که ببرم بذارم رو پرونده جدید .
هنوز وقت نکردم
همین برابر با اصل کردن ۵۰خرج داشت
عادم هی توگوش پسری کرده بود که مامانت باید برات تولد بگیره چقدر ساده ام عادم از حیوون هم پست تره
منم دیدم پسری داره اذیت میشه بالاخره تولد براش گرفتم البته خونه مادربزرگم
وقتی دیر به دیر مینویسم ۹۹درصد غصه هام یادم میره
پسری با پیش دبستانی کنار اومده فعلا که داره میره ومن ازاین بایت خوشحالم یه اثرات خوبی میبینم از مرکزش
با پولای تولد هم براش یه ماشین کنترلی خیلی خوب خریدم گفتم بذار به دلش باشه گفتم از فردا کسی خبر نداره شاید سال دیگه بالا سرش نباشم یا زنده نباشم بذار بچه ام از کنار من بودن لذت ببره
عادم هم وسایلی که دوسال پیش برای تولد پسری خریده بودیم رو اورده بود بعد پیام داده بود بایدبرش گردونی یه دونه بادکنک هاشم نترکه گفتم بپا خودت نپوکی بادکنه دیگه مگه دست منه که بترکه یانه اصلا از دوسال پیش تاحالا پوسیده است به من چه میخوای بیای ببرش. که جواب داد خب حالا مواظبش باش
من خیلی ساده ام اشتباها امروز شماره اشو گرفتم چندبارم گرفتم با یه نفر دیگه اشتباه گرفته بودم بعد میگم چرا برنمیداره خوب نگاه مردم میبینم عادمه یادم افتاد عاقا اجازه ندارند یکشنبه ها خلوتشون به هم بخوره
ازته دل از خدا خواستم تقاص دادنشو با همونیکه الان همبسترشه ببینم
من عادم رو بهتراز مادرشم میشناسم
دلم میسوزه هیچ وقت اینجوری برای من یا بچه ام وقت نگذاشته
هرچی میگذره بیشترازش حالم به هم میخوره
زندگیمو پای چه ادم کثیفی هدر دادم والان پسری که برام پاکترین موجوده عالمه رو با کثیفترین ادم توی زندگیم شریکم
یعنی بکشیش هیچ وقت یکشنبه ها حتی گوشی روهم برنمیداره ببینه بچه اش سالمه یانه
پسری چندشب بدجوری تب داشت اینقدر زنگ زدم تا برداشت اخرش گفت اگه تاصبح خوب نشد زنگم بزن بیام ببرمش که ۵صبح زنگش زدم اومد بردش ولی نگذاشت باهاش برم مرتیکه من بخاطر حال بچه ام میخواستم برم اونوقت این پشتشو به من میکرد که حتی نگاهش به من نیفته فکر کنین هیزترین مرد دنیا به من که میرسه چنین رفتاری داره انگار من محتاج اینم
بعدم داروشو نصفه گرفته گفت بقیه اشو خودت فردا برو بگیر دیگه ام سراغ بچه رو نگرفت ببینه خوبه بده چشه
یعنی فکر کنین عادم یه ذره پشیمون باشه که هیچ تازه خوشحاله رفتارش یه جوریه انگار من میخوام شیطون زندگیشو وزن صیغه ایش بشم اینجوری مواظب دامن پاک وعفتشه که مبادا با چشم وابروی من از راه به در نشه
بااین رفتارهاش ازته دل نفرینش میکنم چه عدالتیه که یه مرد اینجوری به هوس هاش برسه ومن چون زنم تو شرع وقوانین اجتماعی باید مواظب باشم دوسانت مانتوم کوتاهتر نشه چه برسه ...استغفرالله
انگار زیادی زن مظلوم شده البته بعضی زنها
هی چی بگم
چه ارزوهایی برای پسرم داشتم حس میکنم همش به باد رفته
اینقدر مشغول دردسرهای عادم شدم که دیگه فرصت پرداختن به پسرم رو نداشتم
گاهی یه تلنگر به خودم میزنم ولی فایده نداره
به قول برادرم باید بین بدو بدتر یکی رو انتخاب کنم
یا به قول روانشناس تو مرکز بهداشت تو شرایطی هستم که بهترین برخورد همین برخورد خودمه نباید زیاد از خودم انتظار داشته باشم میگفت داری خودتو هلاک میکنی
میدونین هلاک بودنم فقط برای پسرمه
وقتی یادم میاد تو دوسال اول زندگیش چقدر باهاش کار میکردم والان با دردسرهایی دارم با محیطی که پسرم مجبوره تحملش کنه اون نقشه های قبلی هیچ کدومش اجرا نمیشه
بااینکه بهش نمیرسم والان در بهترین وضعیت تنهایی بازی میکنه ومن سر کامپیوتر مشغول کارمم وهر از چند گاهی دوکلمه باهاش حرف میزنم تا حس نکنه که به حرفاش گوش نمیدم ولی اخر شب موقع خواب با عذاب وجدان میخوابم
دلم میخواد بیشتر دردودل کنم
اگه میدونستم پیش عادم جاش خوبه میرفتم میدادمش به عادم ولی عادم فقط موقعی بچه میخواد که زحمتی براش نداشته باشه
الهی بمیرم برای پسرم
وقتی مامانای اطرافمو میبینم وقتی تو پیش دبستانی میفهمم که چقدر پسرم کمبود داره از لحاظ رسیدگی کلی غصه میخورم
خیلی بچه ها با مادربزرگ وپدربزرگشون میاند چون مادرشون شاغله ولی هیچ کدوم سر بچه داد نمیزنند از خداشونه ببرندش پارک ولی من جرات ندارم بگم پسرمو ببرید پارک حتی جرات ندارم بگم ببریدش پیش دبستانی گاهی مامانم بی خبر ازمن دنبال خودش میبرتش خونه مادربزرگ یا خاله ام ازاونجام هی زنگ میزنه وغر میزنه اگه هم بگم نبرش دعوا راه میندازه
وسط زمین واسمون موندم بااین حال بازم سعی میکنم یه موقع هایی کتاب داستان بخونم بغلش کنم بهش بگم پسرم قشنگم بهت افتخار میکنم
اصلا بیشتر اصرارم برای رفتنش به پیش دبستانی همین بود که با بچه های دیگه خوش باشه تا بخواد غر غرهای مامان منو بشنوه که دست به شیشه زدی یا خرده بیسکوییت ریختی رو زمین وبیا وببین بچه ات زندگیمو بهم ریخته
میدونین گاهی به این فکر میکنم که تا اخر عمر باید تنها باشم وقتی عادم بابای بچه است واینجوری بچه براش بی ارزشه یا پدرومادرم که همخون پسری هستند اینقدر بی حوصله اند نباید از یه غریبه انتظار داشته باشم که پسرمنو حتی تحمل کنه چه برسه که دوستش داشته باشه
این حوا هر چقدر هم که قوی باشه این فکرها شده بقچه نصفه شبش که برای خدا باز میکنه ودونه دونه نشونش میده وبغض میکنه
این اهنگ مورد علاقه ی منه کاش میشد بذارم اهنگ پیشواز تلفن همراهم .قشنگ حال این روزهامو میگ
شماها هم ازش لذت ببرید.ه
این ماه تولد عادم بود که دیگه اصلا یادم نبود بعد ده روز تازه یادم اومد چقدر خوب که داره کم کم یه چیزهایی ازش یادم میره
سال پدربزرگمم بود که مامانم میخواست شام بده دست تنهایی کلی کار کردم تومراسمم قصد کردم کفش پاشنه بلند بپوشم که عین چی پشیمون شدم تا سه روز کمردرد داشتم
خوب طی شد وخوشحالم که تونستم کاری براش انجام بدم
انگار اینقدر بزرگ شدم که بقیه کارها رو بهم بسپرندوخیالشون راحت باشه که یه مجلس رو خوب میگردونم وخوب ابرو داری میکنم
تولد پسری هم بود عادم هربار باهاش حرف میزد میگفت پول دادم مامانت که برات تولد بگیره وچرا نگرفته منم اخرین بارش ازکوره در رفتم گوشی رو گرفتم وگفتم شما که ام المومنین هستین سرتون میشه نباید تو محرم مراسم شادی گرفت گفت بچه که سرش نمیشه گقتم پس بچه که سرش نمیشه تو بیخود تو دهنش میذاری دوماه دیگه اگه دلم خواست براش میگیرم بعدم چندرغاز تو به تولد نمیرسه اصلا وظیفه ی تو اه براش تولد بگیری نه من
چرت وپرت گفت منم عصبانی شدم گفتم اصلا به تو چه ربطی داره که تو خانواده ی دونفریه ما دخالت میکنی نکنه فکر کردی هنوز زنتم که فضولی میکنی یکم شروع کرد به مزخرف گویی اخرش دوباره رسید به اینکه تو چیز ازم دزدیدی گفتم معلومه کسی که پول نفقه بچه اشو از من میگرفته چی داشته که ازش بدزدم یه عمر گفتی ندارم یه عمر خرجی مارو کردی توحلق کسایی که اخورشون رو تو با عشوه ی خرکیشون پر میکردی حالا یوهومن شدم دزد گوشی رو قطع کرد وپیام داد که تو مال منو میخوری من راضی نیستم منم گفتم تو مگه رضایت سرت میشه تویی که با مامانت حاضری قسم دروغ به قران بخوری ولی حق منو ازم بگیری حروم خوری رو باید بیام ازشماها یاد بگیرم دیگه حق نداری مزاحمم بشی
دیگه نه پیام داد نه زنگ زد
راستی گفتم که رفتم نامه استعلام از دادگاه گرفتم بردم اتحادیه نمایشگاه داران اتوموبیل
اخرش ماشین عادم رواز۳۵تا۶۰قیمت زدند که تونامه نوشتند میانگین۴۵
تاریخ شکایت اون یه دونگ خونه هم خورده برای اردیبهشت سال دیگه نگم که چقدر حرص خوردم فقط رفتم شعبه اش که گفت نمیشه کاری کرد دفتر دارش یواشکی گفت پنج شنبه بیا ببینم میشه برات کاری کرد یانه حالا اگه مرخصی بهمدادند میرم ببینم حرفش راست بود یا دروغ
حکم مهریه هم اومد برای پول پیش۵۰مثقال طلا بریدند به اضافه مخلفات کم ارزش قباله وسکه هاشم هر سه ماه یه سکه نمیدونم چرا زیاد خوشحال نشدم وکیل گفت خوبه چون بهترازاین دادگاهها رای نمیدند البته نظر وکیل هم این بود که عادم میاد برای اشتی ولی خودم فکر میکنم میرهذاعتراض میزنه چون دلم نمیخواد دیگه حتی صداشم بشنوم
در یه حرکت انتحاری وسایلم رو اوردم تو پذیرایی واشپزخانه ووسایل پسری رو بردم توی اتاق الان مثل خونه ادمیزاد شده
برام دعا کنین
انشالله دفعه ی دیگه با خبرای خوب بیام
برای مهریه مجدد خودم رفتم سرزدم نامه استعلامکه قرار بود بهم زنگ بزنند تا برم بگیرم رو خودشون ارسال کرده بودند منتها دوباره یه کپیش رو دادند که خودم ببرم زودتر جواب بگیرم استعلام از نرخ ماشین عادم
رفتم اتحادیه نمایشگاه داران اتو موبیل
اونجا بهتراز جاهای دیگه بود فقط بدیش این بود دیرمیاند سرکار کلی پشت درمنتظر بودم تا باز کنند
چون ماشین عادم کلاسیکه بین۳۵تا۶۰قیمتشه بستگی به نوع قطعات وتمیزیه ماشین داره البته ماشین عادم عروسکیه به بازرس گفتم بیاند ببرم نشونتون بدم گفت نه لازم نیست بعدم کلی تحقیق وبررسی تو دوساعت میانگین نرخ رو ۴۵زدند بازم خداروشکر دوباره بردم دادگاه ودوباره برای قاضی توضیح دادم .قاضیش خوبه فقط یکم فراموشکاره
گفت ۵۰بزنم خوبه
گفتم شما که بدون ماشین گفتین۱۰۰مینویسید ودوباره پرونده رو خوند وگفت باشه میدونم چیکار کنم امیدوارم خوب موقع نظر دادن پرونده رو بخونه
چند روز بعد ابلاغ اومد که بیا دادگاه برای دیه
عادم دیه رو ریخته بود حساب
باید دست به این پول نزنم احتمالا برای مهریه باید ۱۶میلیون پرداخت کنم به دولت تدبیروامید
برام ابلاغیه اومد برای اون یه دونگ خونه اولا دورترین دادگاه تو منطقه است مثلا تهرانی برات انداخته باشند کرج
بعدم تاریخش رو زدند اردیبهش۹۹
یعنی تصور نمیکنینچقدر هنگ کردم باورم نمیشد چندبار هی ابلاغیه رو باز کردم ببینم اشتباه ندیده باشم
وکیل گفته برم سر بزنم دادگاه ولی فکر نکنم تاریخ رو عوض کنند .
چندروز پشت سرهم اشتباه داشتم همشم بخاطر بحثهای مامانمه
این یکشنبه هم دوباره عادم نیومد دنبال پسری
منم دیگه جمعه ها جواب عادم رو نمیدم
گفته بودم که سر بردن پسری دوباره بحثمون شد دفعه قبلی
بهش طعنه زدم برای زنی که صیغه کرده بهش گفتم زنیکه اونم نگفت اشتباه میکنی فقط گفت شعور داشته باش گفتم اگه شما شعور دارین من افتخار میکنم بیشعورم بعدش جمعه پیام داده بود بیام بچه روببرم گفتم تو حق نداری به عادم بیشعور پیام بدی دیگه مزاحم من نشو
قرار گذاشتم باخودم که نذارم یکشنبه اب خوش از گلوش پایین بره مرتیکه شنبه شب تا یکشنبه شب مشغول اون زن صیغه ایشه اصلا براش مهم نیست که خیلی وقته بچه اشو ندیده
راستی دوباره شیطونه گولم زد فال قهوه گرفتم ازاتفاق اونم گفت شوهرت یه زن صیغه کرده من میدونستم با یکیه ولی فکر نمیکردم صیغه اش کرده باشه این فالگیره میگه که رابطه نامشروعه یا صیغه است
یه اعتراف بکنم
همیشه فکر میکردم اگه عادم زن میگرفت راحتتر قبول میکردم تا وقتی که دوست دختر داشته باشه حالاکه برام اتفاق افتاد بااینکه داریم جدامیشیم وحالم ازش به هم میخوره خیلی غصه خوردم گفتم انگار دوست دختر داشتن بهتراز صیغه کردن وزن گرفتن بوده
اینجوری بیشتر خرد شدم تا چند روز حالم بد بود
میدونم یه عده اتون به فال قهوه اعتقاد ندارین منم نداشتم ولی این خانمه همه رو راست گفت چیزهایی که خودمم یادم رفته بود ودرست هم گفت
هم ازقبل میگه هم از اینده
اونبار به همه چیزهایی که گفت رسیدم جز اینکه تا ۵وعده دیگه عادم میخواد برگرده
الانم دوباره گفت عادم یه جایی میرسه که میخواد برگرده توهم توی فالت همبستریه پاک داری یعنی باشوهرت حالا عادم یا یکی دیگه ولی پاکه
گفت حالت چند روز بدتر میشه که تا چندروز برای این فهمیدنهام حالم بد بود قلبمم درد میکرد
از مامانمم گفت
گفت که دشمنت نیست فقط ازدلسوزیه زیاد درحقت اشتباه میکنه واذیتت میکنه خودشم نمیدونه که اینطور شده
قرار شده ماهی۵۰۰بدم بابا اونم به حرف مامانم بابام که هیچی نگفت
سال پدربزرگم نزدیکه تولد پسری هم هست
وتولد افتاده تو دهنش پول هم لاموجود فعلا
نمیدونم چیکار کنم
گفتم میخوای کیک نخرم بجاش برات اسباب بازی بخرم یکم فکر میکنه ومیگه اسباب بازی که میشه کادوی تولد کیک جداست
یعنی فرق بین خودم واین بچه تو همین سن زمین تا اسمونه
من تا هفت سالگی نمیدونستم تولد یعنی چی خخخخخ
تو یه حرکت آنی وسایلم رو ریختم وسط پذیرایی و وسایل پسری رو بیشترش رو بردم توی اتاق قرار بود بعداز طلاق اینکار رو بکنم ولی یوهویی حرکت انتحاری زدم اگه املاشو درست نوشته باشم
الان خونه ام محشر کبری است
دعا کنین بتونم جمع وجورش کنم
پسری هم هر کدوم بسته ها رو که باز میکنم میگه این ماله بابابوده ولج من درمیاد هرچی براش توضیح میدم که اینارو باباجون برای من خریده بازم حرف خودشو میزنه.
توی این شبهای عزیز دلتون شکست یاد منم باشید
دعا کنین منو خیلی محتاج دعام .