دوروز بعد دادگاه زرین شهر برام پیام دادگاه اومد که بدون نتیجه پرونده نیابت توی زرین شهر بسته شد وبرگشت داده شد به اصفهان ازاون روز تاحالا همتقریبا هرروز سرزدم به اتحادیه ولی دریغ از یه همکاری فردا دوباره باید برم ببینم این کارگروه لعنتی بالاخره کی قراره تشکیل بشه
دادگاه اعسار از پرداخت دیه هم نتیجه اش اومد که بخاطر نداشتن دوتا شاهد وهمچنین قسم نخوردن تنها شاهد موجود ادم اعسارش رد شده
ادم اظهار بی اطلاعی کرد از پیام داداشم بعدهم گفت که پای نفقه برای بچه کفش میخره
چندتا بحث داشتیم که خیلی رو اعصابم بود مدام هم میگفت تو بچه رو دادی به من که بری دنبال امار گیری ازمن ومن خبر دارم منم گفتم رفتم که بدونی بعدشم بچه رو برد برای اندازه گیری کفشش وزود برش گردوند گفت نمیتونم بچه رونگه دارم وهمش بهونه تورو میگیره وگوشی رومیداد به بچه که میخوام بیام واینها منم گفتم مامان کی اذیتت میکنه که میخوای برگردی پسری هم گفت بابا که یوهو گوشی قطع شد
دوباره زنگ زد وگفت خودم میخوام برگردم خیلی واضح گوشی رو بلندگو بود ومادر داشت تو گوشش پچ پچ میکرد منم گفتم مامان گوشی رو از روی بلندگو بردارمیخوام خصوصی با تو حرف بزنم نه با یه مشت ادم فضول بعدم گفتم تو جای کی رو تنگ کردی که زود میخواد برت گردونه باز گوشی قطع شد وبچه پشت سرش دم خونه بود حیف که پای بچه ام وروحیه اش وسطه وگرنه حالیش میکردم وقتی میخواد بره جایی که بچه تو دست وپاشه یعنی چی
بعدم گفت که باید برم سر پرونده ومن همه نفقه رو دادم واینها
از ته دلم نفرینش کردم پسری همش میگه مامان پیش بابا که میرم زودی میام تونری ها معلوم نیست چی به بچه میگه میخواد توهفت سالگی لقمه حاضراماذه تحویل بگیره
بچه میگفت بابا گفته این خونه منه نه مامانت بعدم یادش داده که برو بگو همه چی برات بخره ومن پول زیاد میریزم به حسابش واین واقعا روپسری اثر گذاشته واین خیلی اذیتم میکنه من نمیدونم با درسهایی که ادم بهش میده باید چیکار کنم
اگه مادرم اذیت نمیکرد میتونستم راحت ادمو به خاک سیاه بشونم
راستی گفتم که تو یه حرکت انتحاری خونه امو تو رفت وامد به فولادشهر اجاره دادم قرار شد جای پول رهن همه کارهای خونه رو انجام بده
درگیر کارهای خونه هم هستم
کلی درگیری ذهنی دارم که واقعا ارزش نداره ولی باید قبولشون کنم وبه هیچ وجه نمیتونم حذفشون کنم
پسری هر روز اخلاقش بدتر میشه ومن خیلی جاها بغض میکنم ازاینکه نمیتونم مدیریت کنم خیلی واضحه که مامانم وادم کاملا روش اثر میذارند تا جایی که میتونم نمیذارم بره بالا ودلم میخواد راهی پیدا کنم که نذارم مرتب ادم ببینتش
ثبت اسناد هم رفتم ونامه ختم پرونده روگرفتم
صبرکردم ببینم دادگاه اعسار مهریه چی میشه که اگه بیخودی بود برم مهریه رو ازطریق دادگاه به اجرا بذارم
ادم با ماشین خودش اومد دنبال پسری واین یعنی معامله اش فسخ شد ومن خوشحال شدم جیگرم حال اومد
روزهای سختیه خیلی سخت
رفتم دوباره امامزاده وهمون خانم قرانیه رو دوباره دیدم مشکلاتموگفتم ودوباره چندتا ذکر یادم داد که بگم گفت شوهرت نفس شیطانی بهش خورده ودرست شدنی نیست گفت مامانت اعصابش خرده وچندتا ایه است باید به انجیر وزیتون وعسل واب بخونی بهش بدی بخوره از جن حرف زد وگفت باید شروع هرکاریتو با بسم الله باشه وبعدهم گفت ختم بسم الله الرحمن الرحیم بردار هر روز ۲۲۲۲بار به مدت ۴۰روز فعلا دوروزشو انجام دادم سفارش کرده قران رو با معنی بخونم
وقتی ذکر میگم امیدوارترم
لااقل اینها مثل دعا نویس نیستند که ایه مینویسند میگند اتش بزن واینها اصلا به نظرم کارهای دعا نویس ها با اون موکلهاشون خطرناک باشه
اینکه این خانم هیچ پولی نمیگیره باصبربه حرفات گوش میده وبا دلیل بهت میگه که فلان ایه برای فلان کار خوبه البته خواست خداست که ببینمش چون اینقدر سرش شلوغ میشه که تلفنی نمیرسه جواب بده
همش از معجزات قران میگه
منکه ازاون ذکرهایی که یاد داد قبل دادگاه بگم خیلی راضیم
راستی دوباره قران رو برام بازکرد یه چیزهاییش با دفعه قبلی یکی بود قشنگ نشونت میده که فلان کلمه اومده واین معنی رومیده
بعد هم مثل دفعه قبل گفت خانواده شوهرت شعور وفهم ندارند تو کاری به ظاهر مومنشون نداشته باش خیلی هم حرف میزنند ولی خدانمیذاره حرفاشون اثر کنه وخدا پشت وپناهته
بنا به صلاحدید خودم خیلی کمتر از وکیله سوال میپرسم الانم دو هفته است ازش سوال نکردم چون یه کوچولو احساس راحتی کرده وخوشم نمیاد من که نمیخوام دوست دختر کسی باشم ولی به قول دوستم روهوا نگهش دارم مورد نیاز میشه
راستی یه خواستگار دیگه پیداکردم درتعجبم از این مردهای رنگاورنگ بااخلاقهای خوشگلشون
یه کارمند باحقوق عالی مهندسه زنش سرطان داره ودکترها قطع امید کردند بخاطر دوتا بچه کوچیکش میخواد ازدواج کنه
هیچی نگم بهتره
خداصبرم بده
مامان من واقعا بیکار نمیشینه خودش میبره میدوزه بعدم خودش ردشون میکنه یعنی موندم من برگ چغندر واقعی ام
واهمه ای ندارم از گفتن هرچیزی شاید یه جایی به درد کسی خورد شاید یه نفر خوند وبا چشم باز رفت دنبال طلاقش ویا منصرف شد از طلاقش منتها تا جایی که اعصاب خودم اجازه بده
نمیدونم چرا احساس میکنم یه چیزایی رو نگفتم باید یادم بیاد دوباره شاید اضافه کردم اینجا
تو این شبها بخاطر پسرم از ته دل یاقابض میخونم هنوز امیدوارم ادم اینده من که هیچ اینده پسرمو خراب میکنه این اون بچه ای نیست که همه تلاشمو براش میکنم سعی میکنم باعروسک بازی وقصه دوباره باورهای درست رو بهش یاد بدم
دستم خالیه لعنت به بی پولی
راستی چندوقتیه سفره امو از مامان اینا جدا کردم البته اگه مامان بذاره خیلی تو فشارم هم روحی هم پولی
خیلی دست تنهام
میگند تسبیحات حضرت زهرا برای اینجور کارها عالی جواب میده سعی میکنم بعداز همه نمازهام حتما بگمش
یه چیزی رو با رگ های بدنم احساس کردم مومن با مسلمان خیلی فرق داره از خدا میخوام مومنم کنه بدور از ریا کاری بدور از عادتهایی که تهش هیچ اعتقادی نیست
مادر اگه مادر شهیده مادر ادمی مثل ادم هم هست منتها اون کارت بنیاد چیزی از وجود ادم توش ننوشته
بیخود نیست ازدست جماعتی حضرت علی دردودلهاشو به چاه میگفت یه وقتهایی دنبال چاه میگردم برای دردودلهام ولی من کجا وحضرت علی کجا غصه های من کجا وغصه های ایشون کجا خدایا منو ببخش
نمیدونم چرا هنوز دنبال معجزه میگردم فقط میدونم دلم نمیخواد پسرم بیشترازاینها اذیت بشه برای درک بدیهای پدرش خیلی کوچیکه همیشه باافتخارازش یاد میکنه
ادم خوب لجبازی میکنه هربار که میبرتش هرچی خوراکی که برای پسری بده ودوست داره براش میخره به نظرم میخواد کاری کنه که پسری عاشقش بشه حالیش نیست بچه تا چند روز درگیر حساسیت میشه ودردسراش برای منه وزجراش ماله پسری
دوروز بعد دادگاه زرین شهر برام پیام دادگاه اومد که بدون نتیجه پرونده نیابت توی زرین شهر بسته شد وبرگشت داده شد به اصفهان ازاون روز تاحالا همتقریبا هرروز سرزدم به اتحادیه ولی دریغ از یه همکاری فردا دوباره باید برم ببینم این کارگروه لعنتی بالاخره کی قراره تشکیل بشه
دادگاه اعسار از پرداخت دیه هم نتیجه اش اومد که بخاطر نداشتن دوتا شاهد وهمچنین قسم نخوردن تنها شاهد موجود ادم اعسارش رد شده
ادم اظهار بی اطلاعی کرد از پیام داداشم بعدهم گفت که پای نفقه برای بچه کفش میخره
چندتا بحث داشتیم که خیلی رو اعصابم بود مدام هم میگفت تو بچه رو دادی به من که بری دنبال امار گیری ازمن ومن خبر دارم منم گفتم رفتم که بدونی بعدشم بچه رو برد برای اندازه گیری کفشش وزود برش گردوند گفت نمیتونم بچه رونگه دارم وهمش بهونه تورو میگیره وگوشی رومیداد به بچه که میخوام بیام واینها منم گفتم مامان کی اذیتت میکنه که میخوای برگردی پسری هم گفت بابا که یوهو گوشی قطع شد
دوباره زنگ زد وگفت خودم میخوام برگردم خیلی واضح گوشی رو بلندگو بود ومادر داشت تو گوشش پچ پچ میکرد منم گفتم مامان گوشی رو از روی بلندگو بردارمیخوام خصوصی با تو حرف بزنم نه با یه مشت ادم فضول بعدم گفتم تو جای کی رو تنگ کردی که زود میخواد برت گردونه باز گوشی قطع شد وبچه پشت سرش دم خونه بود حیف که پای بچه ام وروحیه اش وسطه وگرنه حالیش میکردم وقتی میخواد بره جایی که بچه تو دست وپاشه یعنی چی
بعدم گفت که باید برم سر پرونده ومن همه نفقه رو دادم واینها
از ته دلم نفرینش کردم پسری همش میگه مامان پیش بابا که میرم زودی میام تونری ها معلوم نیست چی به بچه میگه میخواد توهفت سالگی لقمه حاضراماذه تحویل بگیره
بچه میگفت بابا گفته این خونه منه نه مامانت بعدم یادش داده که برو بگو همه چی برات بخره ومن پول زیاد میریزم به حسابش واین واقعا روپسری اثر گذاشته واین خیلی اذیتم میکنه من نمیدونم با درسهایی که ادم بهش میده باید چیکار کنم
اگه مادرم اذیت نمیکرد میتونستم راحت ادمو به خاک سیاه بشونم
راستی گفتم که تو یه حرکت انتحاری خونه امو تو رفت وامد به فولادشهر اجاره دادم قرار شد جای پول رهن همه کارهای خونه رو انجام بده
درگیر کارهای خونه هم هستم
کلی درگیری ذهنی دارم که واقعا ارزش نداره ولی باید قبولشون کنم وبه هیچ وجه نمیتونم حذفشون کنم
پسری هر روز اخلاقش بدتر میشه ومن خیلی جاها بغض میکنم ازاینکه نمیتونم مدیریت کنم خیلی واضحه که مامانم وادم کاملا روش اثر میذارند تا جایی که میتونم نمیذارم بره بالا ودلم میخواد راهی پیدا کنم که نذارم مرتب ادم ببینتش
ثبت اسناد هم رفتم ونامه ختم پرونده روگرفتم
صبرکردم ببینم دادگاه اعسار مهریه چی میشه که اگه بیخودی بود برم مهریه رو ازطریق دادگاه به اجرا بذارم
ادم با ماشین خودش اومد دنبال پسری واین یعنی معامله اش فسخ شد ومن خوشحال شدم جیگرم حال اومد
روزهای سختیه خیلی سخت
رفتم دوباره امامزاده وهمون خانم قرانیه رو دوباره دیدم مشکلاتموگفتم ودوباره چندتا ذکر یادم داد که بگم گفت شوهرت نفس شیطانی بهش خورده ودرست شدنی نیست گفت مامانت اعصابش خرده وچندتا ایه است باید به انجیر وزیتون وعسل واب بخونی بهش بدی بخوره از جن حرف زد وگفت باید شروع هرکاریتو با بسم الله باشه وبعدهم گفت ختم بسم الله الرحمن الرحیم بردار هر روز ۲۲۲۲بار به مدت ۴۰روز فعلا دوروزشو انجام دادم سفارش کرده قران رو با معنی بخونم
وقتی ذکر میگم امیدوارترم
لااقل اینها مثل دعا نویس نیستند که ایه مینویسند میگند اتش بزن واینها اصلا به نظرم کارهای دعا نویس ها با اون موکلهاشون خطرناک باشه
اینکه این خانم هیچ پولی نمیگیره باصبربه حرفات گوش میده وبا دلیل بهت میگه که فلان ایه برای فلان کار خوبه البته خواست خداست که ببینمش چون اینقدر سرش شلوغ میشه که تلفنی نمیرسه جواب بده
همش از معجزات قران میگه
منکه ازاون ذکرهایی که یاد داد قبل دادگاه بگم خیلی راضیم
راستی دوباره قران رو برام بازکرد یه چیزهاییش با دفعه قبلی یکی بود قشنگ نشونت میده که فلان کلمه اومده واین معنی رومیده
بعد هم مثل دفعه قبل گفت خانواده شوهرت شعور وفهم ندارند تو کاری به ظاهر مومنشون نداشته باش خیلی هم حرف میزنند ولی خدانمیذاره حرفاشون اثر کنه وخدا پشت وپناهته
بنا به صلاحدید خودم خیلی کمتر از وکیله سوال میپرسم الانم دو هفته است ازش سوال نکردم چون یه کوچولو احساس راحتی کرده وخوشم نمیاد من که نمیخوام دوست دختر کسی باشم ولی به قول دوستم روهوا نگهش دارم مورد نیاز میشه
راستی یه خواستگار دیگه پیداکردم درتعجبم از این مردهای رنگاورنگ بااخلاقهای خوشگلشون
یه کارمند باحقوق عالی مهندسه زنش سرطان داره ودکترها قطع امید کردند بخاطر دوتا بچه کوچیکش میخواد ازدواج کنه
هیچی نگم بهتره
خداصبرم بده
مامان من واقعا بیکار نمیشینه خودش میبره میدوزه بعدم خودش ردشون میکنه یعنی موندم من برگ چغندر واقعی ام
واهمه ای ندارم از گفتن هرچیزی شاید یه جایی به درد کسی خورد شاید یه نفر خوند وبا چشم باز رفت دنبال طلاقش ویا منصرف شد از طلاقش منتها تا جایی که اعصاب خودم اجازه بده
نمیدونم چرا احساس میکنم یه چیزایی رو نگفتم باید یادم بیاد دوباره شاید اضافه کردم اینجا
تو این شبها بخاطر پسرم از ته دل یاقابض میخونم هنوز امیدوارم ادم اینده من که هیچ اینده پسرمو خراب میکنه این اون بچه ای نیست که همه تلاشمو براش میکنم سعی میکنم باعروسک بازی وقصه دوباره باورهای درست رو بهش یاد بدم
دستم خالیه لعنت به بی پولی
راستی چندوقتیه سفره امو از مامان اینا جدا کردم البته اگه مامان بذاره خیلی تو فشارم هم روحی هم پولی
خیلی دست تنهام
میگند تسبیحات حضرت زهرا برای اینجور کارها عالی جواب میده سعی میکنم بعداز همه نمازهام حتما بگمش
یه چیزی رو با رگ های بدنم احساس کردم مومن با مسلمان خیلی فرق داره از خدا میخوام مومنم کنه بدور از ریا کاری بدور از عادتهایی که تهش هیچ اعتقادی نیست
مادر اگه مادر شهیده مادر ادمی مثل ادم هم هست منتها اون کارت بنیاد چیزی از وجود ادم توش ننوشته
بیخود نیست ازدست جماعتی حضرت علی دردودلهاشو به چاه میگفت یه وقتهایی دنبال چاه میگردم برای دردودلهام ولی من کجا وحضرت علی کجا غصه های من کجا وغصه های ایشون کجا خدایا منو ببخش
نمیدونم چرا هنوز دنبال معجزه میگردم فقط میدونم دلم نمیخواد پسرم بیشترازاینها اذیت بشه برای درک بدیهای پدرش خیلی کوچیکه همیشه باافتخارازش یاد میکنه
ادم خوب لجبازی میکنه هربار که میبرتش هرچی خوراکی که برای پسری بده ودوست داره براش میخره به نظرم میخواد کاری کنه که پسری عاشقش بشه حالیش نیست بچه تا چند روز درگیر حساسیت میشه ودردسراش برای منه وزجراش ماله پسری
ازوقتی دادگاه اعسار مهریه تمام شد رفتم محلات چندروز بعدش ازدادگاه زنگ زدند که بیا نامه های استعلام رو بگیر خودت برو دنبالش تا کارت زودتر حل بشه
دوشنبه رفتم دنبالش از ۸صبح تا ۱۱کار گرفتن نامه ها تو دادگاه طول کشید
بعدم رفتم اتحادیه صنف شغل ادم که با هزارتا دردسر تونستم جواب نامه رو بگیرم اولش که رییسشون خیلی بد برخورد کرد با یه جبهه گیری خفن ،هنوز قضیه رو نمیدونست میگفت ما باید جواب نامه رو بدیم به خانم ... یعنی همون مادر ادم اخه پروانه مغازه بنامه مادر هست منم یک ساعت طول کشید تا بهش بفهونم من شاکی ام من باید جواب نامه رو ببرم واین بشر مگه قبول میکرد همچین هم هی مادر شهید مادر شهید میکرد منم اشکم دراومد گفتم اگه مادر شهید هست مادر ادم هم هست که همچین کارهایی رو میکنه دیگه یواش یواش نرم شد تا ساعت ۲هم اونجا دستم بند بود فرداش هم رفتم سه تا بانک سر زدم برای گردش حساب گرفتن از حسابهای ادم
اینقدر بدم میاد که برای یه کار انجام دادن هزارتا فضولی میکنند تو زندگی ادم
اخرین جایی که اونروز رفتم قرض الحسنه ای بود که ادم خیلی باهاش کار میکرد
اینو بگم که قانون دادگاه اینه از لحظه ای که مرد تقاضای اعسار میده دارایی یک سال قبلش رو بررسی میکنند
که به حول وقوه ی الهی حسابهای ادمنصف سال۹۷ازطرف ثبت اسناد بسته بود ودوتا بانکهاش اصلا به درد نخورد
ولی از اونجایی که خدا همه درها رو به روی من نبسته همون حساب قرض الحسنه اش خیلی به درد خورد چون اونموقع که تاکسی رو فروختم بی اجازه من رفته بود چکها رو خوابونده بود سر حساب خودش این باعث شد الان گردش حسابش بره بالا اینم نتیجه طمع خودش بود که به درد من خورد
بعدش هم رفتم کلانتری محل همونجا که برای ضرب وشتم هم شکایت کرده بودم وتحقیق کردند
برای اینکه ثابت بشه ادم دروغ گفته که کارگر مامانشه قاضی نوشته بود تحقیق محلی انجام بدند
رییس کلانتری گفت برید وساعت۲بیایید مامور ببرید برای تحقیق
اونم خوشبختانه ودر عین ناباوری من چندتا از همسایه ها گفته بودند که مغازه ماله ادم وبرادرهاشه و۲۰ساله که اونجا کارمیکنند وباهم شریکند
روز بعد رفتیم دادگستری زرین شهر یه نامه نیابت داشتیم بخاطر همون مغازه پیش خرید شده ادم توی فولادشهر که زیر نظر زرین شهر بود
با دردسر از شعبه خانواده اش نامه استعلام از املاکی رو گرفتم به طرف زنگ زدم که گفت مغازه رو خریده از ادم وبعد یوهو فهمید قضیه چیه گفت من که الان نیستم تاشب هم نمیام برو فردا بیا
دیگه هرچی تماس گرفتم برنداشت
فرداش دوباره رفتیم فولادشهر واملاکیه تا ساعت۱۱:۳۰نیومد حالا دادگاه تا ۱بیشتر باز نبود چون پنجشنبه بود
وقتی املاکیه اومد یوهو گفت من خبر ندارم واصلا ادم نمیشناسمو برید از شرکا بپرسید حالا خودش مدیر عامل مجتمع تجاری بودا مثل چی داشت دروغ میگفت دلم میخواست تیکه تیکه اش کنم
به شرکا نامحترمشم زنگ زدمبه خصوص همونی که هربار برای قسطها زنگ میزد همونی که پای معامله هم امضاش بود مثل یه سگکثیف خودشو به ندونستن زد انگار یا ادم باشون هماهنگ شده بود یا واقعا ریگی به کفششون هست برگشتم زرین شهر که گفتند قاضی رفته
شنبه هم دادگاه اعسار از دیه بود
صبحش رفتم دادگاه اعسار مهریه هرچی نامه استعلام داشتم بردم میخواستم یه کپی از استعلامها روببرم دادگاه اعساراز دیه که قاضی گفت بگو اونها ازما استعلام بگیرند دوباره یه نامه مجددهم برای صنف داد چون جواب رو کامل نداده بود
از دادگاه اعسارازدیه بگم که قاضیش معلوم نبود چش بود
ادم حسابی زبون دراورده بود میگفت این زن ودوتا بچه رو دارم نفقه میدم ودرامدم ۱۴۰۰هست واز کجا ببارم بدم
منم لایحه نوشته بودم داده بودم به قاضی
قاضی هیچیراز من نپرسید
شاهدهای ادم هم همون همسایه ودوست ادم بودند دوستش کهذبه عمد نیومده بود اینو بعد دادگاه فهمیدم پایین دادگاه بوده هرچی ادم بهش زنگ میزد میگفت الان میام ولی نیومده بود
همسایشونم که اصلا کارت ملی نیاورده بود واگه من رضایت نمیدادم قاضی شهادتشو قبول نمیکرد
قاضی ازش پرسید که ادم چکار میکنه وچقدر درامدشه
اونم گفت من میدونم تو فلان مغازه کار میکنه خودش گفته درامدش همین قدره ولی من نرفتم بپرسم درامدش چقدره ...قاضی گفت قسم بخور گفت من قسم نمیخورم و با خود ادم هم طی کردم که قسم نمیخورم
ادم هم عصبی بود که چرا دوستش نیومده
به قاضی گفتم من نباید دفاع کنم از خودم
گفت منکه بیکار نیستم وقت ندارم که به حرفات گوش کنم تو لایحه نوشتی دیگه همونو میخونم دیگه بعدم یوهو گفت تو اگه زن زندگی بودی با دوتا بچه تو دادگاه نمیگشتی
منو بگو بقدری ناراحت شدم که نگو حالم تا دوروز ازاین حرف بد بود
بهش گفتم من یه یچه دارم اون یکی بچه مال من نیست ماله زن قبلیشه بعدم این درخواست طلاق داده ادم هم میگفت دروغ میگه وخلاصه قاضی منو از اتاق بیرون کرد گفت برو
ادم هم داشت چونه میزد که دوستش بیاد شهادت بده
رفتیم پایین دوست ادم یه گوشه ایستاده بود تامارو دید هول شد به حالت دو اومد سمت دادگاه
ادم هم اومد بهش توپید اونم گفت الان رسیدم ودیر شد وخلاصه بهونه میاورد ادم برگشت بهم گفت که من دارایی دارم اره حالیتون میکنم براتون دارم و... شروع کرد به توهین کردن
بهش گفتم دهنتو ببند برای این توهینها باید جواب پس بدی که بابا زورکی منو برد توی ماشین
بعد هم برگشته بود سمت اونها وبه دوستش گفته بود پس قرار بود برای اشتی قدم برداری اینکارا چیه توهین کردنها چیه گفت وقتی ادم نمیخواد من چیکار کنم بعدم گفته بود چرا دخترت اومده شکایت ادم قسم میخوره که دست هم بهش نزده ومن اگه برای یه هول دادن زنم میرفت شکایت سرشو میبریدم
بابا گفته بود مگه زدن دیگه به چی میگند بعدم اینم بره سر زنشو ببره توهین کردنهاش ماله چیه
نمیدونم دقیقا بابا براچی این حرفو زده بهش
بعدم که اومدیم خونه من از دوست ادم خیلی عصبی بودم تا بابا رفت کار من به دوست ادم زنگ زدم وسنگامو باش واکندم که البته از موضعش کوتاه نمیومد ومیگفت نباید برای یه زدن شکایت میکردی وشما تویه خونه زندگی میکردین وزشت بود وبعدم میگفت ادم درامدش کمه از کجا بیاره این پولها خوردن نداره زشتهذبرای این چیزا دستشوپیش من دراز کنه
منم گفتم چطور غلط اضافی که میکرد من زنش نبودم زشت نبود چطور اونموقع که منو میزد زشت نبود این که دفعه اولش نیست دفعه های پیش بخشیدم الان نمیبخشم حق شرعیمه تو قران هم نگفته موقع زدن اگه زن وشوهر بودن اشکالی نداره و...
اما اخرش یه نفهمی عجیبی قاطیه حرفاش بود
تهش دید از زبون من برنمیاد گفت من میگم زشته شما میگین دفعه اولش نبوده هم من حق دارم هم شما وخداحافظ
انگار حق اون برای من اهمیت داره
بماند که تواین زنگ زدن مامان از طبقه بالا فالگوش ایستاده بود وشری شد که نگو از همون شر هم خیلی اذیت شدم حال روحیم بهم ریخته حسابی
روز بعدش رفتیم دوباره زرین شهر که به قاضی گفتم چی شده اولش گفت خوب ماکه نمیتونیم طرفو مجبور کنیم به کاری اینقدر لجم گرفت قاضیش درست شبیه ماست وخیار بود حال نداشت حرف بزنه
بعدش دفتردارش گفت برات وقت رسیدگی زده ادرس املاکیه رو بنویس تو لایحه ات وبرداربیار تا نوبت بزنم هردوتاییتونو بعدا میخواند
که اومدم اصفهان دیروز جوابش اومد که تصمیم نهایی صادر شده وبرگردونده شده دادگاه اصفهان همین یعنی حتی اون جلسه رسیدگی منظورش نوشتن همین یه خط بوده
دیروز رفتم صنف شغل ادم ونامه رو دادم اونجام الکی باید دوندگی کنی بازرسشون تلفنشو دادگفت نامه باید بره کارگروه تا جواب بدیم زنگ بزن هروقت اماده شد بیا بگیر این شد که من دست خالی فعلا برگشتم
خسته ام ازتمام مردهای دنیا خسته ام از نفهمیشون اگه زن ناقص العقله به نظرم مرد اصلا عقل نداره
راستی بخاطر فحشهای ادم تو دادگاه اعسار از مهریه وقتی از محلات برگشتیم بچه رو رفتم دادم به ادم گفتم یه مدت پیشت باشه که یکم ترسیده بودوهی به بابا گفته بود چرا وزنگ زده بود که علت رو از من بپرسه ویعنی میخواست منو بترسونه میگفت بیا دادگاه بنویس که بچه ماله منه
بگذریم از بحثهای الکیمون اخرش بچه رو از یکشنبه تا جمعه نگه داشته بود
بعدا فهمیدم غذا میخریده میبرده خونه مادر تا بچه اونجا بمونه فقط شبها میبردتش خونه بیخود نیست مادر تحمل کرده بچه رو
فقط دلم میخواست بچه یکماهی بمونه که بابا نگذاشت
خیلی بهم سخت گذشت ولی داشتم رو خودم کار میکردم که دلسوزیهای مامان وبابا زد خرابش کرد
دیروز هم طلبکاریم از نفقه رو روی کاغذ نوشتم دادم به برادرم که باتلگرام برای ادم ارسال کنه وبهش گفته بود اگه ندی دوباره میریم اجراییه میگیریم
راستی یادم رفت بگم ازروز قبل دادگاه اعسار از دیه ادم هی پیام میداد که بیا رضایت بده تا برای پسری هم کفش بخرم هم ماشین شارژی میگفت کاری برای پسری میکنم که تو خواب هم نبینی
انگار خر گیر اورده هرکاری برای پسرش میخواد بکنه وظیفشه تازه مگه پول دیه رو خودم نمیتونم خرج بچه ام بکنم که اون بیاد این کارو بامنت بکنه
اخرشب دیدم انگار یه جاهایی ازلایحه تغییر پیدا کنه بهتره وکیل جواب تلفنمو نداد منم براش پیام دادم صبح اول وقت خودش زنگ زد وگفت ادبیاتش باید عوض بشه تازه صبح رفتم کافی نت تا لایحه رو دوباره عوض کنم رفتم دادگاه نوبتمون ۱۰:۳۰بود ولی ۱۲نوبتمون شد بگذریم که چه کسایی تو دادگاه بودند وشاهد دعواها وبحثاشون بودم واسترسم بدتر شد
ولی خوبیش این بود اقای همسایه درنبود ادم بهم توضیح داد که من فقط اومدم بگم شغل ادم چیه وگرنه از داراییش خبر ندارم وقسم هم نمیخورم وازم حلالیت طلبید بعد هم همسایه و همون دوست ادم فقط داشتند باادم حرف میزدند ودعواش میکردند که زشته بیایید اشتی کنید برید سر زندگیتون بعدهم دوست ادم رفته بود با بابا دم در دادگاه حرف زده بود حالا شب قبل به دلایلی بچه رو داده بودیم به ادم بچه رو برداشته بود اورده بود دادگاه
بچه هم شاهد همه ی حرفها بود وقتی منو دید دستمو گرفت بوس کرد ازاونموقع تاحالا هم الکی جیغ میزنه وگریه میکنه الهی براش بمیرم
بعد جلسه هم اون اقای همسایه باز بامن وبابا حرف زد منکه اصلا به دوست ادم تو دادگاه نگاه هم نکردم
این دادگاه خانواده فقط هرکسی که اسمش توی دادخواست هم میاد بقیه رو راه نمیدند بابا مجبور بود با بچه دم در منتظر باشه الهی بگردم بچه ام خیلی مظلوم شده بود
توی جلسه تمام حرفامو که وکیل گفته بود رو یادداشت کرده بودم که جرات کنم بگم به جز یکیش که البته مهم هم بود بقیه رو گفتم قاضی هم هی ادمرو گیج میکرد تااینکه ادم یه اقرارهایی اون وسط کرد البته میگفت داشتمشون فروختمشون
مثلا مغازه رو میگفت با پول ارث بابام خریدم وبعد که فسخش کردم ۳۰درصد پولشو کم کردند ازم یعنی من فقط جوری خندیدم که قاضی ببینه خودشم لجش گرفتهبود گفتم باقالی که نخریده رفته مغازهخرید بعد چند سال رو قیمت مغازه اومده بی ارزش که نشده که ۳۰درصدشو کم کنند اخر بار قاضی گفت خب پولشو چیکارکردی
ادم هم گفت خوردمش
دوباره خندیدم گفتم کسی که پنجاه میلیون خرجش میشه بذارید من قباله بهش بدم انگار خیلی محتاجه قاضی هم خندید وبا اشاره به ادم میگفت بفرما جوابشو بده
سر هرچیزی همینطوری میکرد اخرسر قاضی دستور داد استعلام کنند ازاتحادیه اشون وتحقیق محلی
اینکه میگم یادم رفت بگم اینکه بگم گردش حساب های ادم رو بگیرند البته تو لایحه نوشته بودم امیدوارم تو لایحه بخونندش ودستورشو بدند البته اگه خیلی خوش شانس باشم
وبعد ختم جلسه که یوهو ادم گفت پس شاهدهام قاضی هم باعصبانیت گفت تو شاهد لازم نداری که هی ادم چونه میزد وقاضی میگفت تو وضعت روشنه استعلام میگیریم نیاز به شاهد نداری
خیلی باحاله این ادم ،از یه طرف ته دلش میخواد من اشتی کنم ازاون طرف میخواد غرورش خرد نشه ومن برم معذرت خواهی ازش خجالت هم نمیکشه توی دادگاه هم چندتا فحش ابدار بهم داد که قاضی بهش گفت دعواتو ببربیرون حوصلتو ندارم خخخخ
وقتی شاهداش با بابا حرف میزدند با دست پس میزده با پا پیش میکشیده بابا هم گفته من مشکلی ندارم دخترم بیاد سر زندگیش فقط بزرگتراش بیاند امضا بدند ضمانت کنند که این دیگه کاراشو تکرار نمیکنه حق طلاق روهم به حوا بده از طرفی هم قبول کنه قسطی قباله دخترمو بده بیاد حوا رو ببره سر زندگیش
اینم از روز دادگاه
بعد دادگاه هم که فورا با پسری رفتیم محلات تا اعصابم راحت بشه چندروز بود یا سرگیجه داشتم یا سردرد الان یکم بهترم
فردا دادگاه اعسار ادمه بابت پرداخت مهریه قبل ازاینکه من درخواست مهریه کنم رفته دادخواست اعسار داده
اقای وکیل برام لایحه نوشت فرستاد رو وات ساپ رفتم پیرینت گرفتم فردا میبرم میذارم روی پرونده
نمیدونم چرا حس میکنم فردا ازاسترس نمیتونم از خودم دفاع کنم دعام کنین بتونم حرف بزنم وحرفام یادم نره
همسایه طبقه اول با همون دوست ادم که من همش بهش میگفتم تو جای برادرمی همون که زنگ زده بود به زنیکه دوست دخترادم وبهش برگشته بود همونو میگم این دونفر شاهد فردای ادمند
گذر زمان ادمها رو به ما نشون میده
وکیل گفت دلیل خاصی برای اثبات حرفات نداری ولی تلاشتو بکن که قاضی متوجه صداقت گفتارت بشه خودشم تلاششو کرده که توی لایحه به قاضی بفهمونه ادم دروغگو هست از قاضی خواسته گردش حساب ودسته چکهای ادم رو بگیره دعا کنین دادگاه خوب پیش بره دعا کنین بتونم حرفامو بزنم
استرس دارم محتاج دعای تک تکتونم
چرا نوشتنم نمیاد
کلی اتفاق افتاد این چندوقته
بحث سرکفش بچه وپول دکترش ونامردی تمام عیار آدم ودرقبالش از13 ام دیگه نگذاشتم پسری روببینه تازه حساب کردم نفقه رو تا آخر برج 9 که اجراییه گذاشتم ریخته حساب بقیه اشو نداده به قول دوستم تف تواین پول که اینقدر برای هریک ریالش باید بحث داشته باشم
چندجایی رفتم دنبال کار مورد مناسبی نبودند خیلی هاشونم الکی تبلیغ میکنند وقتی میری میبینی بازاریابیه من نمیدونم اون حسابداری چیه میچسبونند تنگش
یه فکری که همیشه مامانم منو به اشتباه مینداخت این بود که تصورمیکردم دیگه مامانم اون فکرهای قدیمی که منو بدبخت کرد نداره بخصوص وقتی میگفت زندگیت تقصیر خودته چرا یه آدم خوب تورنکردی حالا میبینم ازاون موقع هم بدترشده حق بهش میدم نگرانم باشه ولی دیگه من دختر 18 ساله نیستم گیرم یکی هم پیشنهاد عوضی به من داد منکه گولشو نمیخورم بپرم سوارماشینش بشم برم یه حرفاییش اونم برای منی که تاحالا خطا نکردم زور داره تا منتها الیه اعماقمو میسوزونه
سعی کردم یه روزایی با بچه ام برم بیرون
رفتم پیاده روی
رفتم آرایشگاه
رفتم پارک
بماند که بعدش که مامان یواشکی پسرمو سین جین میکرد که کجا رفتین دوربود یا نزدیک واینها چقدر اذیت شدم حتی دفعه اولش شوکه شدم که مگه من چه خطایی ازم سرزده که مامان اینجوری منو کنترل میکنه
اگه همه زنها یه مامان مثل من داشتند الان زندگی من اینجور گندزده نمیشد بهش
همشم میگه جامعه گرگه مادر
خب میدونم گرگه خودم به اندازه کافی ازمردها ترس دارم ولی اون بهش دامن میزنه
حتی گیرداده دیگه ازاین وکیله سوال نکن
یعنی اینقدر باید من بی عقل باشم که یکی توی تلگرام مخمو بزنه اگه اینجوربود تواوج کمبودهام توخونه ی آدم راحت واداده بودم
این چندوقته فهمیدم جداشدن برای من یه جوراسارت هم داره
حتی گوشیم چک میشه واین منو اذیت میکنه
سعی میکنم با پسری پایین باشیم تا کمتر خونه زندگی مامان ریخت وپاش بشه ولی اون پایین هم که هستم به بهانه های مختلف وادارم میکنه بیام بالا حاضری بزنم
وسط همه این اذیتها قلب مامان آب آورد وکلی دردسر داشتیم که دکترنمیومد وزوری رفتیم دکتر وبعدش آزمایش واکو رونرفت وگفت عطاری که نتونه خودشو درمان کنه فایده نداره که البته راه درمانش روازاستادش پرسید وخدا روشکر دوسه روزه بهتره
ازدراز بگم که حسابی قهر کرده وتو اعمالش نشون داده به مامان وبابا
وباباهم به مامان گفته بریم دنبال یه جای دیگه
آقای آدم خان هم سربحثی که داشتیم پیام داده بود به خط مامان که بیابریم محضر کاروتموم کنیم
به گفته آقای وکیل من چون تکلیف مهریه ام معلوم نیست فعلا تادادگاه اعسار مهریه آدم صبرکنم ببینم چی میشه ومحلش نذارم
برای تنصیف هم چیزی توحکم دادگاه قیدنشده بود که وکیل گفت بهتره قبل ازاعتراض باقاضی پرونده حرف بزنی وخوشتبختانه تونستم حرف بزنم بهم گفت که یا نحله میبرند یا تنصیف پس اعتراض کنی فقط وقتت تلف میشه
روز 27 ام دادگاه اعسار مهریه است آقای وکیل فرمودند اگه تشریف آوردند شهر ما، ملاقاتش کنم تابرام لایحه بنویسه ببینیم چی میشه
دعاکنین برام تواین روزهای پرخیر وبرکت
راستی این وسط یه خواب قشنگ دیدم
یادتونه چندوقت قبل ازحاملگی خواب دیدم توحرم امام رضا بهم یه جفت گوشواره طلا با نگین فیروزه دادند وگفتند مواظبش باش گم نشه وتعبیرش روپرسیدم گفتند اگه متاهلی حامله میشی واگه مجردی ازدواج میکنی
یه شب خواب دیدم یه خانمی منو برد خرید وتو گرونی برام طلا خرید ومن باورم نمیشد یه پلاک وزنجیر بود که روش نوشته بود علی ولی الله خیلی دوستش داشتم هی نگاهش میکردم اون خانمه اومد برش داشت گفت اینو دوست داری همینو هم برات برمیدارم ومن همچنان به فکر بودم که مگه میشه توگرونی یکی راحت برای من طلا بخره
حالا من نه متاهلم نه مجرد تعبیرش چی میشه؟
میدونم تعبیرش خوبه خیلی هم خوبه بیشترهم بخاطر اون پلا آک علی ولی الله قشنگی که دیدم
به مامان اینا گفتم امسال نذریه امام زمان روبدیم برای سیل زده ها ببینیم چی میشه توکل به خدا
خیلی دلم برای همتون تنگ شده بااینکه من بی معرفت شدم ولی هنوزم تک تکتون دیریازود بهم سرزدین ممنون که هستین