بهش گفتم شوهر اولت بدتراز عادم بود هم معتاد هم شکاک هم زنباز دیگه باهاش حرف نزن گوش نداد
دومی هم بی عارو تنبل بهش گفتم پولتو خرجش نکن گوش نداد
تازه فیلش یاد هندوستان کرده
تو فشار زندگی یاد عشق قدیمیش افتاده که از اتفاق فامیلشم هست میگم کار غیر عاقلانه نکن میگه من میدونم منو میخواد واز زندگیش خیری ندید گفتم ازاون دوسه تا بچه ای که داره کاملا معلومه
میگه عاشق منه ویه عالمه از حالت معنا دارصورتش میگه والهاماتی که گرفته
میگه نمیخوام زندگیشو خراب کنم
میخوام زن دومش بشم
میگم تو که تکلیفت بادومی معلوم نیست میگه ازش جدا میشم
میگم نکن زندگی یه زن دیگه خراب میشه
میگه کاری به زن اولش ندارم میخوام زن دوم این بشم
میگم زنش دختر داییته انصاف داشته باش میگه من اول عاشقش بودم اونم عاشقم بوده
میگم از کجا میدونی میگه از نگاهش
باهاش هرچی حرف میزنم فایده نداره حتی ازگناه میگم شاید زنی که میگه مقیدم کمی به خودش بیاد ولی چشماش کور شده همشم بخاطر اذیت های شوهرشه
الان که شوهرش گذاشته از خونه رفته برای کارهای مردونه به هرکسی روانداخته به املاکی به شوهر سابقش به شوهر دوست خودش الانم به عشق قبلیش خودشم نمیدونه چیکار میکنه اضطراب داره
تو سختی ورنجه میدونم دست تنهاست میدونم خانوادش حمایتش نمیکنند میدونم ولی زیادی خیالبافی میکنه
بالاخره با عشق قبلیش قرار میذاره بالاخره برخلاف اصرار های من حرفشو به پسره میزنه اونم چند جمله فقط میگه تو تاحالا اشتباه کردی همچین چیزهایی نبوده من اصلا به تو فکرم نمیکنم
ومن امیدوارم دردسری توی فامیل براش درست نشه
اخ که الانم هرچی نصیحتش میکنم قبول نمیکنه میگه اون دروغ گفته منو میخواد
یعنی من چی بگم از اوضاع زنهای این دوره زمونه چقدر بی کسی وتنهایی ومشکلات روی ادمها اثرمیذاره که ممکنه زندگی یکی دیگه رو بخاطر خیالبافی خودش بهم بریزه
البته من جای اون پسره بودم با زنم میرفتم سر قرار تا طرف حتی نتونه حرفشو بزنه وبدون اینکه غرورش خرد بشه حساب کار دستش بیاد چه کاریه بره در خونه اش سوارش کنه وبعد حرفاشو بشنوه واینارو بهش بگه
هردو طرف مشکل دارند .والا .
الان دارم لالایی زندوکیل روگوش میدم اشکهامو میشمرم نیاز داشتم تا بغض این چندروز وچند شبه خالی بشه
چه خوبه اینجا هست که بنویسم واروم بشم
لالا کن دختر زیبای شبنم
لالا کن روی زانوی شقایق
بخواب تا رنگ بیمهری نبینی
توو بیداریه که تلخه حقایق
تو مثل التماس من میمونی
که یک شب روی شونههاش چکیدم
سرم گرم نوازشهای اون بود
که خوابم برد و کوچش رو ندیدم
حالا من موندم و یه کنج خلوت
که از سقفش غریبی چکه کرده
تلاطمهای امواج جدایی
زده کاشونهمو صد تکه کرده
دلم میخواست پس از اون خواب شیرین
دیگه چشمم به دنیا وا نمیشد
میون قلب متروکم نشونی
دیگه از خاطره پیدا نمیشد
صدام غمگینه از بس گریه کردم
ازم هیچ اسم و هیچ آوازهای نیست
نمیپرسه کسی هی! در چه حالی؟
خبر از آشنای تازهای نیست
به پروانهصفتها گفته بودم
که شمعم میل خاموشی من نیست
پرنده رو درختم آشیون کن
حالا وقت فراموشی من نیست
تو مثل التماس من میمونی
که یک شب روی شونههاش چکیدم
سرم گرم نوازشهای اون بود
که خوابم برد و کوچش رو ندیدم
اگر نیازی هست نیاز به یک انسان هست نه عادم
عادم هیچ وقت جاش خالی نیست
مثلا اگه بود فقط سر سفره میومد کلی غر میزد همونجا دست نشسته با اثار غذا دور دهنش میخوابید وگوشی دستش یک ساعت مشغول بود وجوری هم هواسش به دور وبرشه که تابلو میکنه چیزی هست که نمیخواد کسی ببینتش اگه پسری هم میرفت طرفشو با جیغ وداد گوشی رو ازش دور میکرد بعدشم یا میرفت حموم شیش تیغه وشش کیلو عطر وادکلن وژل مو وفرمژه زنان جیم میشد میرفت یا گوشیشو میذاشت زیر بالشتش تو دستش قفلش می کرد ومیخوابید حتی بچه هم حق نداشت کنارش بخوابه کافیه پسری یه سروصدا میکرد تو خواب جیغ میزد که پس بچه رو خفه اش کن من خسته ام بخوابم بعدم میرفت سراغ شیفت بعدیش از همه زودتر میرفت از همه هم مغازه ای هاش دیرتر میومد خونه گاهی برادرش زنگ میزد خونه میگفت گوشیش اشغاله میگفتم مگه دم مغازه نیست میگفت مغازه رو یک ساعته پیش بستیم وقتی میومد میگفتم چرا دیر کردی میگفت مشتری داشتیم خیلی خسته شدم یبار یواشکی رفتم کلید ماشینشو برداشتم دیدم توی ماشین دوتا بسته پیتزاست دست خورده سس هم مالیده قسمت جلوی ماشین
عادم خیلی بخورش خوب بود خیلی به شکمش اهمیت میداد ولی فقط به شکم خودش اهمیت میداد
تو کار خونه خیلی دخالت می کرد خیلی دستور می داد
همه چی کلا به فرمونش بود
اگه داشتی ازبیچارگی میمردی حق نداشتی یک ریال از پولهای تو خونه برداری
یوهومیدیدی یکی ازوسایلت نیست بعدا از پیامک هاش متوجه میشدی برده کادو داده به یکی .
وقتی تو خونتی دلت میخواد یه حریم خصوصی داشته باشی تو وشوهرت وبچه ات دلت نمی خواد کسی بدونه تو چی خوردی تو چی پختی چی پوشیدی
یبار مچشو گرفتم سر بزنگاه رسیدم خونه دیدم داره امار میده بلند گفتم بگو ازاتفاق بچه ام دوبار صبح تاحالا دستشویی هم رفته یه موقع امار ازدسته خانم درنره وعادم میخندید واز رو نمی رفت
برعکس هیچ وقت باهات دردودل نمی کرد همه دردودل هاش ماله اونا بود
گاهی که می خواستم برم خونه مامانم دسته کلیدم گم میشد مجبور میشدم جوری برم وبیام که باهاش هماهنگی کنم وبعد که میومدم یوهو کلیدم پیدا میشد
یکماه از اول ازدواجم نگذشته بود که زیر تشک تخت شونه زنونه پیدا کردم وعادم که خیلی راحت وسریع رفت انداختش سطل زباله واشغالها رو هم برد تا معیوبشون کنه
اینارو میگم که اگه دلم میگیره به این معنا نیست که دلم عادم میخواد حتی خوبم بشه نمی خوامش
عادم به معنای واقعی حیوون خودخواهه که تکلیفش با خودش روشن نیست
محرم ها همش تو اشپزخونه مشغول کمکه برای غذای هئیت بعد وقتی خسته میشه میاد زنگ میزنه به دوستش که میخوای ویلا چادگان بگیرم بریم عاشورا تاسوعا اونجا
ازاونطرف برای امام زمان وغریبیش گریه میکنه ازاونور خانواده شهیده از طرفی از هرکی گه مذهبی بود بدش میومد ازطرفی هرچی که اثار کوروش داشت میخرید کچ کاریهای خونه از اثار تخت جمشید بود عکس کوروش ووصیت نامه اش قاب شده بین دوتا گچ کاری پرسپولیس روی دیوار بود بعد خودش بزرگترین دروغگویی بود که میشناختمش همشم میگفت پندار نیک گفتار نیک کردار نیک یه فروهر هم گردنش بود تازگی هم که یکی خالکوبی کرده پشت کمرش
واقعا دلم برای همچین عادمی تنگ نمیشه حتی اگه پشیمون بشه وبه غلط کردن بیفته حتی اگه جوونیمو بهم برگردونه حتی اگه کابوس کتک زدنش ازم دور بشه
الان که نیست خودم وبچه ام غذایی رو میخوریم که بچه ام دوست داره نه چیزی که عادم دوست داره
جایی میریم که ارامش داشته باشیم نه جایی که عادم بتونه راحت به مقصود خودخواهانه وچشم چرونیش برسه
ومیدونم پولم خرج خودم وبچه ام میشه نه بی چشم وروهایی مثل عادم وبچه بزرگش
براحتی بدون هیچ موجود اضافی شب ها با ارامش کنار پسرممیخوابم ودیگه حس نمیکنم یه زن خیابونیم که ماهی یکبار قراره بهش تجاوز بشه
دیگه هم اضطراب اینو ندارم که عادم کجاست چرا نیومد پولاشو چیکار کرد کادویی که خرید ماله کیه وچه قیمتیه والان تو بغل کی خوابیده
اگر کمبودهایی دارم ولی ازاین نظر هم ارامش دارم که دیگه از طرف عادم اضطرابی ندارم .
خوشحالم که جای عادم تو زندگی من خالی نیست
جای یک همسر خالیه جای پدر بچه ام خالیه ولی جای عادم نه
پسری هنوز مریضه
براش نذر کردم
بغض دارم دارم خفه میشم
خدایا شکرت
وعده عدالت دادی من ازت تحقق وعده اتو میخوام
تنها ذاتی هستی که دروغ در وجودت راهی نداره
درسته مادرم ومادر تا سختی نکشه بهشت زیر پاش نیست و...ولی خارج ازتموم این حرفای خوشگل خوشگل دلم شکسته
مگه میشه همه رفاه وازادی ماله عادم باشه همه سختی ها ماله من بعد هم بچه از اب وگل که دراومد دودستی کادوپیچ تو سینی نقره بدمش دست عادم
هم تو بارداریم تنهام گذاشت هم تو نوزادیش هم الان که اصلا کمکشو نمیخوام فقط دردسر درست نکنه
یه بچه چهارساله چی سرش میشه که یه عادم احمق برای خودشیرینی وجذب محبت بچه اش دقیقا همون چیزهایی که بچه بهش الرژی داره واتفاقا خیلی خوشمزه است بهش بده تا بگه مثلا بابای خوبیه
روز وشبم رو نمیفهمم
دکتر گفته بود اگه شش ماه مواظبش باشید وهرچیزی حساسیت داره بهش ندید بیماریش ازبین میره وحالا من موندم وبچه ای که اینقدر ضعیف شده
بچه رو بغل میگیرم شبیه میبرمش دکتر
بچه ها اکثرا بغل پدرشون هستند یا اگه بغل مادرشونند پدری همراهشون هست
اینقدراشوبم که متوجه نمیشم الان چرامن تنهام چرا بابا رو بیدار نکردم بیاد دنبالم فقط نگران حال بچه بودم
اخه اونم صدا بزنم که چی بشه یه پیرمرد 64ساله تاکی باید مایه زحمتش باشم خودم کم بود بچه امم اضافه شد
خدایا شکرت که پسر دارم شکرت که بچه دارم شکرت که قرار مرد زندگیم بشه ولی یه روزی این پسری هم باید بذاره بره دنبال زندگی وخوشبختیش اونوقت من میمونم وتنهاییم
بدبختی که شاخ ودم نداره
من قوی شدم قوی تر از همیشه ولی هرکاری کنم یه جایی یه چیزی کمه که هروقت یادش میفتم بغض میکنم
نمیخوام مرد باشم نمیخوام مرد زندگیم خودم باشم اگه مرد بودن به اینیه که این چند سال دیدم خانم بودن خودم بهتره
گرچه اینقدر زن تو زندگیم کثافت کاری کرده که دید خوبی هم به خانم بودن ندارم
خدایا کاش امشب میتونستم سر بذارم روی دامنت وبغضم رو خالی کنم تودست بکشی روی سرم وبگی حوا تا خداتو داری غم نداشته باش
خودم پشت وپناهتم
خودم هستم نمیذارم هیچ مردی ازاین به بعد بهت توهین کنه
خودم هستم نگران تربیت بچه ات نباش
خودم هستم نگران غذای فرداشبت نباش
خودم هستم نگران طاق بالاسرت نباش
خودم هستم نگران تنهاییات نباش
پی نوشت :چی تو دل حواهای بی ادم میگذره بعد یکی میاد میگه راه درمانش ترویج چند همسریه
یعنی دلمم نمیاد برای خواهر مادرش دعا کنم دردورنج منو بکشند
من چی میگم اینا چی برداشت می کنند .
خدا هممونو هدایت کنه .تقصیرنداریم از ماست که برماست.
هر شب که میخوابم میگم فردا یکم بیشتر میخوام بخوابم ولی فردا تا ساعت ۸کلی کار کردم غذای ظهر هم پخته وپسری رو روانه پیش دبستانی کردم واماده ام تا برم سرکارم ظهر میشه میخوام بخوابم باز پسری میگه بیا بازی
بازی وغذا پختن برای شب ومرتب کردن خونه زلزله زده ازدست پسری تا بشه بعداز ظهر و دوباره شروع کار تا ساعت۱۱یا۱۲شب
دقیقا از هفت روز هفته شش روزش غذامو پشت مونیتور کامپیوتر میخورم
گاهی فکر میکنم کاش منم برای خودم خانمی می کردم ولی بعد میبینم الانم دارم خانمی میکنم
خودم خرج خودمو درمیارم خودم روپای خودم ایستادم وخودم دارم خانواده دونفریمون رو اداره میکنم
ولی خب بالاخره کمبود هایی هست نه ازسمت خودم چون دیگه فرصتی برای خودم نمیبینم بیشتر برای پسری ناراحتم
امیدوارم منو درک کنه
امیدوارم روزی نرسه که منو بخاطر نداشته هاش محکوم کنه
وقتی پدرش موقع خوشی وناخوشیش نیست موقع بیماریش نیست موقع گریه ها وخنده هاش نیست باهاش غذا نمیخوره براش خوراکی نمیخره دستشو نمی گیره ببرتش مدرسه ایا نیاز هست نگران تصمیم پسری باشم ؟
میترسم از اینده ی بدون پسری
دنیا خیلی نامرده
ادم واقعا نمک نشناسه
پسرش رو ترو خشک کردم نگذاشتم احساس کمبود مادرش رو بکنه هر موقع هرچی تو خونه خواست فراهم کردم باهاش بازی می کردم به تکالیفش رسیدگی میکردم حتی پیگیر کلاس های تابستانهاش بودم هرچی نیاز داشت واسطه میشدم تا عادم براش تهیه کنه درصورتیکه بعدهیچ وظیفه ای درقبال پسر عادم نداشتم والان عادم برای بچه مشترکمون حتی وظایف پدریشو انجام نمیده عادم خیلی روزها رو به من وپسرم بدهکاره
مادربزرگم حالش خوب نیست بردندش بیمارستان
هنگم
دکتر گفته یکی از رگ های قلبش گرفته
الهی بگردم
تنها سرگرمی ودلخوشیم این بود ظهر جمعه بشه برم خونه اش
اگه مامان من لطافت نداره عوضش مادربزرگم تا میتونه قربون صدقه میره وهی میگه حوا نگرانتم همش دعام میکنه یعن ی دقیقا هرکاری براش میکنم اندازه نیم ساعت دعام میکنه
اگه یکم دیر برم خونه اش هی زنگ میزنه میگه چرا نیومدی
نمیخوام به روزی فکر کنم که دیگه صداشو خدای نکرده نشنوم
دعا کنین برام .من به این دلخوشی خیلی محتاجم
عمق ناراحتی منو الان یک زن درک میکنه اون هم با شرایط من وعقاید من
البته همه زنها درک میکنند ولی عمق ناراحتیم رو اونم دراین لحظه کسی که تجربه اسو داره بیشتر درک میکنهد
دلم میخواد زار بزنم وبخدا شکایت کنم
من هرراهی که بود رفتم که به اینجا نرسم ولی الان هم پشیمونم چرا زودتر راه طلاق رو درپییش نگرفتم
ولی الان واقعا یه ناراحتی دارم که نمیدونم چجوری بگم تا درکم کنید
خیلی چیزها رو ادم تو خواب هم نمیبینه
همیشه دنبال دوری از بدی های اجتماعی بودم تا مبادا گرفتار نباشم
ولی یه روزی چشم بازکردم دیدم تک تک همون ها برام اتفاق افتاده هربار بخدا پناه میبرم
امشب هم قلبم سنگین شده ازدرد
بارها وبارها چرا چرا کردم تو زندگیم وجوابی پیدا نکردم الان همه کلی چرا توی سرمه نمیتونم خودم رومقصر بدونم چون خطایی نکردم دراین مورد
همیشه رو روابط وصحبت هام با جنس مخالف سعی کردم حفظ حریم کنم
هیچ وقت فکر نمیکردم کسی ازاین موضوع منو ناراحت کنه
امشب واقعا یه وزنه چند کیلویی گذاشت روی قلبم
حتی روم نمیشه بگم چی شده اینقدر برام شرم اوره
جناب وکیل که این همه روش حساب باز کرده بودم اول گفتم چه ادم ادم ه بعدا هم برای اینکه احتمالا چنین روزی رونبینم جبران کمک هاشو نقدا کردم اونهم انگار منتظر بود براحتی شماره حساب داد
بازهم گفتم پول بگیره بهتره تا مثل بقیه فکر دیگه ای بکنه
امروز درمورد دادگاه چیزی رو پرسیدم خیلی راحت بحث روکشوند به بعداز طلاق که برنامه ات چیه نمیخوای از خانواده ات جدابشی منم گفتم هزینه ها اینقدر بالاهست که خداروهم شکر میکنم نزدیک خانواده ام هستم نگو اقا فکرش جای دیگه ای هست یوهو ازلاک همیشگیش اومد بیرون ومهربون شد که برای من عجیب بود مهربون شدن یه ادم خشک وجدی وبعد از خودش گفت که اعتقادی به محرمیت نداره وقصدش اینه که با من دوست اجتماعی بشه وچون میدونه که من اعتقاداتم چیه میخواد صیغه ام کنه ومن هنگ بودم ازاین همه بیشرمیش حالا خوبه همدیگه رو اصلا ملاقات نکردیم حالا خوبه اقا دکترای حقوق داره ویه لیسانس مددکاری هم تنگش گرفته یعنی اگه لیست پایان نامه هاشو توی اینترنت ندیده بودم با رفتار امشبش اصلا باورم نمیشد تحصیلکرده باشه
بهش گفتم اصلا به این بحث هیچ علاقه ای ندارم ومخالف صد درصدش هستم و زود خداحافظی کردم
بعدش خودمو لعنت کردم که چرا جواب درستی بهش ندادم چرا جوری برخورد نکردم که حس کنه تو دهنی خورده فقط همون اولش گفتم چه رفتاری ازمن دیدید که حس کردید میتونید این پیشنهاد رو بهم بدید درحالیکه حتی خودتون هم میدونید هیچ شباهتی دردیدگاههای مادونفر به مسایل نیست واون گفت فقط میخوام باهات دوست باشم وچون میدونه من اعتقادم چیه به احترام این اعتقاد میخواد پیشنهادش مذهبی باشه
من ازدست خودم ناراحتم که یه نفر جرات کرده بهم پیشنهاد صیغه بده میدونم این ازاین به بعد یه امر طبیعی تو زندگی یک زنه مطلقه است ولی بازهم درد داره بازهم انتظار نداشتم باز هم یه عالمه چرا
چرا من
چرا به خودش جرات داده
چی دیده که این جرات رو پیدا کرده
کجا وچه حرفی زدم که باعث همچین پیشنهادی شده
الان هم نصف حق الزحمه دادگاه اون اثبات مالکیت رو گرفته من الان چه خاکی به سرم بکنم
احتمالا بگم گور بابای اون دادگاه
دلم ازدست خودم پره
غصه هام کم بود اینم اضافه شد
چند وقت پیش هم یکی منو اد کرده بود تو یه گروه که درمورد چند همسری تبلیغ می کرد اول فکر کردم شاید مثل اون گروههاست که برای اضافه کردن عضو وعده پول میدند بعد فهمیدم چیه واز کجا اب ایخوره محترمانه بهش حرفمو زدم واز گروه وکانال طرف هم لفت دادم اون هم دیگه دنبالشو نگرفت
برای جامعه امون متاسفم که حتی تحصیلکرده هاشم این دید رو دارند که چون یکی مطلقه است واینکه من دوبار طلاق گرفتم دیگه شرایط برای همچین بحث هایی جورتر هست
چه فکری میکنند
میگند خب این دوبار طلاق گرفته پس کالا یمصرفی با این عیب هاست ومیشه ارزونتر روش حساب کرد
خواهر ومادر خودشونم بود همینطور رفتار می کردند گرچه اگه شخصی مثل عادم باشه که براش مهم نیست
فقط میفهمم میزان ترشح هورمون های مردانه ربطی به تحصیلات طرف نداره گرچه این وسط بهم ثابت شده ترشح هورمون های زنانه هم کم در از هم پاشوندن خانواده ها نداره
خدایا خودت دلمو اروم کن
دستم به دامنت خداجونم
نمیخوام دیگه همچین چیزهایی پیش بیاد
واقعا تحملشو ندارم