میگم پول دو تا تنور بربری چقدر میشه با لهجه ترکی غلیظ میپرسه صلواتی منظورته
اینجا که اومدم وسط کرج ولی گاها خونه هایی میبینی که حتی در هم نداره پر از کوچه های باریک پر از اتباع یه عالمه بچه یه عالمه فقر با کلی مواد فروش
میگم صلوات نمیخواد فقط کارت بکش دوباره به ترکی در جوابم میگه میدونم اسمش اینه
مژه هام را کندم با دست حالا یا وسط سردرد یا میون بی حوصله گی و الان بی روحترین موجود عالمم
تازه یه دنیا ریزش مو دارم
وقتی بقیه از اردیبهشت مینویسن دلم میخواد بگم اگه دلت گرم باشه درست وسط زمستون میتونی شکوفه ها را ببینی و از صدای بارون لذت ببری فرقی نمیکنه چه فصلی هست مهم اینه که چه حالی هستی
منتظر برادر جانم هستم خیر بده بریم برای روشن شدن نهایی کارهای نیمه تموم بابام
املاک های اصفهان را پایین بالا میکنم گزینه ها را میگذارم کنار هم تا یه واحد نقلی پیدا کنم و میدونم تا پایان تابستون این اتفاق رقم میخوره و البته اصلا ربطی به میراث پدری نداره
بعد اون خونه نقلی میشه پناهگاه من و فقط من حتی تمایل ندارم با رفیق گرمابه و گلستان سی ساله متوی لون خونه بشینم
اینجا را میخرمبرای روزایی که مثل امروز بعد از جنگ های بسیار با بچه ها مخصوصا دخترم بعد از دوهفته یذره دلم میخواست خودم باشم و خودم
عملا گوشی تبلت پی اس همه و همه ممنوع مطلق شد کلاس های متفرقه ورزشی کنسل
دخترم امسال نهایی و نمونه مردمی هم ثبت نام کرده حسابی نشوندم پای درس
یادتون هست توی پست های قبلی نوشتم عاقل شدم پیمونه عقل و احساسم را گرفتم دستم و حواسم هست
میون عاقل شدنم یه وقتایی دلتنگی یه جوری پنجه میکشه روی قلبم
ولی من هنوزم صبح با انرژی های خوب بچه ها را میفرستم
حواسم هست از ذبیح هفته ای دو بار گل بخرم
سبزی خوردن تازه را با عشق مهمون میز خونه م میکنم
حواسم هست این یکی توت فرنگی درشت دوست داره و اون یکی گوجه سبز با نمک زیاد
هنوزم وقتی تنهام میگذارم علیرضا قربانی،همایون شجریان،زوزبه بمانی بخونن و اشکام بریزه زیر گردنم
اونقدر غذاهای خوشمزه درست میکنم که گاهی دلم میخواد برای کل کرج آشپزی کنم
هنوزم حواسم هست توی بهار و تابستون یه عالمه رنگی رنگی و شاد بپوشم و عطرمرا پخش کنم روی تلخی روزگار
روتین زندگی فرقی نکرده من دو تا بچه دارم رفیق شون کلفت شون دوست شون اماااااا الان که گوشی و امکانات ندارن منفورترین موجود زندگی شونم
رنجیدم ،اصلا واقعا نرنجیدم
دارم روال زندگی را پیش میبرم وقتی توی قوری شیشه ای گل سرخ و هلمیریزم
وقتی ذوق میکنم بابت زیرسیگاری که کادو گرفتم و کف ش نوشته شده تو بهمن میکشی و قلب من تیر
وقتی عود دست ساز روشن میکنم
وقتی از شیش صبح تا یازده شب مشغول بدو بدو هستم
خدا را بایت همه لحظه هاش شکر میکنم
ته قلبم یه عالمه ابهام و دلتنگی سوال جا مونده و لی دنبال جواب نیستم
فردا باید برم بدرقه یه مسافر اونم ساعت چهار صبح
فردا باید برم جلسه مدرسه
برم خرید خونه
فردا باید برم بانک سپه
باید برم شرایط ثبت نام ماشین را دقیق بپرسم
فردا میون تموم کارام حواسم هست که اگر دلم گرفت حال خودم را از خودم بپرسم و برای خوشحالی ش یه کاری کنم
گوشیم آلارم خرابی میده اگه شد و عوضش کردم یه سری شماره ها میگذارم توی همین گوشی مریض احوال باقی بمونه
عنوان پست دزدی میباشد