تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

میخوام نفس بکشم

بالاخره مدرسه پسری معلوم شد .

البته هنوز کارهای اداری مونده ولی همینکه دیگه جاش معلومه شکر .منت عادم روهم نمیخوام بکشم 

امیدوارم به زودی اسم عادم رو از وبلاگ پاک کنم 

یا شاید هم بزن یه وبلاگ جدید 

درسته باید حرکت کرد تلاش کرد وبه هر دری زد ولی گاهی فقط وفقط گره ها به دست خود خدا باز میشه بدون هیچ واسطه ای 

میخوام بگم چند روز یه نفس می کشم 

قضیه همون امید قشنگه که یوهویی اومد وسط زندگیم 

امیدی که انشالله همیشه امید باشه 

یه فرشته امید 

فکر نمی کردم یه روز منم بخوام ازاین حرفها بزنم تو وبلاگم 

ولی میخوام بزنم 

نمیدونم عاقبتش چی میشه 

ولی یه شروع یوهویی بود 

نه اونقدر یوهویی ها ولی چشم هام یوهویی دید 

یه جذب یوهویی 

علتش رو هم میدونم 

برای اولین بار تونستم کاری که میخواستم رو بکنم بدون اینکه مامانم بی همه و بخوام اجازه بگیرم وقتی قرار نیست کار یدی بکنی چه لزومی داره اجازه بدم خانواده ام بفهمند 

یه دوست عزیزی دارم که مثل خودم اسیر یه عادمه همجنس بازه اونم شوهرش داره طلاقش میده اونم شونصد بار شوهرش اعسار گذاشته 

این وسط پدرش از غصه مرد با غریبی دفنش کردند 

سعی می کردم ارامش کنم ولی بلد هم نبودم 

چهلم که تموم  شد  دوروز بعدش خیلی غصه خوردم عجیب عین یه ادم بدبخت واز همه جا رونده شده گریه کردم ضجه زدم که خدایا بسه دیگه هرکاری کردم راه توبه رو باز کن خودم نمیدونم چیکار کردم که این زندگیم شده گفتم خدایا من امروز دل یکیو شاد می کنم تو هم دل منو شاد کن 

رفتم وبا پس اندازم چندتا کادو خریدم بدون اینکه کسی بی همه اونم به بهونه مدرسه پسری بعدش پسری رو بردم خونه دوستم وخانواده اشو از عزا در آوردم 

خیلی غریب وتنهاند سه تا زن تنها با یه بچه ۵ ساله 

خانواده اش خیلی خوشحال شدند خیلی دعام کردند 

خواهرش فرداش زنگ زد کلی تشکر کرد و گفت که چندتا مورد داره میخواد منو معرفی کنه من چیزی نگفتم ولی به اندازه کافی سر پسر اول عادم اذیت شدم دیگه نمیخوام با یه مرد بچه دار که زن طلاق داده ازدواج کنم اصلا تو فکر ازدواج هم نبودم 

درست فرداش یکی از مشتریهای خاص شرکت به یه بهونه شماره منو خواست اولش شک کردم بعد گفتم اینکه ایران نیست اینقدر هم اعتبار داره که فکر نکنم اصلا احتیاج داشته باشه با زنی مثل من دوست بشه حتما بخاطر همون بهونه اش شماره خواسته 

واز اینجا بود که امید استاد گاهی یه جمله ای یه زنگی یه حالی واولش هم شروع کرد با پسری حرف زدن 

اینم بگم که از اول با پسری قرار گذاشتم که موقع تماس من با مشتری اصلا صدای اضافی داخل خونه نباشه و این بهونه سروصدای بی موقع پسری شد 

وابراز علاقه آقای امید 

من اولش پر استرس بودم ولی فهمیدم واقعا تو خیلی کارها استاده خصوصا ارتباط با بچه ها 

خیلی راحت گفت من میخوام باهات آشنا بشم پسرتم خیلی دوست دارم و اگه به جای خوبی رسیدیم به شرط اینکه پسر تو منو به عنوان شوهر مادرش بپذیره ازت تقاضای ازدواج میکنم 

فکر کردم خوابم 

فکر کردم یه شوخیه حتی بهشون گفتم 

گفت من اگه بخوام شوخی کنم یا سرگرمی داشته باشم توی ساحل اینجا خیلی مجانی وعریان ریخته شده 

یکبار هم آقای امید با پسری تصویری حرف زده ولی دیگه نگذاشتم 

منم  البته یه سلامی کردم وبه قول خودش قصدش جدی تر شد چون از نظر ظاهری به معیارهاش نزدیکم 

البته هنوزم باور ندارم 

هنوزم به مردها بدبینم  

چند روز اول بغض می کردم شب با‌گریه میخوابیدم بخدا می گفتم من طاقتش ندارم کمکم کن خودش بره از زندگیم 

ولی هنوز حضور داره بدون اینکه خطا بره بدون اینکه حرف نابجا بزنه واینکه زیادی هم سرش شلوغه شما فکر کنین یه چیزی در حد انیشتن با همون ظاهر ساده که عینک و موی فر داره و خیلی خیلی زیادی سرش تو کتاب و درست حتی توی حرف زدنش انگار سر کلاس درسش نشستی  هنوز به چهل نرسیده 

ومن انگار هنوز خوابم 

بخاطر استرس رفتم مشاوره 

باهاش حرف زدم وبرای آخرین بار کنارش گریه کردم بهم جرات داد راهنمایی کرد و گفت اصلا فکر نکن قراره بهت پیشنهاد ازدواج بده فقط به خودت فرصت بده مردی رو بشناسی که خیلی با عادم های زندگیت متفاوته 

گفت راهتون دوره قرار نیست حضور فیزیکی داشته باشه که بترسی بهت دست درازی کنه 

اینقدر هم در حد خودش  شهرت داره که نخواب با زن بازی وجهه خودش رو خراب کنه 

الان استرسم کم شده 

وقتی میگند بعضیها نفس آدمند راست میگند اون حجمی که باعث خفگیم میشد تموم شده اون غمباد تموم شده مشکلات جسمیم بجز یه مورد بقیه اش به طرز ناباورانه ای خوب شده 

قراره برای ارتباط پسری با آقای امید برم مشاوره 

آقای امید از لحاظ ظاهر خیلی متفاوته با من ولی همون آدم سرسنگینیه که همیشه تو ذهنم بود 

نمیدونم کی اینهمه پرو شدم که اینارو دارم اینجا تعریف می کنم 

نمیدونم به این میگند دل بستگی یا نه ولی واقعا دلم میخواد اگه خوابه ازاین خواب بیدار نشم 

اعتماد به نفسم خیلی کمه همش میگم نکنه  یه روزی بگه اشتباه کردم تو اونی نیستی که من میخوام 

مشاوره گفت باید بتونی با جنس مذکر ارتباط برقرار کنی وبدبینی رو بذاری کنار 

۸۰ درصد مشتریهای ما مرد هستند و۹۰ درصدشان هم دکترند ولی هیچ وقت بی نشون آدم افتاده ای مثل آقای امید ندیده بودم 

خودم به درک بابت ارتباط پسری میترسم البته آقای امید خیلی ماهره انگار یه بچه ده دوازده ساله است اسمشم تو خونه ما دوست اونه همش میگه بیا عکس اسباب بازی یا نقاشی یا فیلمم رو بدم به دوستم 

فعلا با نظر مشاور همون دوست کوروش باقی باید  بمونه .

البته فکر نکنین ۲۴ ساعت داریم حرف میزنیم نه 

آقای امید کلا تو شبانه روز نیم ساعت هم در دسترس نیست چون یا تدریس میکنه یا درحال درسخوندنه یا درحال مقاله نوشتن 

اولین باری که گفت قصدش جدیه رفتم تو نت سرچ کردم دیدم راست میگه و تاحالا بیش از سی عنوان مقاله تو ژورنال های بین المللی چاپ کرده 

البته بگم چند ساله پیش از همسرش جدا شده

خیلی خیلی دعام کنین 

این روزهای سخت با همین امید کوچیک پر ازصبرهای قشنگ شده 

 

   

میخوام امیدوار بشم

هنوز درگیر مدرسه پسری ام 

مستاجرم جاخوش کرده نمیره بیرون کجا با بیست میلیون خونه رهن میدند دیگه 

داداشم زنگ زد باهاش اتمام حجت کرد گرچه مستاجر خونه خودشم نمیره بیرون که خودشم بده سر خونه اش

یه مورد تازه پیش اومده هم دلم‌میخواد بگم هم نمیدونم اصلا بگم یا نه 

نمیدونم چرا نمیخوام باور کنم که پیش اومده 

شاید بخاطر اینکه آمادگی پذیرشش رو نداشتم واینکه خاطرات تلخ گذشته ذهنم‌رو نسبت به یک چیزهایی بدبین کرده الان هرکس جای من بود کلی تو دلش قند آب میشد ولی من کلی ترس دارم 

برام دعا کنین 

کاش این روزهای آخر خرداد تموم میشد 

فلسفه عده رو میدونین چیه؟برام قابل هضم نیست وقتی یه نفر تموم طول زندگی مثل دشمن خونیه باهات و چند سال هم باهاش رابطه نداشتی چرا بعداز طلاق باید براش عده نگه داری که معجزه بشه تقاضای رجوع کنه ؟پس چرا زن یائسه عده نداره توی طلاقش

چه فرقی هست بین من و اون. اون بچه دار نمیتونه بشه ولی منم ارتباطی نداشتم که بخوام شک به وجود بچه داشته باشم تازه باوجود این همه راه پزشکی ،چی بگم گاهی وقتها یه مسائلی سخت فکرم به هم می ریزه 


حوصله مزخرفات انتخاباتی رو هم ندارم اولین بار یه هیچ تعصبی روشدن ندارم 

وقتی دختر آقای رررررر آینده میاد از پدرش باافتخار حرف میزنه که پدرم چه خدماتی انجام داده برای زنهای این مملکت دلم میخواد جیغ بزنم بهش میگم اگه جای من بودی روت میشد اینو درمورد پدرت بگی 

عادم سر چند ر غاز نفقه اذیت میکنه داداشم گفت ولش کن چندسال بگذره بالاخره قانون عوض میشه پدرشو در بیار 

مادر عادم کرونا گرفته بوده شدید ولی زنده است خیلی سخت جونه  بود و نبودش فرقی نداره برام ولی دلم میخواد عذاب کشیدنشو ببینم 

داداشم به عادم گفته تو هم یبار برو دنبال مدرسه برای پسرت گفته اصلا دلم نمیخواد بچه ام بده مدرسه به شما چه 



بیماری عصبی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.