تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

غمباد

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اولین تماس داور با عادم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

داور دادگستری

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مسکن علی الحده

پست قبل رو چند روز طول کشید تا نوشتم هربار چند خط مینوشتم 

یه چندروزیه ام الدرد شدم 

چندتافیلم  ورزش پشت میزی دانلود کردم از تو آپارات  امروز انجام دادم یکم بهتر بودم

خوراکم کمه گاهی حتی وقت نمیکنم غذا بخورم ولی وزنم اضافه شده میدونم ماله همین بی تحرکیه 

وکیلایی که باهاشون تو دادگاه مشورت کردم گفتند یا باید جدا تقاضای طلاق کنی که پروسه ی طولانی هست  ومطابق قوانین جدیدشفاهی  برای کاهش امارهاشون تنوع طلبی جنسی وارتباط نامشروع فوقش به همون شلاق ختم بشه وگرنه دلیل محکمی برای طلاق زن نیست

یااینکه برم درخواست مسکن علی الحده بدم 

یه روز رفتم دفتر قضایی هم برای یه دونگ خونه لایحه گذاشتم هم برای مسکن درخواست دادم (الان که دارم مینویسم یادم نیست تو پست قبل این مطالب رو نوشتم یانه)

اس ام اس عادم هم ضمیمه کردم  سه سال پیش  گفته بود خونه باباتو ازش اجاره می کنم که تو وبچه برید اونجا

یعنی الان که طلاقم نمیده وتو خونه هم که راهم نمیده پس وظیفه اشه برام مسکن تهیه کنه 

البته به قول یه بنده خدایی اگه این عادمه که دوباره یه راه حلی برای در رفتن ازاین ماجرا پیدا میکنه 

دادگاهش افتاده برای نیمه بهمن تو همون شعبه ای که هزار با. اعسار وطلاق رفته 

بالاخره یه دندونامو پرکردم وروکش کردم ولی اون یکی دیگه خرجش میلیونی میشه فعلا باهاش میسازم 

اگه بخاطر کرونا نبود نمیرفتم کلینیک  خصوصی دیدن بعضی صحنه ها افسرده میکنه منو 

البته خداروشکر نخواستم منت نامرد بکشم یاد خاطرات قبلم میفتم میگم خدایا شکرت که باارامش این دندونمو درست کردم 

رویایی که از زندگی اینده ام دارم فقط در صورتی محقق میشه که امام زمانم بیاد وبس 

خسته ام از نگاه وقضاوت مردم از دزدی هاشون از دروغ ها وحیله هاشون 

وقتی رفتم دفتر قضایی بااینکه از قبل پرسیده بودم چی میخواد واماده کرده بودم تا نوبتم شد کارمندش گفت تا چندروز پیش لایحه ها ی دست نویس رو اسکن می کردیم ارسال می کردیم الان قانون عوض شده باید جتما تایپ کنند وگفت همین بغل یکی هست تایپ میکنه وگرنه باید بری یه خیابون بالاتر اومدم بیرون جست وجو کردم جز اون مورد جایی نبود سرشم شلوغ بود نامرد برای تایپ کردن لایحه ای که خودم نوشته بودم وارسالش به ایمیل دفتر قضایی 75 هزارتومان گرفت یعنی اگه  متنمو میدادم یه دالترجمه به انگلیسی ترجمه می کرد وتایپ میکرد اینقدر هزینه اش نمیشد سر گردنه شنیدین من اونروز دیدم 

ولی چاره ای نبود از 6 صبح تو نوبت دفتر قضایی بودم نمیخواستم نوبتمو ازدست بدم اینهمه خرج کردم گور بابای 75 تومن

تا بیام اون دوتا درخواست رو رد کنم 400 از کارتم رفت 

مدیرم گفت میخواهیم یه همکار بیاریم کمک دستت برای همین باید باهات قرار داد ببندیم 

متن قرار داد رو برام فرستاد اشکم دراومد فقط دویست تومن اضافه کرده بود از اول دی 99 تا اول دی 1400 نه عیدی نه سنوات نه هیچی دیگه تازه قرارداد پیمانکاری بسته بود از مرخصی حرف نزده بود تازه گفته بود دوتا جمعه هم به عنوان روزهای کاری محسوب میشه  قشنگ  یه روز هم بخاطر اون اعصابم خرد بود امان از وقتی صاحب کارت بفهمه تو محتاجی

با شکلک خنده براش  نوشتم که این چیه اخه

بهش حالی کردم خیلی زرنگی لااقل حقوق اداره کار مینوشتی اونم به نرخ 1400 من هنوز حقوق اداره کار 98 روهم نمیگیرم 

گفت خیلی خب تا اخر سال باهمون روند قبلی ادامه میدیم اول سال بیا دفتر حضوری قرار داد ببندیم 

نتم که خیر سرم درست شده بود دوباره با قطع مجدد تلفن  قطع شد ( یه مودم دست دوم قسمتم شده بود که با تلفن خونه ازاینترنت مخابرات استفاده کنم که دیگه نگران خط دهی ایرانسل تو این طبقه فوق زیر زمین نباشم اینم که به یمن وجود مخابرات وتحولات یوهوییش پوکید)

خیلی استرس بهم وارد شده نصف دردهام از استرسه 

عادم با واسطه داداشم زنگ زد پسری گفت جمعه میام میبرمت پسری گفت پنج شنبه شب بیا منو ببر اونم اینقدر بیشعور بود که با زبون بی زبونی به داداشم گفته بود شب جمعه امه نمیتونم بچه ببرم داداشم دادش دراومد وبااینکه خیلی باادبه چهارتا ازاون فحش های بی نزاکت وتهی ومغز واخرشم گفت بی شرف وبی حیا یعنی داداشم اوج عصبانیتش بود 

اخرم پسری رو جمعه هم نبرد ماهم جمعه بعداز ظهر رفتیم خونه داداشم بلکه پسری یادش بره دوباره عادم زنگ زدوپسری اینبار بهش گفت تو دروغ میگی قول الکی میدی میگی میبرمت ولی نمیبری و عادم همون بهونه هایی که تو زندگی برای من میاورد برای پسری هم اورد دلم برای پسری میسوزه 

این چندوقته همش از بچه هایی که پدراشون تو جنگ شهید شده  فیلم دیدم بغض کردم وگریه کردم گفتم خوش به حالتون  قربون اشکاتون بشم اگه میدونستین چه نعمت بزرگی دارید که افتخار کنید به مرده ی پدراتون وپسر من نمیتونه به زنده پدرش  بباله اینطور اشک نمی ریختید 



شونصدمین دادگاه اعسار وتعدیل

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

فردا دادگاه دارم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.