تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

رای دادگاه اخرین اعسار

رای دادگاه امروز اومد 

بعدا باید ببرمش دفتر قضایی درخواست طلاق بدم قاضی وفت بعد درخواست بیایید اینجا دوتا داور هم بیارید تا رای طلاق بدم بری غیابی طلاق بگیری که نخوای اینو ببینی 

چندروز بود کارم کمتر شده بود عوضش از 5 صبح تا9 خونه تکونی برای مامانم میکردم خیلی کمبود خواب دارم دوروز اخر هم که حسابها رو چون باید ببندیم کاربیشتر شد ولی امشب دیگه تاالان که 4 صبح هست بیدار موندم یه دست به سرو گوش خونه کشیدم چون فردا هم تا 12 کارم احتمالا یه دعوا با مامانم دارم که چرا کاری پارسال 4 روز مرخصی دادند امسال هیچی

خیلی روم فشاره 

یه خرج بزرگی پیش اومد سه تومن قرض کردم همون 3 تومن  بخاطر کارهای زیادواموزش نیروهای جدید بهحقوقم اضافه شد ولی هنوز بیمه ودوتا قسط خونه مونده برای پسری همکل عیدیمو لباس خریدم کلا دیگه هیچ لباسی جز کاپشنش اندازه اش نبود 


انشاالله امسال سال تندرستی وپر برکت برای همه شماها باشه

سر سالتحویل من بنده حقیر روهم از دعای خیرتون فراموش نکنید


آخر قصه

۲۶ ام دادگاه داشتیم شنیده بودم حکم جلب میدند گفتم بعد دادگاه میرم دنبالش


مامانم به زور بابا رو روانه کرد دنبالم گفت برو با قاضی حرف بزن 

سر ساختمان قاضی رو دیدیم صداش زدم گفتم بابام باهاتون کار داره بابا می لرزید و حرف میزد دستشان نشون داد گفت از دست شوهرش پارکینسون گرفتم و این چه وضعشه 

قاضی گفت من نمیتونم کاری بکنم تنها کاری که کردم اینه که اعسارشو دیگه نپذیرفتم 

بابا خیلی ناراحت شد و رفت 

منم  تاقبل از شروع دادگاه رفتم دنبال اینکه میتونم حکم  اجاره رو بذارم اجرا  چون نتیجه کارشناسی اومده بود چند ر غاز نوشته بود 

آخرش دفتر دار گفت خانوم طول می کشه باید صبر کنی اگه شوهرت اعتراض نکرد قاضی رای میده بعد برو دنبالش 

جلسه که شروع شد عالم دوباره همون دوست نزول خودشو آورد 

قاضی به محض ورود عالم کلی بهش پرید 

گفت ما رو مسخره کردی مهر رای قبلی خشک نشده تو هی اعسار میزنی تو یه هزاری از سیستان و پرداخت نکردی سه ساله  درآمد تو یکی فقط تکون نخورده 

گفت همونو  رنگ کردی 

و خلاصه عالم دوباره شروع کرد چرند گفتن ولی اینبار قاضی دونه دونه دروغهاشو شمرد 

بکنم بامن حرف زد 

اینقدر حالم از عالم بد شد که گفتم اگه پسری رو بهم میده می گذرم 

ولی قاضی گفت اینطوری نه اون جوری که من میگم 

نوشت مابقی مهریه یعنی اون ماشین ازش کم بشه درازای  حق حضانت و وکالت پسری هم  درازای حق طلاق به من واگذار بشه به عالم هم گفت برو هروقت خواستی زمان طلاق بدی همه مهرطو بیار بده و طلاق بگیر به منم گفت این حکم رو هروقت خواستی میتونی با یه درخواست اجرای کنی دونم خواست اصلا نرو طلاق بگیر 

دیگه لااقل اعصابت راحت میشه 

حالا عالم خوشحال بود و داشت بال درنیاورد برگشته جلوی همه هی منو به اسم کوچیک صدا کرد و گفت خدا جان من منو نگاه جان بچه منو نگاه اینو گفت گفتم دهن تو میبندی حق نداری اسم ما رو بیاری دیگه 

گفت خدا بخدا میخوام پولمو نگه دارم برای بچه که به تو نمیدم 

گفتم کاری نکن بزنم تو دهنت تلافی این چند سال و دربیارمو فقط حرف نزن 

هر چی تو این سه سال خرج کردی بعدا هم میکنی من خر نیستم  بهم گفت مهرتو ببخش  از ته دلت  گفتم حتی یک ریالشو نمیبخشم به امین خیال باش 

مرتیکه عوضیه چند شخصیتی  بعدم هرچی دیگه گفت مجلس نگذاشتم 

قرار شد بعد از رای قاضی اگه خواستم بدم دفتر قضایی دادخواست بدم بعدا با عالم بریم دادگاه یکی یه داور هم ببریم که عالم گفت برادرم میاد همین الانم منظورش شوهر جاری کثیفم بود 

خوشحالم که بچه پیش خودم می مونه اعصابم از این بابت ارومتره

.......... 



بازم اعسار

فردا بازم دادگاه اعسار

میفهمم چرا یه عده زن طلاق گرفته گرفتند تو راه خلاف و خودشون باعث از هم پاشیدن یه زندگی دیگه میشند 

خدا لعنت کنه همه اون منافقایی که به اسم اسلام  حکومت میکنند تا به گند بکشند همه چی رو 

حالم به هم میخوره از همشون 

کدومشون از حال من  وامثال من خبر دارند 

کاش امام زمان  ظهور کنه جمع کنه بساط شکم بارگی اینها رو 


غمباد مزخرف

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یوهویی

گلو درد شدید دارم امشب دوساعته نمیتونم حرف بزنم 

فکر نکنم این دفعه غمباد باشه 



سرگیجه

از کمبود خواب سرگیجه گرفتم این دوروز 

یه شب حالم بد شد خودشون فهمیدند من 12 ساعت پشت سرهم کار کردم وشب دیگه بی حال شدم 

به تکاپو افتادند بین گزینه هاشون بالاخره یکی رو استخدام کردند 

من هنوز قرارداد امضانکردم

روزهای سختی گذشت اعتماد به نفسم خیلی اضافه شده به راحتی باارباب رجوع کنار میام ولی امان از وقتی که با ثبت شکایت روبرو بشم هنوز زبونشو ندارم که محترمانه ادمی که بیخودی حرف میزنه رو بشونمش سر جاش 

چون مدیر پروژه قبلی مرد بود والتن شده یه زن یعنی من تغییراتی ایجاد شد که خودشون هم پیش بینی می کردند ومن تازه میفهمم چقدر مردها سست عنصرند حتی وقتی قصد وغرض نداری وفقط برای کار باهاشون درارتباطی

زودتر هم قبول مسئولیت می کنند 

. کارشناس دادگستری بالاخره دوروز پیش ازبس زنگ زدم اومد یه پیرمرد هفتاد ساله که به املاکی شبیه بود نه کارشناس تا ناکجا اباد خونه رو دید هر دوطبقه رو انگار دنبال یه مدرک میگشت من تعجب کردم که چرا مثل کارشناسهای قبلی حرف از پول اژانس وحق الزحمه اضافه نکرد ولی وقتی خواست بره یه پلاستیک  از انبار عطاری مامان اینا دستش بود ورفت 

که البته خودم حسابشون کردم 

عملا در روز یکبار در حد دودقیقه به بالا سر میزنم اینطوری کمتر بخاطر کارم بهم چیز میگند ولی هنوز مامانم ول کن نیست 

قراره بخشی از حساب کتابهارو هم من انجام بدم که امروز برای اموزش حساب کتاب اخر ماه رفتم دفتر اونم از 6صبح

یعنی الان دارم غش میکنم 

عادم اینقدر عوضی بازی دراورده که دلم نمیخواد در موردش حرف بزنم با حرفاش کاری کرد بعد از مدتها به هق هق بیفتم

میام میگم مجدد