تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

نباید از شکست بترسم


ازخدا خواستم ارومم کنه این آیه رو دیدم 


وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا یَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا

﴿۱۱۲طه﴾

 

 

(اما) آن کس که اعمال صالحی انجام دهد در حالی که مؤ من باشد نه از ظلمی می‏ترسد، و نه از نقصان حقش

قانون مزخرف هبه

هربار باید یه چیز جدید برام اتفاق بیفته

بیخودی دلخوش کرده بودم 

بااینکه از چندتا وکیل سوال کردم قبلشم از قاضی سوال کرده بودم ولی انگار هنوز راهنمایی کردن تو مملکت ما یه معنی دیگه میده 

خیلیناراحتم نه بخاطر مالی که از دستم میره بخاطر ابروم بخاطر نیش وکنایه های اذم ومادر 

خدا لعنتشون کنه 

قضیه یه دونگ خونه بود که کارشناس نظر داده بود برای درست بودن قرارداد ش 

دیشب رایشو اومد ومن تمام امیدمو از دستدادم 

احتمالا بدونین که دارم چی میکشم 

رای به نفع ادم صادر شده حالا چرا 

چون ماله من هبه بوده از سوی ادم والان ادم پشیمون شده وبهش مرجوع میشه 

دقیقشو میخواین https://www.yasa.co/blog/what-is-the-hefty/ا ینجا رو بخونین متوجه میشین 

خدا لعنتشون کنه این دیگه چه قانونیه 

وکیله میگفت امیدی به اعتراض نیست 

مامان بابا رفتند مشهد منتظرم برگردند برم چندجا سوال کنم ببینم واقعا نمیشه اعتراض کرد 

درمورد اتحادیه ی کوفتی هم که بعد اون همه دوندگی نوشتند که کل درامد مغازه ی ادم ۲میلیون درامد داره ومن شوک زده ام

بعد اون همه برو بیا و‌جروبحث اقای رییس  که باهماهنگی همکارهاشون برای اینکه مشکلی از نظر دارایی پیش نیاد اینو نوشتند وقتی رفتم دادگاه اونجا به پیشنهاد قاضی روش اعتراض گذاشتم تا کارشناس, حقوق ادمو معلوم کنه که چشمم اب نمیخوره نمیدونم چرا به دلم افتاذه این قضیه مهریه هم به نفع ادم میشه وبا یه قسط بندی الکی طلاق منو میده 

تازه دوباره میخواستند یه استعلام دیگه بفرستند زرین شهر که گفتم دیگه نمیرم وگفتند پس خودمون میفرستیمش که احتمالا یکی دوماهی طول میکشه 

قاضی گفت اون حکم طلاق که سه ماهه بوده قابل تمدیده


از خدا خواستم دشمن به شادم نکنه ولی بااین یه دونگ خونه دشمن به شاد شدم حسابی مرتیکه پنج صبح زنگ زده رو گوشیه خونه ول هم نمیکرد نمیگه بچه خودش بدنش میلرزه منم گوشی رو برنمیداشتم احتمالا ازموفقیتش میخواست پرده برداری کنه


نحسی استعلام گرفتن

رفتم اتحادیه جوابمو نمیدادند گفتم اینقدر میشینم تا رییستون بیاد بعداز ده روز جواب منو نمیدیددقیقا ساعت۱ظهر رییسشون اومد
ولی
کارم رفت تا شنبه
دلم گرفته
عجب نحسی افتاده توکار
جواب نامه رونوشتندمیخواستند پیرینت بگیرند نشد
اینها ازترس اداره مالیات حداقل رومینویسند برگشتند نوشتند درامد مغازه ۲میلیون تومنه دلم میخواد زار بزنما
قشنگ گفت من چیزی نمیتونم بنویسم که فردا دارایی بهمون گیر بده  خدا لعنتشون کنه
ازترس دارایی درامد واقعی رو نمینویسند اون املاکیه هم شاید برای دارایی جواب نامه رو نداده

تازه اخرش همین رییس اتحادیه گفت میخوای دخالت کنم اشتیتون بدم 

بابا اینام میخواند برند مسافرت نمیخوام باهاشون برم چون میدونم بهم خوش نمیگذره تا هزینه اشم هست که نمیتونم بدم اینها هم گیر دادند یا بیا یابرو خونه داداشت
یعنی نمیذارند دوروز تو خونه تنها باشم انگار بچه ام


حرف یاد دادنهای ادم به پسری

دوروز بعد دادگاه زرین شهر برام پیام دادگاه اومد که بدون نتیجه پرونده نیابت توی زرین شهر بسته شد وبرگشت داده شد به اصفهان ازاون روز تاحالا همتقریبا هرروز سرزدم به اتحادیه ولی دریغ از یه همکاری فردا دوباره باید برم ببینم این کارگروه لعنتی بالاخره کی قراره تشکیل بشه
دادگاه اعسار از پرداخت دیه هم نتیجه اش اومد که بخاطر نداشتن دوتا شاهد وهمچنین قسم نخوردن تنها شاهد موجود ادم اعسارش رد شده
ادم اظهار بی اطلاعی کرد از پیام داداشم بعدهم گفت که پای نفقه برای بچه کفش میخره
چندتا بحث داشتیم که خیلی رو اعصابم بود مدام هم میگفت تو بچه رو دادی به من که بری دنبال امار گیری ازمن ومن خبر دارم منم گفتم رفتم که بدونی بعدشم بچه رو برد برای اندازه گیری کفشش وزود برش گردوند گفت نمیتونم بچه رونگه دارم وهمش بهونه تورو میگیره وگوشی رومیداد به بچه که میخوام بیام واینها منم گفتم مامان کی اذیتت میکنه که میخوای برگردی پسری هم گفت بابا که یوهو گوشی قطع شد
دوباره زنگ زد وگفت خودم میخوام برگردم خیلی واضح گوشی رو بلندگو بود ومادر داشت تو گوشش پچ پچ میکرد منم گفتم مامان گوشی رو از روی بلندگو بردارمیخوام خصوصی با تو حرف بزنم نه با یه مشت ادم فضول بعدم گفتم تو جای کی رو تنگ کردی که زود میخواد برت گردونه باز گوشی قطع شد وبچه پشت سرش دم خونه بود حیف که پای بچه ام وروحیه اش وسطه وگرنه حالیش میکردم وقتی میخواد بره جایی که بچه تو دست وپاشه یعنی چی
بعدم گفت که باید برم سر پرونده ومن همه نفقه رو دادم واینها
از ته دلم نفرینش کردم پسری همش میگه مامان پیش بابا که میرم زودی میام تونری ها معلوم نیست چی به بچه میگه میخواد توهفت سالگی لقمه حاضراماذه تحویل بگیره
بچه میگفت بابا گفته این خونه منه نه مامانت بعدم یادش داده که برو بگو همه چی برات بخره ومن پول زیاد میریزم به حسابش واین واقعا روپسری اثر گذاشته واین خیلی اذیتم میکنه من نمیدونم با درسهایی که ادم بهش میده باید چیکار کنم
اگه مادرم اذیت نمیکرد میتونستم راحت ادمو به خاک سیاه بشونم
راستی گفتم که تو یه حرکت انتحاری خونه امو تو رفت وامد به فولادشهر اجاره دادم قرار شد جای پول رهن همه کارهای خونه رو انجام بده
درگیر کارهای خونه هم هستم
کلی درگیری ذهنی دارم که واقعا ارزش نداره ولی باید قبولشون کنم وبه هیچ وجه نمیتونم حذفشون کنم
پسری هر روز اخلاقش بدتر میشه ومن خیلی جاها بغض میکنم ازاینکه نمیتونم مدیریت کنم خیلی واضحه که مامانم وادم کاملا روش اثر میذارند تا جایی که میتونم نمیذارم بره بالا ودلم میخواد راهی پیدا کنم که نذارم مرتب ادم ببینتش

ثبت اسناد هم رفتم ونامه ختم پرونده روگرفتم
صبرکردم ببینم دادگاه اعسار مهریه چی میشه که اگه بیخودی بود برم مهریه رو ازطریق دادگاه به اجرا بذارم
ادم با ماشین خودش اومد دنبال پسری واین یعنی معامله اش فسخ شد ومن خوشحال شدم جیگرم حال اومد
روزهای سختیه خیلی سخت
رفتم دوباره امامزاده وهمون خانم قرانیه رو دوباره دیدم مشکلاتموگفتم ودوباره چندتا ذکر یادم داد که بگم گفت شوهرت نفس شیطانی بهش خورده ودرست شدنی نیست گفت مامانت اعصابش خرده وچندتا ایه است باید به انجیر وزیتون وعسل واب بخونی بهش بدی بخوره از جن حرف زد وگفت باید شروع هرکاریتو با بسم الله باشه وبعدهم گفت ختم بسم الله الرحمن الرحیم بردار هر روز ۲۲۲۲بار به مدت ۴۰روز فعلا دوروزشو انجام دادم سفارش کرده قران رو با معنی بخونم
وقتی ذکر میگم امیدوارترم
لااقل اینها مثل دعا نویس نیستند که ایه مینویسند میگند اتش بزن واینها اصلا به نظرم کارهای دعا نویس ها با اون موکلهاشون خطرناک باشه
اینکه این خانم هیچ پولی نمیگیره باصبربه حرفات گوش میده وبا دلیل بهت میگه که فلان ایه برای فلان کار خوبه البته خواست خداست که ببینمش چون اینقدر سرش شلوغ میشه که تلفنی نمیرسه جواب بده
همش از معجزات قران میگه
منکه ازاون ذکرهایی که یاد داد قبل دادگاه بگم خیلی راضیم
راستی دوباره قران رو برام بازکرد یه چیزهاییش با دفعه قبلی یکی بود قشنگ نشونت میده که فلان کلمه اومده واین معنی رومیده
بعد هم مثل دفعه قبل گفت خانواده شوهرت شعور وفهم ندارند تو کاری به ظاهر مومنشون نداشته باش خیلی هم حرف میزنند ولی خدانمیذاره حرفاشون اثر کنه وخدا پشت وپناهته

بنا به صلاحدید خودم خیلی کمتر از وکیله سوال میپرسم الانم دو هفته است ازش سوال نکردم چون یه کوچولو احساس راحتی کرده وخوشم نمیاد من که نمیخوام دوست دختر کسی باشم ولی به قول دوستم روهوا نگهش دارم مورد نیاز میشه

راستی یه خواستگار دیگه پیداکردم درتعجبم از این مردهای رنگاورنگ بااخلاقهای خوشگلشون
یه کارمند باحقوق عالی مهندسه زنش سرطان داره ودکترها قطع امید کردند بخاطر دوتا بچه کوچیکش میخواد ازدواج کنه
هیچی نگم بهتره
خداصبرم بده
مامان من واقعا بیکار نمیشینه خودش میبره میدوزه بعدم خودش ردشون میکنه  یعنی موندم من برگ چغندر واقعی ام
واهمه ای ندارم از گفتن هرچیزی شاید یه جایی به درد کسی خورد شاید یه نفر خوند وبا چشم باز رفت دنبال طلاقش ویا منصرف شد از طلاقش منتها تا جایی که اعصاب خودم اجازه بده
نمیدونم چرا احساس میکنم یه چیزایی رو نگفتم باید یادم بیاد دوباره شاید اضافه کردم اینجا

تو این شبها بخاطر پسرم از ته دل یاقابض میخونم هنوز امیدوارم ادم اینده من که هیچ اینده پسرمو خراب میکنه این اون بچه ای نیست که همه تلاشمو براش میکنم سعی میکنم باعروسک بازی وقصه دوباره باورهای درست رو بهش یاد بدم
دستم خالیه لعنت به بی پولی
راستی چندوقتیه سفره امو از مامان اینا جدا کردم البته اگه مامان بذاره خیلی تو فشارم هم روحی هم پولی
خیلی دست تنهام
میگند تسبیحات حضرت زهرا برای اینجور کارها عالی جواب میده سعی میکنم بعداز همه نمازهام حتما بگمش
یه چیزی رو با رگ های بدنم احساس کردم مومن با مسلمان خیلی فرق داره از خدا میخوام مومنم کنه بدور از ریا کاری بدور از عادتهایی که تهش هیچ اعتقادی نیست
مادر اگه مادر شهیده مادر ادمی مثل ادم هم هست منتها اون کارت بنیاد چیزی از وجود ادم توش ننوشته
بیخود نیست ازدست جماعتی حضرت علی دردودلهاشو به چاه میگفت یه وقتهایی دنبال چاه میگردم برای دردودلهام ولی من کجا وحضرت علی کجا غصه های من کجا وغصه های ایشون کجا خدایا منو ببخش
نمیدونم چرا هنوز دنبال معجزه میگردم فقط میدونم دلم نمیخواد پسرم بیشترازاینها اذیت بشه برای درک بدیهای پدرش خیلی کوچیکه همیشه باافتخارازش یاد میکنه

ادم خوب لجبازی میکنه هربار که میبرتش هرچی خوراکی که برای پسری بده ودوست داره براش میخره به نظرم میخواد کاری کنه که پسری عاشقش بشه حالیش نیست بچه تا چند روز درگیر حساسیت میشه ودردسراش برای منه وزجراش ماله پسری

حرف یاد دادنهای ادم به پسری

دوروز بعد دادگاه زرین شهر برام پیام دادگاه اومد که بدون نتیجه پرونده نیابت توی زرین شهر بسته شد وبرگشت داده شد به اصفهان ازاون روز تاحالا همتقریبا هرروز سرزدم به اتحادیه ولی دریغ از یه همکاری فردا دوباره باید برم ببینم این کارگروه لعنتی بالاخره کی قراره تشکیل بشه
دادگاه اعسار از پرداخت دیه هم نتیجه اش اومد که بخاطر نداشتن دوتا شاهد وهمچنین قسم نخوردن تنها شاهد موجود ادم اعسارش رد شده
ادم اظهار بی اطلاعی کرد از پیام داداشم بعدهم گفت که پای نفقه برای بچه کفش میخره
چندتا بحث داشتیم که خیلی رو اعصابم بود مدام هم میگفت تو بچه رو دادی به من که بری دنبال امار گیری ازمن ومن خبر دارم منم گفتم رفتم که بدونی بعدشم بچه رو برد برای اندازه گیری کفشش وزود برش گردوند گفت نمیتونم بچه رونگه دارم وهمش بهونه تورو میگیره وگوشی رومیداد به بچه که میخوام بیام واینها منم گفتم مامان کی اذیتت میکنه که میخوای برگردی پسری هم گفت بابا که یوهو گوشی قطع شد
دوباره زنگ زد وگفت خودم میخوام برگردم خیلی واضح گوشی رو بلندگو بود ومادر داشت تو گوشش پچ پچ میکرد منم گفتم مامان گوشی رو از روی بلندگو بردارمیخوام خصوصی با تو حرف بزنم نه با یه مشت ادم فضول بعدم گفتم تو جای کی رو تنگ کردی که زود میخواد برت گردونه باز گوشی قطع شد وبچه پشت سرش دم خونه بود حیف که پای بچه ام وروحیه اش وسطه وگرنه حالیش میکردم وقتی میخواد بره جایی که بچه تو دست وپاشه یعنی چی
بعدم گفت که باید برم سر پرونده ومن همه نفقه رو دادم واینها
از ته دلم نفرینش کردم پسری همش میگه مامان پیش بابا که میرم زودی میام تونری ها معلوم نیست چی به بچه میگه میخواد توهفت سالگی لقمه حاضراماذه تحویل بگیره
بچه میگفت بابا گفته این خونه منه نه مامانت بعدم یادش داده که برو بگو همه چی برات بخره ومن پول زیاد میریزم به حسابش واین واقعا روپسری اثر گذاشته واین خیلی اذیتم میکنه من نمیدونم با درسهایی که ادم بهش میده باید چیکار کنم
اگه مادرم اذیت نمیکرد میتونستم راحت ادمو به خاک سیاه بشونم
راستی گفتم که تو یه حرکت انتحاری خونه امو تو رفت وامد به فولادشهر اجاره دادم قرار شد جای پول رهن همه کارهای خونه رو انجام بده
درگیر کارهای خونه هم هستم
کلی درگیری ذهنی دارم که واقعا ارزش نداره ولی باید قبولشون کنم وبه هیچ وجه نمیتونم حذفشون کنم
پسری هر روز اخلاقش بدتر میشه ومن خیلی جاها بغض میکنم ازاینکه نمیتونم مدیریت کنم خیلی واضحه که مامانم وادم کاملا روش اثر میذارند تا جایی که میتونم نمیذارم بره بالا ودلم میخواد راهی پیدا کنم که نذارم مرتب ادم ببینتش

ثبت اسناد هم رفتم ونامه ختم پرونده روگرفتم
صبرکردم ببینم دادگاه اعسار مهریه چی میشه که اگه بیخودی بود برم مهریه رو ازطریق دادگاه به اجرا بذارم
ادم با ماشین خودش اومد دنبال پسری واین یعنی معامله اش فسخ شد ومن خوشحال شدم جیگرم حال اومد
روزهای سختیه خیلی سخت
رفتم دوباره امامزاده وهمون خانم قرانیه رو دوباره دیدم مشکلاتموگفتم ودوباره چندتا ذکر یادم داد که بگم گفت شوهرت نفس شیطانی بهش خورده ودرست شدنی نیست گفت مامانت اعصابش خرده وچندتا ایه است باید به انجیر وزیتون وعسل واب بخونی بهش بدی بخوره از جن حرف زد وگفت باید شروع هرکاریتو با بسم الله باشه وبعدهم گفت ختم بسم الله الرحمن الرحیم بردار هر روز ۲۲۲۲بار به مدت ۴۰روز فعلا دوروزشو انجام دادم سفارش کرده قران رو با معنی بخونم
وقتی ذکر میگم امیدوارترم
لااقل اینها مثل دعا نویس نیستند که ایه مینویسند میگند اتش بزن واینها اصلا به نظرم کارهای دعا نویس ها با اون موکلهاشون خطرناک باشه
اینکه این خانم هیچ پولی نمیگیره باصبربه حرفات گوش میده وبا دلیل بهت میگه که فلان ایه برای فلان کار خوبه البته خواست خداست که ببینمش چون اینقدر سرش شلوغ میشه که تلفنی نمیرسه جواب بده
همش از معجزات قران میگه
منکه ازاون ذکرهایی که یاد داد قبل دادگاه بگم خیلی راضیم
راستی دوباره قران رو برام بازکرد یه چیزهاییش با دفعه قبلی یکی بود قشنگ نشونت میده که فلان کلمه اومده واین معنی رومیده
بعد هم مثل دفعه قبل گفت خانواده شوهرت شعور وفهم ندارند تو کاری به ظاهر مومنشون نداشته باش خیلی هم حرف میزنند ولی خدانمیذاره حرفاشون اثر کنه وخدا پشت وپناهته

بنا به صلاحدید خودم خیلی کمتر از وکیله سوال میپرسم الانم دو هفته است ازش سوال نکردم چون یه کوچولو احساس راحتی کرده وخوشم نمیاد من که نمیخوام دوست دختر کسی باشم ولی به قول دوستم روهوا نگهش دارم مورد نیاز میشه

راستی یه خواستگار دیگه پیداکردم درتعجبم از این مردهای رنگاورنگ بااخلاقهای خوشگلشون
یه کارمند باحقوق عالی مهندسه زنش سرطان داره ودکترها قطع امید کردند بخاطر دوتا بچه کوچیکش میخواد ازدواج کنه
هیچی نگم بهتره
خداصبرم بده
مامان من واقعا بیکار نمیشینه خودش میبره میدوزه بعدم خودش ردشون میکنه  یعنی موندم من برگ چغندر واقعی ام
واهمه ای ندارم از گفتن هرچیزی شاید یه جایی به درد کسی خورد شاید یه نفر خوند وبا چشم باز رفت دنبال طلاقش ویا منصرف شد از طلاقش منتها تا جایی که اعصاب خودم اجازه بده
نمیدونم چرا احساس میکنم یه چیزایی رو نگفتم باید یادم بیاد دوباره شاید اضافه کردم اینجا

تو این شبها بخاطر پسرم از ته دل یاقابض میخونم هنوز امیدوارم ادم اینده من که هیچ اینده پسرمو خراب میکنه این اون بچه ای نیست که همه تلاشمو براش میکنم سعی میکنم باعروسک بازی وقصه دوباره باورهای درست رو بهش یاد بدم
دستم خالیه لعنت به بی پولی
راستی چندوقتیه سفره امو از مامان اینا جدا کردم البته اگه مامان بذاره خیلی تو فشارم هم روحی هم پولی
خیلی دست تنهام
میگند تسبیحات حضرت زهرا برای اینجور کارها عالی جواب میده سعی میکنم بعداز همه نمازهام حتما بگمش
یه چیزی رو با رگ های بدنم احساس کردم مومن با مسلمان خیلی فرق داره از خدا میخوام مومنم کنه بدور از ریا کاری بدور از عادتهایی که تهش هیچ اعتقادی نیست
مادر اگه مادر شهیده مادر ادمی مثل ادم هم هست منتها اون کارت بنیاد چیزی از وجود ادم توش ننوشته
بیخود نیست ازدست جماعتی حضرت علی دردودلهاشو به چاه میگفت یه وقتهایی دنبال چاه میگردم برای دردودلهام ولی من کجا وحضرت علی کجا غصه های من کجا وغصه های ایشون کجا خدایا منو ببخش
نمیدونم چرا هنوز دنبال معجزه میگردم فقط میدونم دلم نمیخواد پسرم بیشترازاینها اذیت بشه برای درک بدیهای پدرش خیلی کوچیکه همیشه باافتخارازش یاد میکنه

ادم خوب لجبازی میکنه هربار که میبرتش هرچی خوراکی که برای پسری بده ودوست داره براش میخره به نظرم میخواد کاری کنه که پسری عاشقش بشه حالیش نیست بچه تا چند روز درگیر حساسیت میشه ودردسراش برای منه وزجراش ماله پسری

دادگاه اعسار از دیه

ازوقتی دادگاه اعسار مهریه تمام شد رفتم محلات چندروز بعدش ازدادگاه زنگ زدند که بیا نامه های استعلام رو بگیر خودت برو دنبالش تا کارت زودتر حل بشه
دوشنبه رفتم دنبالش از ۸صبح تا ۱۱کار گرفتن نامه ها تو دادگاه طول کشید
بعدم رفتم اتحادیه صنف شغل ادم که با هزارتا دردسر تونستم جواب نامه رو بگیرم اولش که رییسشون خیلی بد برخورد کرد با یه جبهه گیری خفن ،هنوز قضیه رو نمیدونست میگفت ما باید جواب نامه رو بدیم به خانم ... یعنی همون مادر ادم اخه پروانه مغازه بنامه مادر هست منم یک ساعت طول کشید تا بهش بفهونم من شاکی ام من باید جواب نامه رو ببرم واین بشر مگه قبول میکرد همچین هم هی مادر شهید مادر شهید میکرد منم اشکم دراومد گفتم اگه مادر شهید هست مادر ادم هم هست که همچین کارهایی رو میکنه دیگه یواش یواش نرم شد تا ساعت ۲هم اونجا دستم بند بود فرداش هم رفتم سه تا بانک سر زدم برای گردش حساب گرفتن از حسابهای ادم
اینقدر بدم میاد که برای یه کار انجام دادن هزارتا فضولی میکنند تو زندگی ادم
اخرین جایی که اونروز رفتم قرض الحسنه ای بود که ادم خیلی باهاش کار میکرد
اینو بگم که قانون دادگاه اینه از لحظه ای که مرد تقاضای اعسار میده دارایی  یک سال قبلش رو بررسی میکنند
که به حول وقوه ی الهی حسابهای ادم‌نصف سال۹۷ازطرف ثبت اسناد بسته بود ودوتا بانکهاش اصلا به درد نخورد
ولی از اونجایی که خدا همه درها رو به روی من نبسته همون حساب قرض الحسنه اش خیلی به درد خورد چون اونموقع که تاکسی رو فروختم بی اجازه من رفته بود چکها رو خوابونده بود سر حساب خودش این باعث شد الان گردش حسابش بره بالا اینم نتیجه طمع خودش بود که به درد من خورد
بعدش هم رفتم کلانتری محل همونجا که برای ضرب وشتم هم شکایت کرده بودم وتحقیق کردند
برای اینکه ثابت بشه ادم دروغ گفته که کارگر مامانشه قاضی نوشته بود تحقیق محلی انجام بدند
رییس کلانتری گفت برید وساعت۲بیایید مامور ببرید برای تحقیق
اونم خوشبختانه ودر عین ناباوری من چندتا از همسایه ها گفته بودند که مغازه ماله ادم وبرادرهاشه و۲۰ساله که اونجا کارمیکنند وباهم شریکند
روز بعد رفتیم دادگستری زرین شهر یه نامه نیابت داشتیم بخاطر همون مغازه پیش خرید شده ادم توی فولادشهر که زیر نظر زرین شهر بود
با دردسر از شعبه خانواده اش نامه استعلام از املاکی رو گرفتم به طرف زنگ زدم که گفت مغازه رو خریده از ادم وبعد یوهو فهمید قضیه چیه گفت من که الان نیستم تاشب هم نمیام برو فردا بیا
دیگه هرچی تماس گرفتم برنداشت
فرداش دوباره رفتیم فولادشهر واملاکیه تا ساعت۱۱:۳۰نیومد حالا دادگاه تا ۱بیشتر باز نبود چون پنجشنبه بود
وقتی املاکیه اومد یوهو گفت من خبر ندارم واصلا ادم نمیشناسمو برید از شرکا بپرسید حالا خودش مدیر عامل مجتمع تجاری بودا مثل چی داشت دروغ میگفت دلم میخواست تیکه تیکه اش کنم
به شرکا نامحترمشم زنگ زدم‌به خصوص همونی که هربار برای قسطها زنگ میزد همونی که پای معامله هم امضاش بود مثل یه سگ‌کثیف خودشو به ندونستن زد انگار یا ادم باشون هماهنگ شده بود یا واقعا ریگی به کفششون هست  برگشتم زرین شهر که گفتند قاضی رفته
شنبه هم دادگاه اعسار از دیه بود
صبحش رفتم دادگاه اعسار مهریه هرچی نامه استعلام داشتم بردم میخواستم یه کپی از استعلامها روببرم دادگاه اعساراز دیه که قاضی گفت بگو اونها ازما استعلام بگیرند دوباره یه نامه مجددهم برای صنف داد چون جواب رو کامل نداده بود
از دادگاه اعسارازدیه بگم که قاضیش معلوم نبود چش بود
ادم حسابی زبون دراورده بود میگفت این زن ودوتا بچه رو دارم نفقه میدم ودرامدم ۱۴۰۰هست واز کجا ببارم بدم
منم لایحه نوشته بودم داده بودم به قاضی
قاضی هیچیراز من نپرسید
شاهدهای ادم هم همون همسایه ودوست ادم بودند دوستش کهذبه عمد نیومده بود اینو بعد دادگاه فهمیدم پایین دادگاه بوده هرچی ادم بهش زنگ میزد میگفت الان میام ولی نیومده بود
همسایشونم که اصلا کارت ملی نیاورده بود واگه من رضایت نمیدادم قاضی شهادتشو قبول نمیکرد
قاضی ازش پرسید که ادم چکار میکنه وچقدر درامدشه
اونم گفت من میدونم تو فلان مغازه کار میکنه خودش گفته درامدش همین قدره ولی من نرفتم بپرسم درامدش چقدره ...قاضی گفت قسم بخور گفت من قسم نمیخورم و با خود ادم هم طی کردم که قسم نمیخورم
ادم هم عصبی بود که چرا دوستش نیومده
به قاضی گفتم من نباید دفاع کنم از خودم
گفت منکه بیکار نیستم وقت ندارم که به حرفات گوش کنم تو لایحه نوشتی دیگه همونو میخونم دیگه بعدم یوهو گفت تو اگه زن زندگی بودی با دوتا بچه تو دادگاه نمیگشتی
منو بگو بقدری ناراحت شدم که نگو حالم تا دوروز ازاین حرف بد بود
بهش گفتم من یه یچه دارم اون یکی بچه مال من نیست ماله زن قبلیشه بعدم این درخواست طلاق داده ادم هم میگفت دروغ میگه وخلاصه قاضی منو از اتاق بیرون کرد گفت برو
ادم هم داشت چونه میزد که دوستش بیاد شهادت بده
رفتیم پایین دوست ادم یه گوشه ایستاده بود تا‌مارو دید هول شد به حالت دو اومد سمت دادگاه
ادم هم اومد بهش توپید اونم گفت الان رسیدم ودیر شد وخلاصه بهونه میاورد ادم برگشت بهم گفت که من دارایی دارم اره حالیتون میکنم براتون دارم و... شروع کرد به توهین کردن
بهش گفتم دهنتو ببند برای این توهینها باید جواب پس بدی که بابا زورکی منو برد توی ماشین
بعد هم برگشته بود سمت اونها وبه دوستش گفته بود پس قرار بود برای اشتی قدم برداری اینکارا چیه توهین کردنها چیه گفت وقتی ادم نمیخواد من چیکار کنم بعدم گفته بود چرا دخترت اومده شکایت ادم قسم میخوره که دست هم بهش نزده ومن اگه برای یه هول دادن زنم میرفت شکایت سرشو میبریدم
بابا گفته بود مگه زدن دیگه به چی میگند بعدم اینم بره سر زنشو ببره توهین کردنهاش ماله چیه
نمیدونم دقیقا بابا براچی این حرفو زده بهش
بعدم که اومدیم خونه من از دوست ادم خیلی عصبی بودم تا بابا رفت کار من به دوست ادم زنگ زدم وسنگامو باش واکندم که البته از موضعش کوتاه نمیومد ومیگفت نباید برای یه زدن شکایت میکردی وشما تویه خونه زندگی میکردین وزشت بود وبعدم میگفت ادم درامدش کمه از کجا بیاره این پولها خوردن نداره زشتهذبرای این چیزا دستشو‌پیش من دراز کنه
منم گفتم چطور غلط اضافی که میکرد من زنش نبودم زشت نبود چطور اونموقع که منو میزد زشت نبود این که دفعه اولش نیست دفعه های پیش بخشیدم الان نمیبخشم حق شرعیمه تو قران هم نگفته موقع زدن اگه زن وشوهر بودن اشکالی نداره  و...
اما اخرش یه نفهمی عجیبی قاطیه حرفاش بود
تهش دید از زبون من برنمیاد گفت من میگم زشته شما میگین دفعه اولش نبوده هم من حق دارم هم شما وخداحافظ
انگار حق اون برای من اهمیت داره
بماند که تواین زنگ زدن مامان از طبقه بالا فالگوش ایستاده بود وشری شد که نگو از همون شر هم خیلی اذیت شدم حال روحیم بهم ریخته حسابی
روز بعدش رفتیم دوباره زرین شهر که به قاضی گفتم چی شده اولش گفت خوب ماکه نمیتونیم طرفو مجبور کنیم به کاری اینقدر لجم گرفت قاضیش درست شبیه ماست وخیار بود حال نداشت حرف بزنه
بعدش دفتردارش گفت برات وقت رسیدگی زده ادرس املاکیه رو بنویس تو لایحه ات وبرداربیار تا نوبت بزنم هردوتاییتونو بعدا میخواند
که اومدم اصفهان دیروز جوابش اومد که تصمیم نهایی صادر شده وبرگردونده شده دادگاه اصفهان همین یعنی حتی اون جلسه رسیدگی منظورش نوشتن همین یه خط بوده
دیروز رفتم صنف شغل ادم ونامه رو دادم اونجام الکی باید دوندگی کنی بازرسشون تلفنشو دادگفت نامه باید بره کارگروه تا جواب بدیم زنگ بزن هروقت اماده شد بیا بگیر این شد که من دست خالی فعلا برگشتم
خسته ام ازتمام مردهای دنیا خسته ام از نفهمیشون اگه زن ناقص العقله به نظرم مرد اصلا عقل نداره
راستی بخاطر فحشهای ادم تو دادگاه اعسار از مهریه وقتی از محلات برگشتیم بچه رو رفتم دادم به ادم گفتم یه مدت پیشت باشه که یکم ترسیده بود‌وهی به بابا گفته بود چرا وزنگ زده بود که علت رو از من بپرسه ویعنی میخواست منو بترسونه میگفت بیا دادگاه بنویس که بچه ماله منه
بگذریم از بحثهای الکیمون اخرش بچه رو از یکشنبه تا جمعه نگه داشته بود
بعدا فهمیدم غذا میخریده میبرده خونه مادر تا بچه اونجا بمونه فقط شبها میبردتش خونه بیخود نیست مادر تحمل کرده بچه رو
فقط دلم میخواست بچه یکماهی بمونه که بابا نگذاشت
خیلی بهم سخت گذشت ولی داشتم رو خودم کار میکردم که دلسوزیهای مامان وبابا زد خرابش کرد
دیروز هم طلبکاریم از نفقه رو روی کاغذ نوشتم دادم به برادرم که باتلگرام برای ادم ارسال کنه وبهش گفته بود اگه ندی دوباره میریم اجراییه میگیریم
راستی یادم رفت بگم ازروز قبل دادگاه اعسار از دیه ادم هی پیام میداد که بیا رضایت بده تا برای پسری هم کفش بخرم هم ماشین شارژی میگفت کاری برای پسری میکنم که تو خواب هم نبینی
انگار خر گیر اورده هرکاری برای پسرش میخواد بکنه وظیفشه تازه مگه پول دیه رو خودم نمیتونم خرج بچه ام بکنم که اون بیاد این کارو بامنت بکنه