تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

دروغگوهایی با جلدهای مردانه

عدالت توی این دنیا نیست درسته گفتند اینجا دار مکافاته ولی باید اون دنیایی باشه که جواب ظالم رو بدند داد مظلوم رو بشنوند

بعضی چیزها اینقدر دردش زیاده که اگه طرف مقابلت همون مصیبت هم براش پیش بیاد بازهم چیزی از دردتو کم نمیشه 

بعد هم مثلا زمین گیر شدن کسی مثل ادم اونم اخر عمرش چه به درد من یکی میخوره برای همین میگم باید وباید دنیای دیگه ای باشه محکمه ی دیگه باشه که قانونهاش ورسیدگیش از جنس زمینی ها نباشه 

امروز رفتم زرین شهر نامه رو از صنف گرفتم بردم فولاد شهر دادم به اقای  الف که نمیدونم مسئول چی چی بوده تازه اقا ساعت ۱۰:۳۰اومده ازاونجا منو معرفی کرده به بازرس رفتم دنبالش وقضیه رو براش توضیح دادم میگه ندیده ونپرسیده تا ته خط رو رفتم بیخودی هم از طریق صنف اقدام نکن دستت به جایی نمیرسه باید یه شکایت فرار ازدین بکنی یه وکیله خبره هم بگیری و املاکیه رو بکشونی دادگاه 

بااقای بازرس رفتیم سر مجتمع تجاری 

شماره مستاجر مغازه رو از روی تابلو برداشته زنگ زده بهش اونم گیج یه جوابهایی داده که اول گفته مغازه رو از اقای ب اجاره کردم یعنی همون املاکیه که اون دفعه اذیتمون کرد بعد که بازرس گفت کی هست وباید اجاره نامه رو براش بیاره به من من کردن افتاده وگفته من اصلا نمیدونم وبذارید اجاره نامه رو ببینم 

اخرش گفته من نمیدونم صاحب مغازهکیه فقط اقای ب اینجا رو از یه ادم نامعلومی برای من اجاره کرده بازرس گفت عکس اجاره نامه رو برای من بفرست اونم گفت فکر کنم اجاره نامه مخدوش شده 

بعدش بازرس چون املاکی مجتمع که همون دفتر فروشش هم میشه باز نبود زنگ زد اقای ب که اونم کلی چرت وپرتهای اون دفعه ای رو تحویل بازرس داده بوده که قولنامه رو من پیدا نمیکنم واین ملک رو دوسال پیش فسخ کردیم و... بعد از نیم ساعت دوباره زنگ زده بازرس که من در جریان نیستم اصلا وبیایین اینم شماره اقای فلانی که شریکمه به اون زنگ بزنین خودش خبر داره این اقای فلانی هم اصلا گوشیش رو جواب نداد که نداد 

بازرس هم عین همین رو مکتوب کرد برای اقای الف مادوباره هلک وهلک دست از پا درازتر رفتیم سراغ اقای الف 

حالا اقای الف هم نبود ووقتی برگشت مثل اول ماروتحویل نگرفت گفت چند روز صبر کنین چون اقای فلانی گوشی من رو هم جواب نمیده اگه ...اگه جواب داد حرفاشو ضمیمه میکنم چند روز دیگه برید صنف جوابشو بگیرید ببرید دادگستری 

گفت این گزارش بازرس چیزی نیست که به دردشما بخوره بعدهم من گفتم چرااینها برای اتحادیه خودشون ارزش قایل نیستند گفت به ماچه اینها یه شرکتند ربطی به املاک ندارند که من گفتم دفتر فروشش یه املاکیه با پروانه کسب اونوقت چطور به شما ربطی نداره که اقای الف دستشو گرفت به سمت بیرون یعنی محترمانه برید گمشید 


لعنت به همشون 

به قول بازرس گفت شوهرت ملک رو نه فسخ کرده نه واگذار کرده هر ادم عاقلی میفهمه تو این جریان چه اتفاقی افتاده حالا به کی چقدر میرسه خدا داند 

ادم خیلی کثیفه خیلی 

بوی گند کارهاش همه جارو گرفته چقدر یه ادم میتونه ...

چی بگم چی بنویسم که اوج نفرتمو از ادم نشون بده 

دروغ وپنهون کاری هم کم از خیانت نداره واین اخلاق ادم کپی برابر با اصل مادرشه وهمچنین خواهرهاش چیزی که تاحالا بهم اثبات شده منتها اینقدر مثل کبک سرمو زیر برف کرده بودم که هیچ وقت نمیخواستم بفهمم خانواده ی ادم چجوریند ومن برای اینها اینقدر احترام قائل بودم اینقدر برای خواسته های مادر با ادم بحث کردم که به مادرت برس چون زاییدتت چون مادره چون ...خودشم میگفت ننه ی منو نشناختی خیلی دروغگو هست وارزشش رو نداره من بازم میگفتم بخاطر اون دنیا ادم نباید مثل اونها باشه 

با خواهرش که واسطه ی ازدواجمون شد که تو قضیه کتک زدن از ادم دفاع کرده بود که هیچ وقت داداشم اهل زدن نیست و بعد هم شوهرش اومده بود برای شهادت برای ادم 

اون یکی خواهر کوچیکش که گفت حرفمو گوش کن تا من ادم رو درستش کنم ویوهو خودشو کنار کشید یا خواهر دیگه اش که سر قضیه جاری اون جوری کرد 

یا اون یکی خواهرش که تا روزهای اخر دخترشو پهلوی من میگذاشت ومن دخترشو نگه میداشتم تا به کارش برسه وخیالش راحت باشه که دخترش دنبال کثافت کاری نمیره همون که چند وقت پیش با ادم‌وپسری رفته بودند دور دو بستنی بخورند 

حالم به هم میخوره ازشون نفرین کمشونه 

خدا خودش میدونه چجوری عقوبتشون کنه 

بعضیا فکر میکنند پا پس بکشند یعنی تو هیچ گناهی شریک نیستند ولی ایه های قران چیز دیگه ای میگه 

فقط منتظر روزی ام که امام زمانمون ظهور کنه که اینها حیا میکنن از اسلامی که بند سینه اشون کردند وپشتش قایم شدند 

دارم بالا میارم این همه دورویی رو این همه ریا رو اینهمه حجابهایی که پشتش بی حیایی نشسته 

خدایا به تو پناه میبرم 

باید اون دنیایی باشه باید منجی باشه باید فرجی باشه وگرنه دنیا باهمه ظلمهایی که توش میشه بی معنیه 

بعضی ادمها از حیوون بدترند ما کنار خودمون هم ادمهایی کم  ازترامپ نداریم 

لعنت به نیرنگهاشون لعنت به منافق ها وخوارج های این زمونه که هیچ پرچمی بالای سرشون نیست 

بمیرم برای مظلومیت حضرت علی چی کشیده ازدست این جور ادمها 


جواب اعسار از پرداخت دیه

 گفته بودم خونه رو اجاره دادم قرار شد با پول رهن خونه رو درست کنیم که البته بیست میلیون وپونصد هزینه شد ومن بیست میلیون خونه رو برای دوسال اجاره دادم تاریخ رهن از اول تیر شد

تلویزیونمون خراب بود داداشم برام تی وی قدیمیشونو اورد پویا رو نمیگرفت کوروش تو تلفن به باباش گفت بعدم من گفتم بیادرستشکن گفت باشه اهان قبلش درمورد روانشناس گفتم که اگه بچه رو نبری دیگه نمیذارم ببریش بازم بحثمون شد که داداشم دخالت کرد واخر ادم قبول کرد بعد بردتش متخصص اعصاب وروان توی بهداشت وگفت بچه رو معاینه کرده گفته هیچیش نیست بگو مامانش باهاش بیاد گفتم خسته نباشی منکه ازاول گفتم منم باید باشم بعدم گفتم متخصص اعصاب وروان نمیخواستم ببریش که مشاوره میخواستم ببریش 

بعدم برای تلویزیون اومد که البته قبلش گفت چرا بابات نمیکنه گفتم بابام هر کاری کرد درست نشد تو برای بچه ات درستش کن 

که اومد اندازه دو دقیقه وگفت کنترل دستگاه دیجیتالشو عوض کن اگه جواب نداد ببرش تعمیر گاه که بازم گفتم خسته نباشی 

اینم بگم که بابا گفت به خودت برس که وقتی اومد خونه فکر نکنه ناخوشته منم به خودم رسیدم وقتی اومده تو برگشته میگه سلامت کو 

دیوونه است انگار خاله بازی بوده تاحالا که بهم میگه سلامت کو وزیر زیرکی میخنده 

برای تحویل دادن خونه رفتم فولادشهر که تا رسیدیم از دادگستری زرین شهر تماس گرفتند بیانامه ی  استعلام رو بگیر ببر صنف املاکی ها گفتم خدارو شکر اونجا بودم که رفتم خانمه میگفت بگو سریع جواب بدند کلی دوندگی الکی که رییس نیست معاون جلسه است فلانی فلان جاست نامه رو گرفتم بردم دنبال ادرس جایی که رییسش بود جالب میگفتند تلفن مارو جواب نمیدند رفتم اونجا بعدکلی توضیح دادن برای اقای رییس پشت نامه برای معاونش نوشت که کارشناس بفرستید برای بررسی وتحقیق قیمت ملک رفتم گفتم حالا راحت میشم وقتی رفتم صنف گفت هنوز نیومدند ونامه اتونو بذارید تا بعد نشونشون بدیم شما فردا تماس بگیرید 

فردا ش زنگ زدم که اون اقای معاون بعد چندتا تماس بالاخره با کلی دادوبیداد سرمنشی که حق نداری جواب این جور تلفنها رو بدی واصلا کی به تو گفته تلفنها رو جواب بدی منم پشت تلفن بدنم میلرزید اخر گوشی رو گرفته با توپ پر اصلا حرفای منو گوش نمیداد شماره یکی رو داد گفت به مامربوط نیست برو ببین این چی میگه منم به اون یارو زنگ زدم گفت برو نامه اتو از صنف بگیر برام بیار تا بگم چیکار کنی 

گفتم من که نباید بدونم چیکار باید بکنم من فقط حامل نامه دادگستری هستم شما باید جواب نامه رو بدید گفت حالا بیار ببینم میتونم جواب بدم یا به من مربوط نیست اخر زنگ زدم دادگستری گفتم اینجور شده وخسته شدم میشه انصراف داد یا باید برم دادگستری اصفهان  اون خانمه هم گفت تو اونجا که گفتند هم برو اگه جوابت ندادند بیا تا بهت بگم چیکار کنی 

واقعا خسته شدم گور بابای همشون برای یه استعلام پدر منو دراوردند اکه میخواستم با رییس جمهور ملاقات کنم تو این سه ماه به نتیجه رسیده بودم 

تازه بحثهای تو خونه سر همین فولادشهر رفتن هنوز پابرجاست  که اونها بماند 

جواب اعسار دیه هم اومد که رد شده این یکی باعث شد جیگرم حال بیاد 

حالم از دادگاه به هم میخوره نشستند زیر باد کولر ووقتی بهشون میگی بچه کوچیک دارم مشکل دارم تازه کلی هم چیزت میگند ومیگند نمیخوای برو به سلامت اون هریشو فاکتور میگیرما هرکدومشون انگار شخص اول مملکتند شما هم کارتون گیره باید خفه خون بگیرین 


اینم بگم اقایی که دروغی گفته بود برای تو پول نزول کردم از دهن دوستش پرید که از قرض الحسنه براش وام گرفتم ضامنش شدم منم گفتم اهان پس قرض الحسنه تازگیها نزول میده فکر کنم 

وقتی اومد برای تلویزیون فهمیدم یه فروهر تتو کرده پشت کمرش سرش تا پشت گردنش اومده اقایی که به قول خودش برای نون شبش محتاج شده وماهی۱۲۰۰حقوقشه اونوقت بالای یه تومن پول داده برای تتو  این دفعه دادگاه منو خواست میگم حتما 

تازه اون بچه اشم اورده پسری میگفت بابا برای تولدش گوشی خریده 

دلم میخواد ادمو خفه کنم 

تازه میفهمم درد کسایی مثل اون میترای خدابیامرز رو 


تست برای پیش دبستانی

وقاحت هم حدی داره 

این دوست ادم عجب بازیگریه فکرکنم بحث هاش باادم بیشتر دعوا زرگری بوده 

بابای ساده ی من رفته اونجا که اقا دستور فرمودند وایشون هم با کمال پرویی گفته بیا یه مبلغی بگیریند برید از دیه رضایت بدین یعنی داشتم اتیش میگرفتم بااینکه بابا جوابشو داده بود واخر بارم بهش گفته بود دیگه دنبال نفرست 

بعضی ها حقشونه براشون دعا کرد که گرفتاری من نصیبشون بشه 

عصر شنبه با پسری رفتم برای تست قبلش به داداشم گفته بودم که بهش بکه بیاد چون گفته بودند حضور پدرو مادر هردو الزامیه وبه همون بهونه هم شناسنامه ی پسری رو ازش بگیرم 

نمیدونم حرفایی که اونجا میزد رو چجوری بازگو کنم براتون دلم میخواد خفه اش کنم 

اول اینکه گفته بود نمیام وداداشم محترمانه گفته بود به درک 

ولی  یوهو سر ساعت پیداش شد 

طعنه زدنهاش شروع شد ومن محض ابرو داری ساکت موندم هر سه تا جمله اش هم یکیش این بود که من نزدمت بیا رضایت بده 

پسری رو بردند برای تست وماهم رفتیم برای مشاوره خانواده اونجا مجبور شدیم از جداییمون بگیم واقلی ادم که پاشو گذاشته بود روی گاز که زنم شکاکه وزنم مریضه وفلان وبهمان ومن انگار که باید سکوت میکردم حس میکردم اگه دهن باز کنم بیشتر ابروی بچه ام میره البته چندتا جمله گفتم که مشاوره بفهمه من بی دلیل نمیخوام جدا بشم وشکاک نیستم 

وقتی خصوصیات پسری رو میپرسیدند ادم با طعنه جواب میداد که مشاور فهمید وبهش گفت خصوصیات همسرتو نمیخوام خصوصیات بچه اتونو میخوام 

اینقدر مسخره بود به عنوان بابای بچه ام خیلی خجالت کشیدم فردا چجوری پسری میخواد این بابا رو توی جامعه درش بیاره 

از زور حرفاش همش لبخند ژکوند روی لبهام میومد 

ادم اون اول درمورد تحصیلاتش دروغ بهم گفته بود که بعداز ازدواج فهمیدم همونها رو توی اتاق مشاوره تحویلش میداد دلم میخپاست به مشاوره بگم لطفا چند تا سوال در حیطه ی تحصیلاتی که میگه ازش بپرسین ولی بازم بخاطر بچه ام سکوت کردم 

مشاوره توضیح داد که جدایی ما وبعدازاون اینکه تا ۷سالگی پیش منه وبعدازاون میره پیش باباش ومطمینه روش ما زمین تا اسمون باهم فرق داره که پسری خیلی اسیب میبینه گفت سعی کنین باهم کنار بیایین یا لااقل بچه همیشه پیش مادرش بمونه اینقدر بد تیکه مینداخت سعی کردم برای اینکه دعوا نشه ساکت باشم 

انگار مشاوره هم فهمیده بود چون دیگه حرفاشو ادامه نداد فقط یه جمله گفت که بهتره بااین وضعیت پسرتون اول بره مهد چون ممکنه با ناراحتی هایی که براش پیش میاد توی پیش دبستانی با بچه ها ی بزرگتراز خودش کنار نیاد من براش توضیح دادم که چرا میخوام حتما همونجا ثبت نامش کنم 

دلم میخواد تک تک جملات ادم رو بگم ولی احساس خفگی بهم دست میده ازبیشعوری این ادم ومن تو ذهنم هنوز به این فمر میکردم که ایا میشه بخاطر اینده پسری این موجود رو تحمل کنم یانه 

وقتی ازاتاق اومدیم بیرون فقط بحث اینو میکرد که اگه میخواد هزینه پیش دبستانی رو بدم بیابرو رضایت بده وگرنه اصلا بذار بچه ام بی سواد باشه گفتم مگه برای اون یکی ندادی تو وظیفه ی پدریت رپانجام بده منم بارها بهت اولتیماتوم داده بودم که اگه کارهات تکرار بشه همه حق وحقوقم روازت میگیرم اینم حقمه حلاله ازش نمیگذرم بعدهم یوهو ول کرد رفت باد هم شدید گرفته بود اصلا نمیگفت لااقل صبر کنم بچه امو ببر م 

وقتی پسری ازاتاق تست اومد بیرون سراغ باباش روگرفت وبغض کرد منم زنگ زدم ادم گفتم اگه غیرت داشتی بچه اتو میبردی که من نخوام تو این باد بچه رو ببرم اون کله شهر که گویا دلشون برای پسر خودش سوخت واومد بردش خودم تنهایی برگشتم بهش گفتم برای پسری شلوارک بخر گفت پول هیچی همراهم نیست گفتم دقیقا اونموقع که لباس مارک دار وشش جفت کفش در یکسال برای اون پسرت میخریدی اصلا حرفی از نفقه اش ومهریه گرفته شده ی مادرش نمیزدی الان نوبت به این که رسید همش نداری گفت گرونیه گفتم تقصیر بچه من چیه برای اون یکی دوازده سال بیشتر پدری کردی به این که رسید تقصیرها میندازی گردن وضع اقتصادی خودتم میدونی که اون سیصد تومن خرج خوراک بچه اتم نمیشه 

اخرش بچه روبرد ومنم جدا اومدم 

یه چیز دیگه اینکه بحث اونروز عصر باعث شده بود زیادی ازنزدیک ببینمش خیلی زشت ولاغر وپیر شده بود فکر کنم تا ماه پیش لااقل بیست کیلو کم کرده باشه پاهاش مثل چوب خشک شده بود پوست صورتش چروکیده وول شده بود اقای ورزشکار دیگه نه تنومند بود نه قشنگ چهره ای که بهش مینازید خیلی پیرتر شده بود شوکه شدم 

مامان میگه حتما قرص لاغری خورده ولی اینکه همش به فکر حجیم کردن بازوها وسینه اش بود البته قرص لاغری هم میخورد ولی برای اب کردن چربی هاش ولی الان هیچ عضله ای من ندیدم 

الان از ۴۲سالگیش هم پیرتره 

مشاوره هم دوبار پرسید معتادید مواد مصرف میکنید دارو میخوری ولی ادم هربار میگفت نه 

تازه بین حرف زدنش بامن یوهو منو نگاه میکرد وقهقهه میزد شک کردم نکنه قرصی شیشه ای چیزی میزنه یه حالی بود 

راستی یادم رفت بگم تو ی دادگاه هم ازاون یه دونگ خونه حرف زد که بنده دزدی کردم واینها که قاضی بهش محترمانه گفت دیگه حرف نزنه دلم خنک شد بیشرف هنوز رو دروغهاش پافشاری میکنه من نمیدونم اون اگاهی که برای دزدیدن وسایل خونه رفتم چی شد پس تا یکم بفهمه وقتی به یکی میگند دزد یعنی چی 

وقتی هم اومدم خونه دوباره ادم پیام داده بود که بیا بخاطر بچه از دیه رضایت بده خوب از خجالتش دراومدم وبهش گفتم از هیچ کدوم از حقهام نمیگذرم اونم دوباره تهدید کرد که برات دارم بذار دنیا میچرخه وقتی بچه افتاد دستم تلافیشو سرت در میارم 


 چیزی که بیشتراز همه اذیتم کرد وقتی بود که از اتاق مشاوره اومدم بیرون وصدای پسری رو ازتو اتاق تست شنیدم که وقتی درمورد مادر پدرش ازش سوال کردند گفت بابا ادم مامانو اذیت کرد کاربد کرد الان مامان وبابا ازهم جدا شدند نمیدونین چه حس بدی داشتم بچه ی من این جداشدن رو از کجا یاد گرفته بود چقدر هم واضح توضیح داده بود الهی بمیرم برات مادر


هنوز جواب استعلام اعسار مهریه نیومده به نظرم باید یک ماه دیگه هم صبر کنم  حالا اگه یه نفر صابون لب حوض خونه یه مسئول روببره به ظهر نکشیده پیداش میکنند ها برای یه استعلام باید اینهمه وقت بگذره 


دادگاه مجدد اعسار از پرداخت دیه

خدا همین نزدیکیه درست مثل نفسی که میره ومیاد 

امروز دادگاه مجدد اعسار از پرداخت دیه بود من الکی الکی کلی استرس داشتم اون هم بیشتر بخاطر رفتار قبلیه قاضی بود

دامادشون ازلحظه ای که اومد چسبیده بود به ادم وسرشم انداخته بود زیر که یعنی بابا نبینتش 

اینم بگم که دادگاهها باهم فرق دارند یه جاهایی همراه راه نمیدند یه جاهایی موبایل اجازه نداری ببری یه جا هم مثل دادگاه امروز هم همرا میتونه بیاد هم موبایل میتونی ببری 

ولی دوستش که اومد بابا رفت باهاش حرف زد بلند هم حرف زد که اون دامادشونم بشنوه 

بحث مغازه رو پیش کشید که باغث شد دوست ادم وادم باهم بحثشون بشه اخرشم دامادشون مجبور شد وارد بحث بشه که چرا ازاولش به ماخبرندادید که بابا گفت وقتی فهمیدید چیکار کردید که اونموقع میگفتیم تازه شما از اول پا پیش گذاشتید شما میدونستید ادم چشه وبراش اومدین خواستگاری 

منم فقط تماشاچی بودم حوصله نداشتم کلامی حرف بزنم 

اون لایحه مادر روهم اخر نشون دوست ادم داد وگفت حالا دیگه باید چی ببینی که مطمئن بشی ادم دروغ میگه 

خلاصه اینکه وقتی نوبتمون شد اینبار قاضی ارومتر بود و لایحه رو قشنگ خوند به ادم ودوتا شاهدها گفت اگه قسم دروغ بخورید از شش ماه تا سه سال حبس داره وتحت تعقیب خواهید بود 

دانادشون قسم خورد که حقیقت رو بگه بعد هم گفت من از حقوقش خبر دارم که بین ۱۲۰۰تا۱۶۰۰هست بقیه اشم هیچی خبر ندارم دوست ادم هم گفت هم خونه داره هم مغازه ولی نمیدونم سهمش از مغازه چنده بقیه اشم خبر ندارم حقوقشم نمیدونم چقدره 

بعدشم که ادم کارد میزدی خونش درنمیومد من امضاکردمو اومدم بیرون بابا دیرتر اومد اونها هم یک ساعت باهم بحث میکردند 

رفتیم مغازه که یه آبی بخورم حالم بهتر بشه بعد برم خونه 

که دوست ادم زنگ زد به بابا گفت بیا قرار بذاریم کارت دارم 

دیشب سر بچه با ادم بحث کردیم گوشی رو قطع کرد منم با پیامک از خجالتش دراومدم البته جوری نبود که بتونه ازم شکایت کنه ولی رفته بود به داداشم زنگ زده بود داداشمم زنگ زد دعوام کرد که مگه نگفتم کاری بهش نداشته باش واین درشان تو نیست گفتم فقط برای بچه امه وگرنه من چیکار باهاش دارم 

امروز هم عصر قراره پسری رو ببرم اون کله شهر برای تست 

نمیدونم چرا اینجا قراره بره پیش دبستانی بعد اونجا ازش تست میگیرند اونم تویه دبیرستان پسرانه 

خیلی چیزها هست که نمیتونم بازگو کنم اینجا ولی خیلی تحت فشارم فقط بدونین باهر حیوونی هم زندگی میکنین زندگی مشترک برای بچه اتون بهتره تا طلاق 


لایحه ادم ومادر

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شب قدر

امشب عاجزانه میخوام نه مختص من که فقط وفقط برای حال پسرم دعا کنین حسابی ریخته به هم ومن نمیتونم جو خونه روکنترل کنم مامانمم درک نمیکنه وضعیت رو 

وقتی بهش میگم جلوی پسری هیچ حرفی از مشکلات نزن اصلا متوجه نمیشه 

دلم برای پسرم تیکه تیکه است 

باید برم مشاوره 

امان از بی پولی 

از خودم بدم میاد مامان بد وبی عرضه ای هستم یه جا گیر کردم که نمیدونم باید چیکارکنم به تنگ که میام با بغض نفرین میکنم خیلی بی عرضه ام خیلی

همه این روزها رو میدونستم برای همین دلم نمیخواست تا طلاق پیش برم 

خوشبختی برای حوا روزیه که بمیره نمیخوام بگم ناامیدم که کفره فقط از واقعیت فرار نمیکنم 

انگار باید تو ی منجلاب بدبختی تااخر عمر زندگی کنم

پسر مظلومم

این متن رو دوروزه نوشتم ولی نمیشد اینجا ارسال کرد امروز ارسال شد 
:

بچه ام داره از دست میره الهی ادم وننه اش همین روزها تقاص: پس بدند

پسریه مظلومم

مرتیکه ی عوضی زنگ زدم برای مهد بهش حالی کنم که پسری دلش میخواد بره وهزینه اشو بده برگشته میگه شما حرف یاد بچه دادین که بیاد به مادر بی احترامی کنه منم عصبانی شدم برای اولین بار چاک دهنمو باز کردم وگفتم هرکی حرف یاد بچه میده از هفت جا میخوره گفتم مامانت حرف یادش میده که بچه مظلوم میاد تکرار میکنه و...خلاصه بحثمون بالا گرفت اینقدر اعصابم خرد بود که متوجه نشدم پسری از طبقه بالا اومده پایین وداره گوش میده

بعدش اینقدر الکی جیغ زدو گریه کرد دلم میخواست بمیرم

میدونم منم مقصرم ولی باید جلوی ادم بایستم نمیتونم بعضی حرفاشو بی جواب بذارم بعد کلی توهین میگه تو باید بری رضایت بدی من انگشتمم به تو نخورده اونروز چه برسه زده باشمت منم بهش برگشتم فقط برای اینکه جیگرم خنک بشه وگرنه این مرتیکه بیش ازاینها نمیفهمه

رفتم چندجا وکیل صحبت کردم درمورد اعتراض به حکم اون یه دونگ خونه هر کدوم از یه ماده جدا میگفتند چندنفر هم راهنماییم کردند اخرش به پیشنهاد اقای ومیل رفتم از پرونده عکس گرفتم وبراش ارسال کردم قرار شد یه اعتراض برام بنویسه ولی گفت زیاد دلخوشی نکن

دوباره رفته اعسار رد کرده برای دیه اینبار شاهدش همون دوستشه وهمون دامادشون که واسطه ازدواج من وادم شده همونکه شش ماهه زنش به مامانم گفته الان زنگ میزنم حوا حالشو بپرسم هنوز داره زنگ میزنه همون که غلط زیادی کرده بود وگفته بود ادم هیچ وقت اهل زدن نیست

الهی خدا جواب تک تک کارهاشون رو بده

دلم میترکه از حجم غصه هام دوباره میرم سراغ قرآن دوباره جواب میگیرم

أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِن دُونِهِ وَمَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿36﴾

وَمَن یَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلٍّ أَلَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انتِقَامٍ ﴿37﴾زمر

خدایا ی شکست نا پذیر منتقم منتظر تحقق وعده هات هستم