تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

آدم یه حیوونه

آدم دیگه آدم نیست یه حیوونه 

اصلا ازحیوون هم بدتر وپستتره

آدم از یزید إمام حسین کش هم پستتره 

یزید عاشق زن شوهردارشد وگفت اشکالی داره واون اشکال شوهرداربودنشه ونقشه کشید که ازشوهرش جدابشه بعد بره به عشقش برسه ولی آدمهای این دوره پستترازیزید شدند همشون متاهلند ودنبال یه متاهل دیگه راه میفتند


هروقت یه ناراحتی پیش میاد میگم مگه بدترازاین هم میشه

اره هربار بدتراز باره قبله

خوشحالیم برای جداشدنه زودتر زود از بین میره 

رفتیم مشاوره بماند که ادم چجوری دست پیش گرفت پس نیفته وچقدر جوری حرف زد که انگار من خطای زشتی کردم که اون نمیتونه به هیچ عنوان ببخشه ومشاور میگفت به من که بیاهمه چی روبه خاطر بچه ات فراموش کن تا اشتیتون بدم تموم بشه 

اینهمه روضه خوندم که راحت ازکنار خیانت رد بشند انگار این جمله اش یه دیکته بود برای رفع تکلیف شرعی وگرنه خودشم گفت این ادم بازم خیانت میکنه 

وادم که صداشو برده بود بالا من بازنی که اعتماد واحترام نداره زندگی نمیکنم انگار من عاشق وشیفته اشم

مشاوره گفت برید یکشنبه بیایید توافق کنید سرمهریه تا زودتر جدابشید 

رفتیم پارک بابچه که هم اون بازی کنه هم مامثلا حرف بزنیم 

اونجا هم بهم توهین کرد ولی بازم سریه چیزی توافق کردیم وقتی برگشتیم چندساعت بعدش زنگ زد دارم بقیه رختخوابها رومیارم  حرفه نوشتن توافق نامه شد زد زیر همه چی گفت حتی اون یه دونگ که بهت دادیم روهم نمیدیم وبرو شکایت برگه ارزشی نداره تازه مادرمیگه من امضاش نکردم گفتم ازبس مادر نامسلمانه بعد که اومد بهش گفتم اشکالی نداره منم میام سرخونه زندگیم وهمونجا میشینم مهریه ام روازت میگیرم اونم گفت کجا میای بیخود میای اگه اومدی من طلاقت میدم گفتم ببین میام یانه

ازدادگاه پیام اومد برای نفقه 

رفتم نظر کارشناسی رو داده بودند همون قبلیه روتایید کرده بودند تازه فهمیدم اقا خواسته برای دوتاییمون ۳۰۰بده

خوشحال شدم که نقشه هاش بهم ریخت

عصرهمون روز بابابا رفتم خونه 

ایناروهمه روخلاصه میگم چون واقعا یاداوریش اذیتم میکنه

بماند که چقدر حرف بارم کرد که به اجازه کی اومدی بعد تهدیدم کرد که به زور باهات رابطه برقرارمیکنم اینقدرشب اول استرس گرفتم که تبخال زد به چه بزرگی

هرروز دوبارکارتون میاورد که زود باش وسایلتو‌جمع کن گفتم بذارجمع کنم که خونه خالی بشه بفهمه وسیله خاصی نداره وقتی من برم دراتاقشم قفل کرده بود حتی شبها که میخوابید تواتاق هی میومد چک میکرد چی برداشتم چی برنداشتم وهی تهدیدمیکرد مبادا دست به وسایل من بزنی

ازغذا که خبری نبود حتی پتو نداد که شب روبچه اش بندازم بابا برامون غذا میاره

پول هم که نمیده

مدام هم رواعصابم میره دیروز بحثمون شد اخرش کتکم زد حالم‌واقعا بدشد حال روحی افتضاحی داشتم ودارم

الانم تواتوبوسم که برم برای مشاوره اون بچه روبرده یعنی پارک 

فقط تا من رسیدم یوهو دوید طرف تلفن حافظه تلفن روپاک کرد بعدهم درهمه کمدها واتاقشو قفل کرد 

وقتی هم میره تواتاق مودم و اینترنتش روشنه تا چندساعت 

حواسش نیست منم رمزشو دارم 

بهش میگم پول بده میخوام برم مشاوره میگه به من چه میگم وقتی برمیگردم شبه میگه بااتوبوس بیا



گفتم الهی ماشینت به سرت سیاه بشه میگم الهی بمیری 

میگه الانم مرده ام


میگم هروقت مردی تا یک هفته خوشحالی میکنم میگم اونموقع که مردی میپرسند ادم خوبی بود همونجا ابروت رو میبرم


خونه اینقدر کثیف وبه هم ریخته است هرچی میخوره همونجا میریزه


بهش میگم جمع کن بخاطر بچه خودت که تواشغالدونی بزرگ نشه میگه نمیخوام میخوام کثیف باشه

هرچی میشه میره تواتاقش وقتی برمیگرده مثل یه سگ هارمیشه


دفترقضایی اعتراض به رای اجرت المثل

 دیروز آدم وقتی بچه رو برگردوند کمی وسیله های منم آورد مامانم میگه این واقعا حالش خوب نیست تودلم میگم این از روز اول منو نمیخواست اگه میخواست اینقدر راحت دلش نمیخواست وسایل منو بیاره یا میخواد ازشرم راحت بشه یا میخواد یکی دیگه روبیاره توخونه بگه مجرده غیرازاین نیست 

بااینکه باید خوشحال باشم که هربار یه تیکه ازوسایلم رومیاره ولی نیستم حس بدی دارم اینکه من باید طلبکار باشم نه اون بهم خیلی برخورده خیلی 


امروز رفتم دفتر دستگاه الکترونیک قضایی برای اعتراض به رای اجرت المثل ماشالله اینبار هم خرجم 50 تومن شد 


با رئیسش مشورت کردم


گفت بیا یه نامه مشاوره بهت بدم بری مشاوره اونجوری اقدام کن برای طلاق


منم نامه روگرفتم برای فردا ساعت 11:30نوبت مشاوره گرفتم به شوهرمم گفتم قبول کرد گفت باشه میام حتی گفت میام دنبالت باهم بریم 

بعدمامانم میگه این مریضه مگه میشه یکی به همین راحتی قبول کنه که بازنش بره مشاوره طلاق


بعدم رفته به بابام زنگ زده بابامم گفته  حوا نره اقدام کنه که جدی میشه


گفتم خوب جدی بشه منم همینو میخوام


میگه نه مامیخوایم تویکسال خونه ماهمینطوری باشی تا این آدم  آدم بشه بری سرزندگیت 


میگم این آدم آدم نمیشه مامانم میگه چرا عجله داری خوب یکسال دیگه هم توصبرکن 


چرا بابا مامان من نمیفهمند


اگه این آدم بشه من ازخدامه که برگردم سرزندگیم


ولی این آدم بشو نیست تواین چندماهه که من نبودم تغییرات بچه روهم دیده پس چرامتحول نشده


میگه توصبرکن این یکسال که نباشی درست میشه

مامان بدی شدم

این روزها زیادی کم حرف شدم ازمنه پرحرف این خیلی بعید بود دلم میخواد هرچی این چندروز بهم گذشته روبنویسیم 

خلاصه اش رومینویسیم نمیدونم چرا دستم نمیره ریزش روبنویسیم دستم هم سنگین شده 

دیروز دوباره سر بردن بچه بحثمون شد

خودش چندروز پیش گفت بیا وسایلت روببر فعلا سرماخوردیم نمیتونیم اما ازاونروز تاحالا اعصابم بهم ریخته دیگه حوصله شیطونیهای پسری روندارم همش دلم میخواد بخوابم وتو خودم باشم مامان بدی شدم عذاب وجدان هم بهش اضافه شده

امروز رفتم واحد معاضدت که راهنمایی بخوام برای اعتراض روبحث اجرت المثل که وکیله بهم گفت اجرت المثل اغلب توطلاق توافقی اتفاق میفته واون موقع که مرد خودش تقاضای طلاق بده


حالا فردا برم ببینم چی میشه 

بامامانمم بحثم شد دوباره نفرینم کرد دوباره ازنقطه ضعفم استفاده کرد اینکه همیشه برای خاتمه دادن به دعوا حرفش روگوش میدم واخرشم ضرر میکنم بعدهم مامانم میگه توحرفمو گوش ندادی دیوونه ام میکنه 

خیلی احساس بی پناهی میکنم 

امروز سرقبر بابا رکن الدین رفتم بعدم رفتم گلستان شهدا به برادرآدم گله کردم واومدم خونه وکلی بحث که بیاببین بچه ات چقدر خونه رو ریخته پاشیده 

وکیله بهم گفته بود شش ماه دیگه هم دفترثبت اسناد کارداره بعدش دوسالی باید تودادگاه تقاضای مهریه بکنی تازه بعدش بری تقاضای طلاق بکنی وچرا باهاش توافق نکردی که عمروجوونیت تودادگاه هدرنره مامانم تاشنید گفت ماکه عجله نداریم اصلا نرودادگاه بشین دوسال توخونه تا خودش خسته بشه بیاد طلاقت بده 

سرهمین چیز بحثمون شد 

الانم کلی دلم گرفته مثل تمام این چندماه البته امروز کلی روخودم کارکردم تابتونم باپسری بازی کنم موفق هم بودم 


دلم یه استراحت میخواد 

کاش مامانم لااقل دست ازسرم برمی‌داشت چرافکرمیکنند بیشترازمن اززندگیم سردرمیارند 

اخرنوشت :اینقدرتو عالم غصه هام بودم که تادیشب نمیدونستم امروزتعطیل رسمیه  عیدهمگی مبارک والتماس دعا 


اجرت المثلم ردشد


اجرت المثلم رد شده 


خداازشون نگذره


کاش عمرشو خداازش می‌گرفت


دلم میخواد  یه فراموشی مطلق بیاد سراغم حالم خیلی ازش به هم میخوره

دیروز فهمید که حسابهاشو بستم سرم دادزد نفرین کرد گفت برو خوشحال باش گفت بخاطر کارمن مجبورشده موقع خرید گدایی کنه ازاین واون چون رفته فروشگاه ویوهو دیده هیچ کدوم کارتهاش جواب نمیده 

گفتم توکه میدونستی مهریه روگذاشتم اجرا 

منم مثل توپول نداشتم ومجبورشدم برای بچه ام ازیکی دیگه پول بگیرم


مرتیکه زنگ زده پس کی میخوای بیای لوازمتو ببری بیا ببرشون


انگارمن گناه کردم انگار من مزاحمم انگارمن تو این چندسال آدم کثیفی بودم


ازمن به تو نصیحت کسی رونبخش


هیچ کس لایق ببخشش نیست ازچشمات درمیاره


نسوز نساز


تاوقتی جوونی تاوقتی برای خوشگذرونی وجوونی کردن وقت داری نسوزی ونسازی هیچ کس ارزش نداره جوونیتو بپاش بذاری


داغونم 


بخدا اگه کسی بفهمه یاکسی براش مهم باشه که من چی کشیدم گاهی وقتها حس میکنم خدا یادش میره منو ببینه انگارمنم بین بنده هاش زیادی بودم پس چرا حذفم نمیکنه