تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

ناامیدم از دادگاههام

یکشنبه بعدازظهر دوباره زنگ زد که فرشم رودزدیدی گفت تو دوربین معلومه گفتم نامردی اگه امشب فیلمشو نیاری من ببینم 

کلی باهم بحث کردیم اخرش گفتم تاوقتی من دزدم تاوقتی مسخره بازی درمیاری دیگه سراغ بچه رونگیر و گوشی رودیگه جواب نمیدم تاالان 

مرتیکه معلوم نیست چشه 

خسته شدم از دستش

بالاسرم ایستاده وسایلهارو هم چک کرده با دوربین هم چک کرده بعد میگه شما دزدیدید 

معلومه داره اذیت میکنه 

اعصابم وقتی بیشتر خورد شد که فهمیدم درخواست تجدید نظر اجرت المثلمم رد شد 

بعدش هم پیام اومد برای دادگاه خونه که چون یه دونگ خونه بخاطر بخشی از مهریه بوده مربوط به مهریه است ومربوط به شعبه مانیست 

کلا این هفته خیلی بدبود 

وسایلهامو به سختی جادادم ولی میخوام سفره امو از مامان اینام جدا کنم  خیلی تو فشارم خیلی

روز ۲۸ام هم دوباره نوبت مشاوره کلانتری داشتم که به محض شروع جلسه من فقط یه جمله گفتم که مارو بفرستید دادسرا

ا دم هم  که فقط به من میگفت اومدی کاسبی کنی اومدی یه چیز به من ببندی و... حتی به مشاوره هم میگفت بنویسید که من حتی بهش نگفتم وسایلتو بردار برو واینها اصلا هرچی جلسه قبل گفته بود رو عکسشو میگفت وقتی ام نوبت دادگاه دادند گفتند شاهدات روهم روز سوم دی ببر که ادم هم پشت سرم اومد تا دم کلانتری که:« بدو بدو چهارتا شاهدهم جور کن ببین میتونی منو بندازی زندان»  ومن همچنان سکوت کردم وهیچی نگفتم 

خودمو با ذکرها مشغول کردم اینقدر تاامیدم دلم میخواد امیدمو دوباره بدست بیارم 

دیروز دخترخواهرشوهرمه تازه عقدکرده بود رو توماشین  شوهرش دیدم خیلی مومنه بااون مومنیش دست انداخته بود گردن شوهرش یه بوس هم به گونه اش کرد دلم بدجوری شکست بغضم ترکید و گریه ام گرفت  چجوری نگران شوهرشون هستند که سرسنگینیشونو کنار گذاشتند و اویزون شوهرشونند حتی تو خیابون اونوقت من حسرت یه بوسیدن شب عروسی هم به دلم موند دست خودم نبود گریه ام بند نمیومد حسودی نکردم فقط دنبال چراها گشتم چراهایی که این همه سال جوابشو پیدا نکردم 

حسرت برای شوهر اشغالی که فقط صفحه ی مستر لب رو تو اینستاگرام دنبال میکنه وبا وقاحت به من میگفت ازبوسیدن خوشم نمیاد توی گوشیش هم پربود از صحنه های سکسی وبوسیدن بعدهیچ میلی به من نداشت فقط هرروز دنبال یه فیلم وصحنه جدید بود 

کی این غصه ها از حافظه ام پاک میشه دلم میخواد گاهی فراموشی مطلق بگیرم 

هم دیگه از همه مردها متنفرم هم احساس عقده وکمبود میکنم ،یعنی میشه یه روزی ازاین خواب پر کابوس بیداربشم ویکی که خیلی دوستم داره بزنه روشونه ام وبگه حوا بسه دیگه نرو تو گذشته خودم هستم جبران همه اون خاطرات بد وتلخ ،


پی نوشت ۳دی دادسرا برای ضرب وشتم و۴دی دادگاه برای طلاق

اخرنوشت :یلداتون مبارک والتماس دعا 


تحقیقات محلی

رفتم دادسرا وهرچی بود رو گفتم دادیارش گفت برگرد خونه بابات اینجوری برات بهتره بااین اوضاع 

وقتی برگشتم داداشم زنگ زد که دارم میام اصفهان زنگ بزن هماهنگ کن که بریم وسایلتو بیاریم 

رفتیم وسایلمو اوردیم داداشم که اصلا تو نیومد بابا هم تا توی راه پله ها 

ادم ایستاده بود بالای سرم یه نگاهش به من بود یه نگاهش به دوربین که مبادا چیزی ازش ندزدیم 

مزد تموم حروم وحلالی کردنمهامو داد دستش دردنکنه گاهی هم نیش وکنایه میزد منم اخرش بغض کردم وگفتم الهی بدبختی خواهراتو ببینی الهی مثل من وسایلهاشونو بعد چندین سال زندگی جمع کنند وتو شاهد همش باشی گفت نفرین نکن چی بهت میرسه

گفتم همونطور که شما خوشحالید حتما منم خوشحال میشم گفت هیچ کس خوشحال نیست ازاین وضع 

گفتم معلومه همونطور که خواهرت بهت راهنمایی بهت میده وخوشحاله که توضرر نکنی منم میخوام زنده باشم ومثل شما خوشحال بشم 

اونم گاهی میگفت نفرین نکن ولی بغضم فقط با همین نفرین کردنم اروم میگرفت انگار


داشتم یه مقدارکارتونها رو میبردم بیرون از خونه بهم میگه تونبر خودتو خسته نکن داری بهشون پول میدی برای چی بذار خودشون ببرند اصلا حال خودشو نمیفهمه 

گفتم میخوام کمتر نگاهم به ریخت تو بیفته گفت من برای خودت میگم 

خنده داره دلسوزی کردنش من اسمشو میذارم دیوونگی 

موقع تموم شدنش یه برگه بهم داد گفت بنویس چی بردی منم یه مقدارش روکه بزرگتربود نوشتم زیرشو امضا کردیم دادیه همسایه ها بااکراه وناراحتی امضا کرد گفت بنویس ادعایی درمورد جهیزیه ات نداری گفتم من فقط مینویسم این اقلام رو تحویل گرفتم چون اونایی که خودت وپسرت شکستی رو بهم ندادی 

از ریزکاریهای اعصاب خردکردنهاش فاکتور گرفتم دلم نمیخوادنوشتنش بیشتراعصابمو خرد کنه 

رفتیم توی مغازه دادم داداشش هم امضا کرد گفتم بهش که به مادرواون دوتا خواهرت که بهم دروغ گفتند بگو حلالشون نمیکنم برادر شوهر جاخورد حسابی اونم جلوی شاگردشون 

اخرم از هردوتاشون حلالیت طلبیدم گفتم ازتون بدی ندیدم شما حلالم کنید 

بعدش داداشم بلافاصله رفت ومن موندم ویه پدر ومادری که کاری ازدستشون برنمیاد ویه پسرشیطون که روی کارتونها می ایستاد وبدنم میلرزید ویه عالمه کارتونهای پروسیله وپراز خاطرات بد و۶۰متر جایی که نمیتونستم تکون بخورم 

چندروز طول کشید تا همه رو توی تنها اتاقی که دستمه جابدم توپذیرایی همش وسایل سیسمونیه همونم خدارو صدها هزارمرتبه شکر

برام پیامک اومده که شکایت اون یه دونگ خونه نقصی داره که شنبه رفتم سرشعبه که گفتندباید منشا واگذاری ملک روبگی که چی هست بامشورت این واون نوشتم بابت بخشی از مهریه ام این مشورتها خیلی دردناکه یه مشت چشم طمع کار دنبالته که به بهای هوس میخواند مجانی بهت مشاوره بدند ومن باید اینقدر بگردم تا با پول ونه چیز دیگه یه مشاوره درست بهم بدند ومجبورم دنبال وکیل زن مجرب باشم یه لایحه نوشتم گذاشتم رو پرونده امید بخدا هرچی دیگه پیش بیاد 

تو دادسراهم گفته بودند برو کلانتری که همون شنبه رفتم گفتندباید بریم تحقیقات محلی که بامامور رفتم درخونه خداروشکر ادم نبود بااین حال همسایه ها باترس جواب میدادند که مامور قشنگ گفت اینا خیلی میترسند گفتم حالا شمایه سرهم برید تومغازه از شاگردشون بپرس بیچاره شاگردشون یه نگاه به بیرون کرد ومعلوم نیست چی گفت که مامور گفت دیگه لازم نیست برم تحقیق فهمیدم قضیه ترسشون ماله چیه والان میدونم چی بنویسم .بعدهم برگه ابلاغ رو داده بود تو مغازه 

امروز هم  بچه رو اومد برد جالبه اونهمه بال بال زدن برای دیدن بچه الکی بود به زور ده میاد میبرتشو میگه تا ۲بیشتر نمیتونم نگهش دارم  چه پدرمهربانی چه ادم مهربانتر از پدری 

دادگاه طلاق هم افتاده برای ۴دی 

یه نفربرام فال قهوه گرفت هرچی توگذشته بود رو راست گفت ولی نتیجه اش اصلا دلچسب من نبود گفت که شوهرت سرش به سنگ‌میخوره وبرمیگرده به تو گفت میفهمه که تو ازهمه زنهای اطرافش سرتری  ولی من این سرتری رونمیخوام  اخر فال فقط گریه کردم وگفتم کاش فال نمیگرفتم خدایا توبه 

امروز رفتم امامزاده محلمون 

یه خانمی اونجا با چندتا صلوات تفعل میزنه برام تفعل زد وخودش گفت چی شد که زندگیت اینقدر سخت شده گفت سوره فرقان برات اومده اگه بخدا توکل کنی خودش پشتته فقط بهش اعتماد کن خودش حق وباطل روبرات ازهم جدامیکنه و...اون هم حرفهاش به زندگیم میخورد گفت راهی که میری یه جنگه که توش تنهایی وفقط خدا پشت وپناهته 

گفت طرف مقابلت دور‌وبرش یه قومی هستند که شیرش میکنند وراهنمایی اشتباهی تو زندگی بهش میکنند گفت اونا نادانند به نمازهاشون نگاه نکن 

یه صفحه ذکر وسوره قران نوشت که باید بخونم کلی بهم انرژی مثبت داد واز خدا گفت حتی گفت قبل دادگاه چی بخون تا خدا هرلحظه هم وکیلت باشه هم شاهدت  اینجا اشکم ریخت گفتم خدایا ببخش که یادم میره تو به فکرمی خودت دستمو رها نکن 




دادسرا

امروز نوبت زدند دادسرا 

اولین جلسه برای ضرب وشتمه

اینقدراسترس دارم که نمیدونم چی بگم 

نمیدونم چم شده 

خسته شدم ازدادگاه رفتن

یه حس بدی دارم شاید تاثیر دروغهای ادمه شاید تاثیر دادوبیدادهاشه

احساس میکنم زبونم قفل کرده وقراره گندبزنم امروز 

دعام کنین انرژی مثبت بفرستین

دیروزتو کلانتری گفتند باید شاهد عینی داشته باشی 

من که شاهد عینی ندارم جز خدا



مشاوره کلانتری

ازدست خودش ومامانش  بابت یه دونگ خونه شکایت کردم .

امروز نوبت مشاوره کلانتری داشتیم 


رفتیم کلانتری


یه دروغهایی گفت قلبم درد میکنه بغض دارم گریه ام نمیاد

مدام میگفت ازش دزدی کردم



میگفت رفتم شکایت ازپدرت و شاهدهم دارم که بهم تهمت زده واینا


بعدم میگفت نه فحشش دادم‌ نه دست بهش زدم نه توهین بش کردم


حق نداشته برگرده خونه حق نداشته بیاد تواتاق من


دلم پره


کی تموم میشه


قرارشد بفرستند تحقیقات محلی که چون مامور نداشتند گفتند برو دادگاه اگه لازم بود دوباره قاضی میفرسته تحقیقات


من مطمینم همسایه هامون ازش میترسند


دعاکنین ترس خدایی بیفته تو دلشون وشهادت بدند


خسته ام ازبی عدالتی دنیامون


کاش امام زمان میومد سفره هرچی ظلمه برمیچید

دیروز سرلجبازی خودش رفت درخواست طلاق داد ۱۶۴۰۰۰تومن هم هزینه داده بود 

همه تعجب کردند 


حیوون وحشی خونگیه من

هی پیشونی منو کجا میشونی

بخاطر بچه ام یه دستی به‌خونه کشیدکم وقتی اومد دید عصبی شد چیزم گفت بعدم جاروبرقی رو برد تو اتاق درو قفل کرد وهمچنان اشغال میریزه مثلا تخمه میخوره پوستاشو میریزه تو‌پذیرایی اینقدر نفهمه حاضره بچه اسیب ببینه ولی اون به خواسته اش برسه
به مشاوره گفتم که چیکارمیکنه گفت این خطرناکه برگرد خونه مامانت
گفتم خیلی اذیتم کرده حالا که اینجوری میکنه منم میخوام اذیتش کنم
گفت خودتو بچه ات اسیب میبینید
گفتم میدونم بچه ام همین الان خیلی اذیت شده
بغض کردم گریه کردم
گفتم اینبار بخاطر بچه ام میمونم حقمو میگیرم
گفت پس خیلی مواظب خودت باش
چقدر این هفته که‌گذشت سخت بود
بازم جزییات رونمیخوام بگم فقط لحظه ای اسایش ندارم
خیلی اذیتم میکنه خیلی رواعصابمه
منم رفتم پزشک قانونی واز دستشم شکایت کردم
راستی نگفتم اولین بار که ازخونه رفتم بیرون وقتی برگشتم‌دیدم‌قفل درخونه رو عوض کرده
گفتم چرا گفت خونه امه دلم نمیخواد کلیدش دست تو باشه دلم نمیخواد توبیای توش گفتم یه دونگش ماله منه گفت اون امضاها جعلیه گفتم برو شکایت منم ثابت میکنم جعلیه یانه
بعدم زنگ زدم‌۱۱۰فقط اومد گزارش کرد ورفت  گفتم کلید خونه رومیخوام پلیسه گفت باید بری از دستش شکایت
پلیس بلاد کفر به گربه هاشونم کمک میکنند اونوقت پلیس مملکت ما فقط یه گزارش مینویسه ومیره
ادم هم که میگفت دربازه خودش نمیره تو بعدهم میگفت زنم‌فحاشی میکنه و...
ازاون به بعدهرجا میره اگه من بیرون باشم درخونه روباز میکنه بماند که یکی دوبار بحث کردم‌فایده نداشت منم نفرینش کردم‌همپخودشو هم خانوادشو

اخه برای یه شکایت کلی دوندگی کنی بعد اول کار میفرستنت مشاوره کلانتری اونم بعدکلی کاغذ بازی میگه برو ۲۱ام بیا
بعد هم گفت عصربیا مامور بهت بدم ببری برای ابلاغ
اونجا هم ادم کلی تیکه بهم انداخت کهدراه به راهدبرو شکایت واز هیچی کم نذاری واینها
بعدم رفت گوشی تلفن رو قطع کرد

برای چهارشنبه هم ادم نوبت مشاوره طلاق داشت کهذازاونجا زنگ زدند گفتند خانم حوا توافق میکنی گفتم نه گفتند پس ما شوهرتو میفرستیم بره برگه طلاق غیر توافقی بگیره گفتم باشه  بعدم نوبت جلسه اخر رو زد برای پنجشنبه
ادم هم زنگ زد توکه نمیخواستی توافق کنی چرا گفتی بیاییم مشاوره گفتم من روحرفم بودم تو نبودی گفت چی میخوای گفتم همونکه توافق کردیم به اضافه حقم از خونه اونم دوباره تیکه بهم پروند وگوشی روقطع کرد
فرداش رفتیم‌مشاوره اخر که فهمیدم اقا کلی گلایه‌کرده که زنم شلخته است و کارهای خونهدرونمیکنه منم گفتم این اقا بحث میکنه چرا کاراهی خونه رومیکنی وجاروبرقی روبرداشته قایم کرده و...
مشاوره هم بهش گفت این کارها رو میکنی بعدمیگی زنم شلخته است
میرم حمام بهم میگه حق نداری بری قبض اب زیاد میاد میگم کمه اون چهارماهی که نبودم ویارانه روخوردی
اول بچه روحمام کردم وصداش زدم اومد بچه روگرفت بعدخودم حمام کردم اومدم بیرون دیدم بچه لخت تو‌خونه داره میگرده جیغم دراومد میگم چرا لباسهاشو‌نپوشوندی میگه به من چه
دلم میخواست خفه اش کنم
الان چند روزه پسری دوباره تب میکنه تاصبح بالاسرش باید بیدارباشم خدا لعنت کنه ادمو
مشاوره یه برگه نوشت که ادم بخاطر بی نظمی وشلختگی وزیاده خواهی وفحاشی منو نمیخواد منم گفتم حقمومیخوام تا طلاق بگیرم بعدم‌یواشکی بهم‌گفت شوهرت خیلی پرو‌هست وکیل بگیر وحقتو بگیر
راستی رفتم ثبت اسنادماشینشو توقیف کردم البته بهم گفتنداگه بفهمه چون مستثنیات دینه میره از توقیف درش میاره لعنت به این قانون هاشون زن اواره باشه با بچه اش که مرد حق داره یه خونه ویه ماشین داشته باشه میخوام نداشته باشه هرکسی این قانون رو‌وضع کرده الهی سرناموسش اوارگی بیاد
یه شماره حساب هم ازم گرفتندکه تا یکماه دیگه پولی که ازحساب ادم بستم رو بریزند حسابم

امروز هم ادم رفته دفترقضایی تا اون نامه مشاوره برای طلاق روثبت کنه دعا کنین کارهاش به نفع من بشه
خسته ام خیلی
یه حیوون خونگی یه محبتی داره ولی این وحشیه یه حیوون وحشی یه ملکه عذاب
میگه شما که الان تو‌خونه منید دیگه نفقه ندارید نمیدونم چرا برگه تایید نفقه نمیاد

دیروز هم با مامانم وبابا رفتم سرمزارپدربزرگم بعدم رفتم تخته فولاد بخصوص دلم میخواست برای اولین باربرم سرمزار صمصام که رفتم ودوستام روهم دعا کردم تخته فولاد ارامش داره انگار نه انگار که قبرستانه اصلا وهم وترس نداره 


حیوون وحشی خونگیه من

هی پیشونی منو کجا میشونی

بخاطر بچه ام یه دستی به‌خونه کشیدکم وقتی اومد دید عصبی شد چیزم گفت بعدم جاروبرقی رو برد تو اتاق درو قفل کرد وهمچنان اشغال میریزه مثلا تخمه میخوره پوستاشو میریزه تو‌پذیرایی اینقدر نفهمه حاضره بچه اسیب ببینه ولی اون به خواسته اش برسه
به مشاوره گفتم که چیکارمیکنه گفت این خطرناکه برگرد خونه مامانت
گفتم خیلی اذیتم کرده حالا که اینجوری میکنه منم میخوام اذیتش کنم
گفت خودتو بچه ات اسیب میبینید
گفتم میدونم بچه ام همین الان خیلی اذیت شده
بغض کردم گریه کردم
گفتم اینبار بخاطر بچه ام میمونم حقمو میگیرم
گفت پس خیلی مواظب خودت باش
چقدر این هفته که‌گذشت سخت بود
بازم جزییات رونمیخوام بگم فقط لحظه ای اسایش ندارم
خیلی اذیتم میکنه خیلی رواعصابمه
منم رفتم پزشک قانونی واز دستشم شکایت کردم
راستی نگفتم اولین بار که ازخونه رفتم بیرون وقتی برگشتم‌دیدم‌قفل درخونه رو عوض کرده
گفتم چرا گفت خونه امه دلم نمیخواد کلیدش دست تو باشه دلم نمیخواد توبیای توش گفتم یه دونگش ماله منه گفت اون امضاها جعلیه گفتم برو شکایت منم ثابت میکنم جعلیه یانه
بعدم زنگ زدم‌۱۱۰فقط اومد گزارش کرد ورفت  گفتم کلید خونه رومیخوام پلیسه گفت باید بری از دستش شکایت
پلیس بلاد کفر به گربه هاشونم کمک میکنند اونوقت پلیس مملکت ما فقط یه گزارش مینویسه ومیره
ادم هم که میگفت دربازه خودش نمیره تو بعدهم میگفت زنم‌فحاشی میکنه و...
ازاون به بعدهرجا میره اگه من بیرون باشم درخونه روباز میکنه بماند که یکی دوبار بحث کردم‌فایده نداشت منم نفرینش کردم‌همپخودشو هم خانوادشو

اخه برای یه شکایت کلی دوندگی کنی بعد اول کار میفرستنت مشاوره کلانتری اونم بعدکلی کاغذ بازی میگه برو ۲۱ام بیا
بعد هم گفت عصربیا مامور بهت بدم ببری برای ابلاغ
اونجا هم ادم کلی تیکه بهم انداخت کهدراه به راهدبرو شکایت واز هیچی کم نذاری واینها
بعدم رفت گوشی تلفن رو قطع کرد

برای چهارشنبه هم ادم نوبت مشاوره طلاق داشت کهذازاونجا زنگ زدند گفتند خانم حوا توافق میکنی گفتم نه گفتند پس ما شوهرتو میفرستیم بره برگه طلاق غیر توافقی بگیره گفتم باشه  بعدم نوبت جلسه اخر رو زد برای پنجشنبه
ادم هم زنگ زد توکه نمیخواستی توافق کنی چرا گفتی بیاییم مشاوره گفتم من روحرفم بودم تو نبودی گفت چی میخوای گفتم همونکه توافق کردیم به اضافه حقم از خونه اونم دوباره تیکه بهم پروند وگوشی روقطع کرد
فرداش رفتیم‌مشاوره اخر که فهمیدم اقا کلی گلایه‌کرده که زنم شلخته است و کارهای خونهدرونمیکنه منم گفتم این اقا بحث میکنه چرا کاراهی خونه رومیکنی وجاروبرقی روبرداشته قایم کرده و...
مشاوره هم بهش گفت این کارها رو میکنی بعدمیگی زنم شلخته است
میرم حمام بهم میگه حق نداری بری قبض اب زیاد میاد میگم کمه اون چهارماهی که نبودم ویارانه روخوردی
اول بچه روحمام کردم وصداش زدم اومد بچه روگرفت بعدخودم حمام کردم اومدم بیرون دیدم بچه لخت تو‌خونه داره میگرده جیغم دراومد میگم چرا لباسهاشو‌نپوشوندی میگه به من چه
دلم میخواست خفه اش کنم
الان چند روزه پسری دوباره تب میکنه تاصبح بالاسرش باید بیدارباشم خدا لعنت کنه ادمو
مشاوره یه برگه نوشت که ادم بخاطر بی نظمی وشلختگی وزیاده خواهی وفحاشی منو نمیخواد منم گفتم حقمومیخوام تا طلاق بگیرم بعدم‌یواشکی بهم‌گفت شوهرت خیلی پرو‌هست وکیل بگیر وحقتو بگیر
راستی رفتم ثبت اسنادماشینشو توقیف کردم البته بهم گفتنداگه بفهمه چون مستثنیات دینه میره از توقیف درش میاره لعنت به این قانون هاشون زن اواره باشه با بچه اش که مرد حق داره یه خونه ویه ماشین داشته باشه میخوام نداشته باشه هرکسی این قانون رو‌وضع کرده الهی سرناموسش اوارگی بیاد
یه شماره حساب هم ازم گرفتندکه تا یکماه دیگه پولی که ازحساب ادم بستم رو بریزند حسابم

امروز هم ادم رفته دفترقضایی تا اون نامه مشاوره برای طلاق روثبت کنه دعا کنین کارهاش به نفع من بشه
خسته ام خیلی
یه حیوون خونگی یه محبتی داره ولی این وحشیه یه حیوون وحشی یه ملکه عذاب
میگه شما که الان تو‌خونه منید دیگه نفقه ندارید نمیدونم چرا برگه تایید نفقه نمیاد