تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

بستن حسابها

ازدیروز بگم که چقدردوندگی کردم ازصبح کله سحرباید بری اسمتو پشت در ثبت اسناد بنویسی بعدا تا 7:45صبرکنی تادر بازکنن من نفر ششم بودم وقتی نوبتم شد گفت استعلام ازراهور (برای توقیف ماشینش) هنوز نیومده باید ده روزدیگه سربزنید بعدش یه فرم دادند بهم که برم به تمام بانک‌ها وموسسات مالی سربزنم برای بستن حسابهاش خوب تقریبا 33 تا میشند بجز قرض الحسنه ها
منم درخواست توقیف شماره دائمشو کردم یه میلیون هم یه میلیونه
من تاظهر تمام شعبی که میدونستم حساب داره رو رفتم اول هم رفتم سراغ قرض الحسنه محل زندگیش که همیشه اول پولهاشو اونجا میبره بعد رئیس بانک ازاونجا به بانک‌های دیگه کارت به کارت میکنه براش حسابی هم رفیق شش دونگشه یکم بدقلقی کرد ولی ازقانون که نمیتونست سرپیچی کنه
فقط توی اون 1600 داشت بقیه بانک‌ها هم کمتر از 60 تومن ولی برای اذیت کردنش که لااقل نتونه ازدست چکش استفاده کنه همونها روهم بستم فقط یکی ازبانکها که مجبوربودم از شعبه سرپرستی اقدام کنم درکمال ناباوری 5 تومن توش بود که احتمالا فردا پس فردا چک داره وگرنه همیشه پولهاشو توهمون قرض الحسنه میذاشت فیش حج و زیارت داشت که اون رو هم توقیف کردند
بعدکه خسته وکوفته اومدم خونه مامانم میگه بهت گفته باشمو حالا روی لجش میندازی وهمین چندمیلیون بیشتربهت نمیرسه خواب اون مغازه روباید ببینی
منو بگو آتیشم گرفت گفتم مگه تونبودی میگفتی باید ازش پول بکشم
گفت من گفتم بانفقه ازش پول بگیری گفتم مگه نفقه چقدرمیدند تازه هربار میتونه تا سه تا قسطشو نده این چه حرفیه خلاصه مامانم تااشک منو درنیاورد ول نکرد
کارشناس دومی دادگستری امروز بهم زنگ زد گفت چرا اعتراض نکردی واین نفقه که بریدند خیلی کمه وعرفش بیشترازاینها ست الان
منم گفتم آخه اونروز که حکم رودیدم رفتم واحد معاضدت یکی ازوکیلها بهم گفت حالا که پول نداری صبرکن شوهرت اعتراض کنه منم برای همین اعتراض نکردم
کارشناسه گفت میدونم پول نداشتی ولی ما بااینکار فوقش میتونیم همین مبلغ رواضافه کنیم نمیتونیم افزایشش بدیم
کلا ازحماقت خودم عصبانیم چرانرفتم ازیکی دیگه لااقل بپرسم لعنت به وکیله
دیشب هم بچه رو باقالی های اتاق بچه آورد هرچی لباس هم داشتم آورده بود عروسک‌هایی که مونده بود هم آورد ولی چندتا اسباب بازی بود که اصلا یبارم درشو بازنکرده بودم ونشون پسری نداده بودم بهش که گفتم گفت هیچی دیگه ازپسری اونجا نیست حالا بیام سرچندتا اسباب بازی دعواکنم واقعا حوصله بحث بیشتر وندارم خودش باید سرش بشه که نمیشه
هیچ خبری ازآدم نیست یعنی باید تاحالا فهمیده باشه چون حتما اون رئیس قرض الحسنه بهش خبرداده درضمن خودش روزانه همه پول‌های مغازه رومیریزه به اون حساب
نمیدونم اونجا بازم میتونند براش حساب بازکنند یانه
یارانه روهم درست کردم ازماه دیگه میریزند حسابم

خسته ام
دعا کنین یه موقعیتی پیش بیاد خودش دوباره پیشنهاد بده مغازه روبهم بده وجدابشیم خیلی دوندگی داره هربار 

دادگاه اجرت المثل


دیووز تودادگاه ازحرفای آدم بهم ریختم زدم زیر گریه مرتیکه خوب حرفاشو میزنه بعدم حالمو دید گفت بیا برسونمت بابامو توخیابون دیده بابچه زنگ زد اشتباه داری میری بابات اینطرفه بعدهم به بابام گفته من زنگ زدم بهش الان میاد
بچه امم ذوق کرده فقط جواب بچه گفته جانم
بغلشم نکرد ه ورفته بود

بچه هم کلی گریه کرد هنوزدوتاخیابون رد نشده بودیم زنگ زدم بهش بچه روبگیره گفت من فلان رستوران دارم غذامیخورم
چون بچه گریه کرد بردمش وگرنه صدسال نمیبردمش. بچه که سرش نمیشه باباش آدم نیست

بچه رو حتی بغل نکرده زودرفته به شکمش برسه بعدم طلبکارمیگه چیکارکردی بچه بغض کرده منم گفتم اعصاب ندارم بچه روچندروز نگهدار فعلا چیزی نگفت

دادگاه خوب نبود یه سوالهای خاصی می‌پرسند گیجت می‌کنند

آخر آدم هی بهم میگفت تواومدی کاسبی واینها اصلا یوهو نمیدونم چم شد زدم زیر گریه

آخرشم سر قیمت به توافق نرسیدیم میگفت برای رضای خدا بیا یه تومن بهت قسطی میدم گفتم خجالت بکش اگه ده تومن کمتربدی توافق نمیکنم قاضی هم گفت برید اگه رای دادم به نفع زنت کارشناس قیمت معلوم میکنه

حالا معلوم نیست اجرت المثل بهم تعلق بگیره یا نه

شرایط اجرت المثل گرفتن اثبات سه تاچیزه که بستگی به حرفهای شوهرت داره
باید شوهرت قبول کنه که توکارمیکردی توخونه ودستورمیداده تا توکارکنی واینکه ثابت کنی ازاول زندگی به قصد پول گرفتن کارکردی توخونه این سه تا که ثابت شد بهت اجرت المثل میدند
آدم میگفت من کمکش میکردم توکارهای خونه وخونمون که دوتا پنجره داره خودم پاک میکردم لباسشویی خودش لباس میشسته وجارو برقی بوده که خودم میزدم وغذاهم هروقت میدیدم دستش به بچه است میرفتم آماده میخریدم واینها... بیشتر نیش وکنایه هم میزد که یادش میفتم اعصابم خرد میشه
بعدم که گفت مگه کارکردن وظیفه زن نیست؟ که قاضی گفت -نه
بعد گفت اینم مثل بقیه زنها قاضی گفت بقیه زنها هم میتونند این حق روبیاند بگیرند
ادم هم برگشت به من کلی دری وری وتهمت زد گریه امو درآورد که دفتردارش با آدم حرف زد که این کارا درست نیست و...
قاضی هم گفت یا توافق کنید یامنتظر رای باشید که همون شد که براتون گفتم
مرتیکه میگه برای رضای خدا میخوام قسطی بهت 1 میلیون بدم
ایم اینهمه تودادگاه خودش روبه نداری وبدبختی زده بود بعد رفته 450 پول داده برای اعتراض به رای نفقه که جمعه یکی ازکارشناسهای دادگستری باهام تماس گرفت منم گفتم این چرند میگه که حقوقش یک میلیون وخورده ای هست این هیچی درآمد نداشته باشه سه تومن پول داره بعدم جریان اینکه اموالش بنام مادرشه وبرند تحقیقات محلی ودیگه هرچی تونستم دردفاع از حقم گفتم انشالله که اثرداشته باشه
دعا کنین یه پول قابل بیان بنویسند تا ادب بشه
به من میگه پول ندارم بعد رفته گوشی خودشو عوض کرده رفته پالتو خریده رفته 450 ریخته حساب کانون کارشناسان دادگستری برای اعتراض به رای
عصبی بودم ازدستش حسابی
سه روزهم بود قراربود تاداداشم اصفهانه وسایلهای بچه روبیاره که خیلی مسخره بازی درآورد آخرشم جمعه ساعت 9 شب آوردکه داداشم نبودالبته مامان وسایلها رودید نشست گریه کرد بعدهم کلی چیز بار آدم کرد
ببخشیدکه دارم خلاصه میگم بذارید روحساب روحیه خرابم
وسایلها رواینقدر بد بسته بود مثلا ظرفهای شکستنی و لباس واسباب بازی روریخته بود توچادر وگره زده بود
اصلا این بشر ازخداش بوده من لب ترکنم وسایلها روبرداره بیاره
البته من گفتم بچه ام بهترمیشه که بچه بیشتر بغض کرد وگریه کرد اینقدربهونه گرفت که دوتایی باهم یه فصل گریه کردیم وقلبم دردگرفت گفتم بذار چندروز پیش باباش بمونه بلکه منم هم به بقیه کارهام برسم ومامان نباشه بهونه بچه روبگیره هم بچه چندروزی پیش باباش باشه که خودش بفهمه بابا همچین آش دهن سوزی نیست هم آدم پدرش دربیاد زبونش رو همه جا به کارنندازه
الانم زنگ زد گفت پس بچه رومیخوام بیارم محکم گفتم نه چندروز پیشت باشه من حالم خوب نیست
اونم گفت نمیشه گفتم برو خونه مامانت بذارش
گفتم تا توباشی دیگه منو حرص ندی که حالم بد بشه

این دوروز هم دنبال کاریارانه جداکردن هم بودم که امروزبالاخره تمام شد ولی توبانک که رفتم گفت سامانه قطعه وبرم یه روزدیگه بیام امان ازاین سامانه هاشون
ازدادگاه وبدو بدو وخرابی آسانسور وچندطبقه هی بالا پایین رفتن وتیرکشیدن قلبم وحال بدشدنم هم نگم بهتره بدتراز همه اون صف کپی که برای هربرگ 300 تومن باید کارت بکشی برای یه دونه یارانه 45 تومنی باید بری اون کله شهر دادگاه منتظر چندتا حاج آقا که امضا کنند بعد بری یه طرف دیگه شهر منتظر باشی جلسه فلانی بافرماندارواستاندار تموم بشه یه امضا بزنه پای برگه ات تازه چون کپی شناسنامه بچه رونداری بری ثبت احوال گواهی کدملی بگیری
دویدنهای الکی وخسته کننده
هنوز وسایلهای بچه کامل چیده نشده هریه دونه لباسشو بومیکنم وتا میکنم میذارم سرجاش چجوری این مرد اینا رومثل اشغال انداخته بود تویه چادروگره زده بود
وسایلهای پسری زیاده مثل جهیزیه ام اونوقت آقا داداش من روجو گرفته بودومیگفت حالا که میاره بگو همه وسایل روبیاره
چه حال بدی بهم دست دادوقتی اونجوری وسایلهای بچه رو آورده بود
انگارزودترمیخواسته ازدستشون خلاص بشه
امیدوارم این یکی دوروزه پسری انتقام منو ازش بگیره
دارم فکرمیکنم دیگه نذارم تلفنی با باباش حرف بزنه دیگه نذارم هفته ای یبار ببینتش اینجوری بچه ام بیشتر بهونه میگیره
دعا کنین
فرداهم میخوام برم دنبال کارهای مهریه که گفته بود برو یکماه دیگه بیا
باید صبح ساعت 6 برم پشت در اسم بنویسم تا 8 که دربازمیشه بهم نوبت برسه
متنفرم ازاین سیستم کله سحر حالا خوبه آقا رضایت داده بچه رونگه داره 

دادگاه اجرت المثل


دیووز تودادگاه ازحرفای آدم بهم ریختم زدم زیر گریه مرتیکه خوب حرفاشو میزنه بعدم حالمو دید گفت بیا برسونمت بابامو توخیابون دیده بابچه زنگ زد اشتباه داری میری بابات اینطرفه بعدهم به بابام گفته من زنگ زدم بهش الان میاد
بچه امم ذوق کرده فقط جواب بچه گفته جانم
بغلشم نکرد ه ورفته بود

بچه هم کلی گریه کرد هنوزدوتاخیابون رد نشده بودیم زنگ زدم بهش بچه روبگیره گفت من فلان رستوران دارم غذامیخورم
چون بچه گریه کرد بردمش وگرنه صدسال نمیبردمش. بچه که سرش نمیشه باباش آدم نیست

بچه رو حتی بغل نکرده زودرفته به شکمش برسه بعدم طلبکارمیگه چیکارکردی بچه بغض کرده منم گفتم اعصاب ندارم بچه روچندروز نگهدار فعلا چیزی نگفت

دادگاه خوب نبود یه سوالهای خاصی می‌پرسند گیجت می‌کنند

آخر آدم هی بهم میگفت تواومدی کاسبی واینها اصلا یوهو نمیدونم چم شد زدم زیر گریه

آخرشم سر قیمت به توافق نرسیدیم میگفت برای رضای خدا بیا یه تومن بهت قسطی میدم گفتم خجالت بکش اگه ده تومن کمتربدی توافق نمیکنم قاضی هم گفت برید اگه رای دادم به نفع زنت کارشناس قیمت معلوم میکنه

حالا معلوم نیست اجرت المثل بهم تعلق بگیره یا نه

شرایط اجرت المثل گرفتن اثبات سه تاچیزه که بستگی به حرفهای شوهرت داره
باید شوهرت قبول کنه که توکارمیکردی توخونه ودستورمیداده تا توکارکنی واینکه ثابت کنی ازاول زندگی به قصد پول گرفتن کارکردی توخونه این سه تا که ثابت شد بهت اجرت المثل میدند
آدم میگفت من کمکش میکردم توکارهای خونه وخونمون که دوتا پنجره داره خودم پاک میکردم لباسشویی خودش لباس میشسته وجارو برقی بوده که خودم میزدم وغذاهم هروقت میدیدم دستش به بچه است میرفتم آماده میخریدم واینها... بیشتر نیش وکنایه هم میزد که یادش میفتم اعصابم خرد میشه
بعدم که گفت مگه کارکردن وظیفه زن نیست؟ که قاضی گفت -نه
بعد گفت اینم مثل بقیه زنها قاضی گفت بقیه زنها هم میتونند این حق روبیاند بگیرند
ادم هم برگشت به من کلی دری وری وتهمت زد گریه امو درآورد که دفتردارش با آدم حرف زد که این کارا درست نیست و...
قاضی هم گفت یا توافق کنید یامنتظر رای باشید که همون شد که براتون گفتم
مرتیکه میگه برای رضای خدا میخوام قسطی بهت 1 میلیون بدم
ایم اینهمه تودادگاه خودش روبه نداری وبدبختی زده بود بعد رفته 450 پول داده برای اعتراض به رای نفقه که جمعه یکی ازکارشناسهای دادگستری باهام تماس گرفت منم گفتم این چرند میگه که حقوقش یک میلیون وخورده ای هست این هیچی درآمد نداشته باشه سه تومن پول داره بعدم جریان اینکه اموالش بنام مادرشه وبرند تحقیقات محلی ودیگه هرچی تونستم دردفاع از حقم گفتم انشالله که اثرداشته باشه
دعا کنین یه پول قابل بیان بنویسند تا ادب بشه
به من میگه پول ندارم بعد رفته گوشی خودشو عوض کرده رفته پالتو خریده رفته 450 ریخته حساب کانون کارشناسان دادگستری برای اعتراض به رای
عصبی بودم ازدستش حسابی
سه روزهم بود قراربود تاداداشم اصفهانه وسایلهای بچه روبیاره که خیلی مسخره بازی درآورد آخرشم جمعه ساعت 9 شب آوردکه داداشم نبودالبته مامان وسایلها رودید نشست گریه کرد بعدهم کلی چیز بار آدم کرد
ببخشیدکه دارم خلاصه میگم بذارید روحساب روحیه خرابم
وسایلها رواینقدر بد بسته بود مثلا ظرفهای شکستنی و لباس واسباب بازی روریخته بود توچادر وگره زده بود
اصلا این بشر ازخداش بوده من لب ترکنم وسایلها روبرداره بیاره
البته من گفتم بچه ام بهترمیشه که بچه بیشتر بغض کرد وگریه کرد اینقدربهونه گرفت که دوتایی باهم یه فصل گریه کردیم وقلبم دردگرفت گفتم بذار چندروز پیش باباش بمونه بلکه منم هم به بقیه کارهام برسم ومامان نباشه بهونه بچه روبگیره هم بچه چندروزی پیش باباش باشه که خودش بفهمه بابا همچین آش دهن سوزی نیست هم آدم پدرش دربیاد زبونش رو همه جا به کارنندازه
الانم زنگ زد گفت پس بچه رومیخوام بیارم محکم گفتم نه چندروز پیشت باشه من حالم خوب نیست
اونم گفت نمیشه گفتم برو خونه مامانت بذارش
گفتم تا توباشی دیگه منو حرص ندی که حالم بد بشه

این دوروز هم دنبال کاریارانه جداکردن هم بودم که امروزبالاخره تمام شد ولی توبانک که رفتم گفت سامانه قطعه وبرم یه روزدیگه بیام امان ازاین سامانه هاشون
ازدادگاه وبدو بدو وخرابی آسانسور وچندطبقه هی بالا پایین رفتن وتیرکشیدن قلبم وحال بدشدنم هم نگم بهتره بدتراز همه اون صف کپی که برای هربرگ 300 تومن باید کارت بکشی برای یه دونه یارانه 45 تومنی باید بری اون کله شهر دادگاه منتظر چندتا حاج آقا که امضا کنند بعد بری یه طرف دیگه شهر منتظر باشی جلسه فلانی بافرماندارواستاندار تموم بشه یه امضا بزنه پای برگه ات تازه چون کپی شناسنامه بچه رونداری بری ثبت احوال گواهی کدملی بگیری
دویدنهای الکی وخسته کننده
هنوز وسایلهای بچه کامل چیده نشده هریه دونه لباسشو بومیکنم وتا میکنم میذارم سرجاش چجوری این مرد اینا رومثل اشغال انداخته بود تویه چادروگره زده بود
وسایلهای پسری زیاده مثل جهیزیه ام اونوقت آقا داداش من روجو گرفته بودومیگفت حالا که میاره بگو همه وسایل روبیاره
چه حال بدی بهم دست دادوقتی اونجوری وسایلهای بچه رو آورده بود
انگارزودترمیخواسته ازدستشون خلاص بشه
امیدوارم این یکی دوروزه پسری انتقام منو ازش بگیره
دارم فکرمیکنم دیگه نذارم تلفنی با باباش حرف بزنه دیگه نذارم هفته ای یبار ببینتش اینجوری بچه ام بیشتر بهونه میگیره
دعا کنین
فرداهم میخوام برم دنبال کارهای مهریه که گفته بود برو یکماه دیگه بیا
باید صبح ساعت 6 برم پشت در اسم بنویسم تا 8 که دربازمیشه بهم نوبت برسه
متنفرم ازاین سیستم کله سحر حالا خوبه آقا رضایت داده بچه رونگه داره 

فردا

فردا دادگاه اجرت المثل دارم دعا کنید 

بی اعصاب شدم

پسری خیلی زیادی شیطونی کرد ازپسش برنیومدم 

هروقت کاربدی میکنه با برداشتن یکی ازاسباب بازیهاش تنبیهش میکنم ولی اینبار شورش رودراورده بود یوهو یه دبه خالی روبرداشت بی هوا زد توکمرم بغض کردم عصبی شدم برای اینکه سرش داد نزنم به مامانم گفتم بچه بالا باشه من برم پایین

رفتم پایین مامان هم در روقفل کردپشت سرم که پسری نیاد داشت دعواش می‌کرد پسری هم زد زیرگریه 

منم رفتم پایین کلی زار زدم تنهایی وآدم رونفرین کردم 

نفرینش کردم که اینقدر بی خیاله 

بهش گفتم بچه روز نگه دارخیلی شیک گفت نمیتونم بعدهم دیگه جوابم رونداد

بچه ام عشق منه ولی اینجورمواقع بچه ها چیزهایی رومیفهمند که براشون قابل درک نیست وباعث میشه رفتارهای بدی ازشون سربزنه اینو آدم نمیفهمه نمیخواد که بفهمه

من فقط احتیاج داشتم دوروز تنها باشم 

فقط به آدم گفتم کاردارم نمیتونم بچه رو جایی بذارم 

اونم با رفتارش قشنگ گفت به من چه 

لعنت به مردی که تنش روخیلی دوست داره حتی بیشتراز بچه اش 

دادگاه تمکین


سلام

ممنون که دعاگوی دوستتون بودید 

امروز رفتم دادگاه 

اینقدر قاضیش خوب بودکه نگو


لایحه روبا سه برگ  ضمیمه  بهش دادم


بعدهم قاضیه همه عکسها وپیامکها وبرگه ها رودید


آخرشم گفت مادروپدرت میاند شهادت بدند جلوش زنگ زدم وبعد گفتم آره گفتند می‌آییم گفت پس جلسه بعدحتما بیارشون


شوهرمم هی میگفت مشاورگفته کاریش نداشته باش تااین کارها ازسرش بیفته قاضی هم گفت اگه مریضی که برو اول خودتو درمان کن بعد بیا زنتو بردار ببر


شوهرمم یکم نفرینم کرد


بعدهم عصبانی شد به قاضی گفت من اصلا این زنو نمیخوام


قاضی هم تک تک حرفامونو نوشت


بعدهم هی حرف تودهن من می‌گذاشت میگفت خانم گفتی که ضرروزیان شرافتی برات داره بری خونه اش؟ منم گفتم بله اونم نوشت اخه همین یه جمله فقط به نفع زنه تودادگاه تمکین


بعدکه گفت من اصلا زنمو نمیخوام قاضی گفت پس برو درخواستت روپس بگیر که شوهرم گفت باشه پس میگیرم


هنوز داغه نفهمید چه غلطی کرد الان باید تاوقتی جدامیشیم بهم نفقه بده 


هرکی امروز میدیدش دلش به حال خریتش میسوخت خودمم دلم برای این مرتیکه سوخت ولی بااونهمه ظلمی که توحقم کرده لیاقت دلسوزی هم نداره


انگارامروز فرشته هاتو دادگاه همراهیم کردند


خودم باورم نشده که اینجوری شد

سردیدن بچه هم که دادگاهش دوروز دیگه است آدم خواست که توافق کنیم اول هی گفتم من که دروغگو هستم وفلان وبهمان براچی توافق کنیم گفت بیا اذیت نکن دیگه من همین امروز هم ازکاروزندگی افتادم آخرش گفتم به شرطی که هروقت خواستم برم مسافرت باخودم ببرمش که قبول کرد توافق نامه رونوشتیم دادیم قاضی ولی دیگه زیادی طول کشید قاضی رسیدگی به شکایت اجرت المثل روز 26 ام رو قبول نکرد گفت همون موقع خودش بیایید  

ازدادگاه اومدیم بیرون برای اولین باربهم گفت بیا برسونمت چندبار اصرار کرد که قبول نکردم 

حالش واقعا خوب نیست 

 جمعه هابعدازظهر ویک شنبه ها قراره بیاد بچه روببره 

این هفته خونه داداشم بودم همش بهم می‌گفتند بچه روبده به باباش میدونم خیرم رومیخواند ولی بالاخره بچه امه نمیتونم چیکارکنم شبها باگریه میخوابیدم وبه خدامیگفتم همینجورکه حضرت موسی روبرای مادرش نگه داشتی بچه منم برای من نگهدار 

روز شهادت امام رضا هم رفتیم قم به سختی زیارت کردیم موقع برگشت کیفمو زدند که امروز یکی از پلیس +10زنگ زد که گواهینامه ات رواوردند اینجا آدرس بگو تا برات پست کنیم 

بازم برام دعا کنین 

کاش معجزه میشد دلم برای پسری میسوزه 


توراه دادگاهم 11 نوبت دارم کلی اضطراب دارم 

حوصله توهینهاشو ندارم حوصله دروغهاشو ندارم 

من چجوری اینو تحمل میکردم 

دعام کنین