تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

ابلاغیه بدستش رسیده

برای آدم دوتا ابلاغیه ها رفته حالا عصبی شده میخواد یعنی یه جوری خرم کنه دیروز کلی پیام بهم دادکه مهمترینش این بود که من نمیخوامت وبیا جدازندگی کن بعدهم میگه برو طبقه پایین خونه بابات بشین من اجاره اش رومیدم خرجتونم میدم عوضش توازخونه تکون نمیخوری ویکشنبه وجمعه هم بچه پیش منه

منم به اینجا که رسید محلش نگذاشتم بدش اومد دوباره پیام دادکه یابگو بابات اجاره نامه روبیاره خدمتم امضاش کنم یا منو بندازین زندان که چیزی عایدت نمیشه

خیال کرده خرم اگه اینا روتو دادگاه تمکین بتونم ثابت کنم آقا مجبوره یه جایی رواجاره کنه شرط وشروط هم نمیتونه بذاره که مهریه نگیرم وازخونه هم بیرون نرم منو زیادی خرفرض کرده 

من اینهمه اذیت دارم میشم که به اینجا برسم کورخونده 

اصلا میخوام پدرشم دربیارم 

کارشناس قراره تااخرهفته نظرش روبده برام دعاکنین که یه چیز حسابی بنویسه که جیگرم حال بیاد خسته شدم دلم میخواد حالا که بنده ی پوله همینجوری عذاب بکشه 

توروخدا انرژی های مثبتتون روبرام بفرستید وشارژم کنید 



نیلین عزیز

نیلین عزیز اگه میتونی یه شماره تماس برام بذار 

رفتم پایین

دوروزه دریه حرکت انتحاری رفتم پایین اینجوری کمتربحثمون میشه گرچه امکاناتش درحد موکت وروفرشی وبخاری وحمام گرمه ولی خداروصدهزارمرتبه شکر 

یکی ازدوستای مامانم سه تاخواهرشوهر داره که هرسه تاطلاق گرفتند بامامانم حرف زده گفته به حوا بگو برگرد سرزندگیت وخوش باش خوش بگذرون این سه تاخواهرشوهر من الان دارند کلفتی این واونو میکنندتااموراتشون بگذره بچه هاشونم بهشون سرنمیزنند شوهرهم براشون پیدانشده وهیچ جا هیچ خبری نیست همه درگیرهمین خیانت هاند وهرسه تادامادها ازهمدیگه یادگرفتند رفتند دنبال زن بازی حالا اونا خوششونه واینا افتادند توخونه مادری همش هم دنبال یه لقمه نون 

مامان هم یعنی اومده بودپیشنهادبهم بده 

منم گریه ام گرفت گفتم من به مردها اعتماد ندارم که حالا غصه شوهرنداشتن روبخورم اصلا شما نمیفهمید من چی میگم من میگم دیگه طاقت کارهای این مرد روندارم اگه میخوای بمونم پیشش دیوونه بشم بگو تابرم 

مامانم میگه من برای خودت گفتم خودت میدونی اخه بچه اتم گناه داره 

قشنگ بین حرفهاش معلومه دلش میخواد پیشش نباشم ومن پرازغصه میشم چون نمیتونم توی روش بیارم 


بابام میگه مامانتو ولش کن جوابشو نده میگم توخونه بابام جاندارم میگه چرا جا داری توتاج سری ولی جواب این رونده اعصابش ازفوت باباش خورده درکش کن 

کلا از ده سال پیش که بابابزرگ مریض شد هرچی رفت اخلاق مامانم بدترشد یادتونه گفتم میترسم بابابزرگم فوت کنه قشنگ ازهمین روزها میترسیدم اونبار هم که توخونه بودم میگفتید بچه روبذارپیش مامانتو برو کار ومن میگفتم شرایطش نیست دقیقا منظورم همچین شرایطی بود حتی وقتی میگفتین طلاق بگیرومیگفتم شرایط برگشت ندارم دقیقا اینروزها روبه چشمم میدیدم 

دادگاه تمکین افتاده برای 19 آبان نمیدونم چراتکلیف دادگاه اجرت المثل مشخص نشده فقط برام پیامک اومده که ازفلان شعبه به فلان شعبه انتقال داده شد ودرفلان شعبه رای صادرشد حتی توی سامانه هم نه پیغامی نه ابلاغیه ای نه هیچی 

دیشب هم بااون روحانی مشاورتلفنی حرف زدم ونتیجه دادگاه روبهش گفتم یکمی ازخدا گفت که حتما توروند دادگاه کمکت میکنه وصبورباش 

آخر همین هفته هم قراره کارشناس نظرش روبده نمیدونم چی میشه 

دعاکنین یه چیز سفت وسخت براش ببرند یعنی میشه دلم میخواد یه هزارم دردهای منو بکشه دلم میخواد بفهمه بی پولی یعنی چی 


همچنان دوندگی

پنجشنبه بالاخره آقای حاج اقاکارمنو تمام کرد ساعت 10 :30ازش گرفتم بردم اداره ثبت اسنادکه گفتند فقط روزهای زوج مربوط به مهریه است

امروز رفتم که دوباره 50 تومن هزینه پرداخت کردم بهشون میگم میدونم چیزی بنامش نیست میگه بایدتایکماهه دیگه صبرکنی روندش که انجام شد بعد انصراف بدی بری ازطریق دادگاه شکایت کنی 

جالبه هم دفترازدواج هم اداره ثبت هردو برای ابلاغیه که هزینه اش 4800 میشه هزینه بیشتری گرفتند وجالب تر اینکه وقتی خودشونم میدونند طرف بااین ابلاغیه نمیاد مهریه روبده پس چرا خبرش می‌کنند تاهرچی تودست وبالشه یه جوری گم وگور کنه 

ازآدم گفتم که انگاری رفته بودشکایت، سه تا پیامک برام اومد یکیش ازشکایت خودم دوتا ازشکایت آدم که چی که اینکه فقط بدونم این شکایت‌ها رفته فلان شورای حل اختلاف بعدازظهر پنجشنبه یکیش دوباره برام پیامک اومد که 21 آبان شعبه فلان بابت درخواست ملاقات دیداربافرزند آقای آدم ازشما شکایت کرده من زودترازادم ‌‌ شکای کردم هنوزپیامکش نیومده آدم دوتا شکایت پشت سرهم کرده که شماره هاشم پشت سرهمه بعد یکیش هنوز تاریخش نیومده 

تواینترنت سرچ کردم که اگه شکایت تمکین باشه حداقل 7 روزه وقته دادرسی میدند ازسه شنبه تاحالا هنوز هیچی به هیچی 

آدم هم فقط یبار دیگه که پیام دادم اون 800 منو برداربیار میخوام خرج بچه خودم بکنم راضی نیستم بره توشکم قابیل ومادرش کلی چرت وپرت جوابمو دادکه یه حال اساسی بهش دادم مامانم بفهمه کله ام رومیکنه ولی داشتم میترکیدم ازبس الکی تهمت میزنه بعدهم هی میگه تو داری به من وبچه ظلم میکنی انگار نه انگار که اون خیانت کرده یه جوری پرو شده ازمن طلبکاره مرتیکه

بعدهم اخرش گفت رفتی مهریتو گذاشتی اجرا که چی بشه من میرم زندان وچیزی عایدت نمیشه ومن که طلاقت نمیدم وقتی اززندان اومدم بیرون فلانت میکنم ونمیذارم رنگ بچه روببینی 

دلم میخواد همچین پس گردنی ازروزگاربخوره که حرف زدن یادش بره زبونش شده شش متر بی حیا

تونی نی سایت چندین مورد مثل من هست دقیقا رفت وکردارشوهرشون مثل آدمه ودقیقا زنهایی که مجبورند توزندگی بمونند درست مثل این سال‌های من عمل کردند الان هم درست مثل من دارند باارامبخش زندگی می‌کنند ودرست مثل من برای بقیه شکل آدم فضایی هاند وقتی ازبقیه نظرمیخواند خیلی جالبه یکیشون گفته بود فقط لباس زیر قرمزورژ قرمز کارتو حل میکنه ومن باخوندنش یه لبخند غمگین اومد روی لبم طرف جواب داده بود من هرکاری میکنم 5 یا 6 ماه یبارشوهرم باهام رابطه نداره ومن خوب درکش کردم 

گاهی چیزها فقط وفقط باید تجربه دردناکش باشه تا بدونند نه راه پیش داری نه راه پس یعنی چه 

قصه زندگیمون تلخه شاید خوندنش هم تلخ باشه ولی ماجز شبکه مجازی جایی نمیتونیم دردودل کنیم زندگی‌ها جوری شده که اطرافیانمون فکرمیکنند ما جذام داریم مبادا اوناهم وابگیرند 

دلمون به همین چندخط دردودل مجازی خوشه غرغرهامون اشکهامون بیچارگیهامون همین جاست 

نمیدونم چرا خدا ماروگذاشته ته صف 

آرامش میخوام

اول ازهمه ممنونم که هستید ممنونم که باوجود شما دردم کمترمیشه ممنون که بامن شماهم صبوری میکنید  ممنون ازدعاهای خوبتون که اینقدربهم انرژی داد  ممنون که امسال تولدم شماها کنارم بودید

از دادگاه 23 ام بگم که آقا تشریف آوردند کلی فریاد زدند کلی تهمت زدند وکلی فحش خوردم ازش البته دادگاه نبودا شورای حل اختلاف بود منم باتمام شجاعتم ازتمام چیزهایی که توخونه خریدم و خرجهایی که کردم گفتم 

قاضی هم به آدم گفت توچرا اینجوری کردی اونم مستقیم گفت ازروز دوم عروسی نمیخواستمشو بهش گفتم خودش بندال بود گفتم مگه بیخودیه مگه زن خیابونی بودم دوشب بغلت بخوابم وتمام گفت زن دائمی عقد کردم ولی چیزی نشده بود که دوروز بود فقط عصبانی شدم گفتم من دختربودم اومدم خونه تومیگی چیزی نشده بود اونم فریاد زد دخترنبودی 

نمیدونید چه حسی بهم دست داد گریه ام گرفت وگفتم میفهمی چی میگی نمیبخشمت 

قاضی هم گفت آقا شلوغ نکن هرچی که بوده یانبوده این خانم 8 سال به پای شمایی نشسته که درحقش ظلم کردی شما باید مهریه اشو میدادی میرفت 

آدم هم گفت ندارم بدم ازکجا بدم 

قاضی گفت بخاطربچتونم شده کوتاه بیایید وتوافقی جدابشید 

آدم هم میگفت مهرشو ببخشه جدابشه مشکلی نیست 

خلاصه کلی دری وری گفت 

اخرش قاضی حرفامونو نوشت باادعاهایی که آدم می‌کرد که میگفت دوتا کمدلباس براش خریدم فلان کردم بهمان کردم بعدم رفت بیرون به بابا چیز گفت که بابا محلش نگذاشت 

راستی روزی که رفتم خونه مادر، قباله رونبرده بودم که مادرگفت تاآدم رفته سالن توبرو برداروبیار که رفتم آوردم یک هفته بود آدم هی پیام میدادکه تو اومدی خونه دزدی وطلاهامو بردی همینا روهم تودادگاه میگفت بعدشم میگفت باباش بردتشو وبه من چه 

یک ساعت بعدش هم باپیامهاش رفت رواعصابم منم دوباره بی اعصاب شدم وقتی میگفت دخترنبودی گفتم مثل مادرت وخواهرات 

وقتی گفت دزدی گفتم مثل خودت وپسرت و هفت جدوابادت که دوباره مامان یه دعوای مفصل باهام کرد که چراجوابشو میدی واصلا گوشیتو خاموش کن 

150 هم برای کارشناسی ازم گرفتند وعصرش رفتم کلی دنبال آدرس دفتر کارشناس گشتمو بااونم کلی حرف زدم که گذاشت تونوبت برای دوهفته ی دیگه تازه گفت باید باشوهرتم حرف بزنم 


فرداش هم رفتم  اجرت المثل روگذاشتم اجرا 106500 اونجا خرج شد بعد رفتم محضری که عقدکرده بودیم تابرای مهریه اقدام کنم 

که حاج آقا اول شروع کرد به نصیحت کردن که اگه صیغه داره وخرجت رومیده باهاش کناربیا وقتی موضوع روگفتم تازه گفت ازنظر جنسی بهش برس تا نره دنبال این کارها که یوهو اشکم ریخت گفتم چراشماها اینجورید هرجا میرم اولین کلام همینو میگید اصلا متوجه منظورمن نمیشید که من میگم مریضه اخرش گفت من باشوهرت باید حرف بزنم اونم درحضورتو که به ناچار قبول کردم 

حالا آدم طاقچه بالا گذاشته بود منو رد تماس می‌کرد 

خود حاج آقا زنگ زد که برداشت وگفت کاردارم هروقت تموم شد میام که یک ساعت منتظراقا شدیم ظاهرامر تشریف برده بودند برعلیه من شکایت حالا چی بود خدامیدونه 

اونجا هم کلی دادوبیداد وتوهین شنیدم که همش میگفت من ببینم وغرمیزنم تازه دوباره گفت دزدی کردم وگفت به همه گفتم مادروخواهرش خرابند 

اخرش که حاج آقا ازش پرسید توچیکارمیکردی گفت حاج آقا شما بودی خاطرات خوب ازیه ایامی داشتی وقتی زنت غرمیزد نمیرفتی سراغ همون کار که حاج آقا چشماش ازحدقه دراومد وگفت استغفرالله اینها توجیه کارشما نمیشه بعدهم به زبون بی زبونی بهم حالی کرد که عصری بیا تاکارت روراه بندازم 

آدم هم هی میگفت این اومده اینجا چیکار  حاج آقا هم اول درست جواب نمی‌داد بعدگفت برای مهریه میشه برای کاردیگه هم میشه خیلی حاج آقای باسیاست بود میخواست هم راست بگه هم من طلبکارش نشم 

آدم هم دادمیزد من که نه مهردارم بدم نه چیزی بناممه نه مهرمیدم بره هرغلطی میخواد بکنه زندانمم کرد که کرد 

عصردوباره رفتم دنبال همون برگه مهریه که 60 تومن هزینه گرفت ازم 

بعدهم گفت یه رو ز کارت طول میکشه برو یا عصر فردا بیا یا صبح پنجشنبه که امروز عصر زنگ زدم گفت فردا بیا 

آدم پریروز هی پیام میدادکه میخوام بچه روببینم اگه نذاری میام دم درخونتون آبروریزی میکنم که جوابشو ندادم بعدخواهرکوچیکش پیام دادکه سلام خوبی چطوری آدم رفته تقاضای طلاق کرده قباله رومیخواد میاد دم خونه ازت بگیره بهش بده وبچه روهم نشونش بده چرانشونش نمیدی فهمیدم یه نقشه است بعداون همه دروغ وکلک تازه حالمو میخواست بپرسه 

آدم هم هی میگفت تودزدی آخر پیام دادم که اونروز مامانت گفت تاتونیستی بیام قباله روبردارم پس بامادرت دست به یکی کرده بودی برای همچین روزی که اونم گفت من دوربین دارم توفیلم معلومه اومدی رفتی گفتم حتما دستهامم معلومه توش چی بوده حتما برو ثابت کن چون میخوام ادعای شرافت کنم نمیدونم بعدش چیکارکرده بود که خواهرش آخرشب پیام داده بود اگه مامانم چیزیش بشه نمیبخشمتون 

خوب نبخش مگه اینهمه اذیتم کردید بهم کلک زدید من میبخشمتون منم جواب پیامشو ندادم 

آدم دیروز دوباره پیام میدادکه باید طلام روپس بدی وگرنه فلان میکنم بهمان میکنم بازمحلش نگذاشتم 

اخربارگفتم بروببین تشت قرمزه توحموم مامانتم من نبردم بندازی گردن من که دیگه خداروشکر خفه خون گرفت 

این بود ماوقع وهرانچه گذشت 

داغونم خیلی داغون 

به بابا میگم بریم جهیزیه ام روببریم میگه ولش کن مامان میگه خوب بروشکایت کن 

آخه اون لامصب هم پول میخواد ودوندگی 

تازه اینبارهمه روبابا داد چون هیچی ندارم دیگه تازه مامان میگفت بیخود همه پولتو گذاشتی بانک 

هربار هم بچه رومیذارم پیشش بعدکه میام همش شکایت میکنه ازش 

پسری سرماخورده امروز هم رفتم دوباره یه دستی به سروگوش طبقه پایین بکشم که ببرمش اونجا بازی کنه تامامان اعصابش خورد نشه بیش ازاین فکرکردم رفت طبقه بالا نگو رفته بودازتوی پارکینگ لای پیچ ومهره های بابا یه شکلات پیداکرده بود معلوم نبود ماله nساله قبل بوده یانه پلاستیکشو بازکرده بود ورفته بودتوحیاط شسته بودش یوهو دیدمش تابهش برسم شکلات روهاپولی کرد به قول خودش دادتوشکمش که به زوربهش شیردادم خورد وبعدهم بردمش دکتر که دکترگفت نگران نباش فوقش یایکباراستفراغ میکنه یا یبار اسهال وبدن خودش دفاع میکنه دربرابر این چیزها 

یه درمانگاه نزدیک خونه است که ماشین رونیست پیاده بغلش کردم ده دقیقه پیاده رویه ازخونه تااون جا بچه بغل میدویدم اولش زنگ زدم آژانس گفت ده دقیقه دیگه میادبرای همین خودم بردمش 

برگشتنه هم همونجوری بغلم بود چون تب داشت راه نمیومد 

هم دستم خواب رفته بود هم دلم دردگرفته بود دوماهه پریود نشدم هرچی میخورم هم راهش بازنمیشه امروز خیلی دل‌درد کشیدم که فایده نداشت خبری نشد 

یه قرص خوردم اروم تر شدم اومدم سروقت وبلاگ 

دعاکنین آرامش داشته باشم خیلی اعصابم به هم ریخته خیلی دست تنهام 




تولد تکراری

بادوتا وکیل دیگه که دوستام معرفی کردند تلفنی حرف زدم 

توهزینه ها که چک ومهریه زیاد فرقی باهم ندارند این ازاین

دوم اینکه کلا از دادگاه فردا ناامید شدم یکیشون فقط گفت اونجا بگم که اگه برگردم سرزندگیم چی چیه شرافتیم به خطرمیفته واون چی چی روهرچی به مغزم فشارمیارم یادم نیومد روم هم نمیشه دوباره زنگ بزنم ولی دیگه حضوری پیش کسی نرفتم که 50 تومن از دستم بره همه حرفاشون مثل همه


بیخیال که زندگیم گنده گنده 

بیخیال که امشب شب تولدمه درست مثل سال پیش وسالهای پیشترش بازم دلم پرازغصه است 

یادم میاد سال پیش که عکس پروفایل آدم روعوض کردم و دوست دخترش بدش اومده بودکه چراآدم تولد همسرش رواونطوری تبریک گفته وباهم دعواشون شده بود وبعد که آدم اومد خونه دست گل برام خریده بود انگار عقده ایم که بااون دست گلش کلی بدوبیراه ودادوهوار کرد سرم

بیخیال که امشب 33 سالم میشه ومن اندر خم یه کوچه ام 

بیخیال که چندتا زن مثل من توحسرت یه تبریک خالصانه ی ازروی عشق همسرشون موندند 

بیخیال که یه مرد تمام زنونگیتو به با دمیده تا مبادا چینی احساس دوست دخترش ترک برنداره

چندتا زن تودنیا هستند که شبهای مناسبتی یه زن روازش می‌گیرند 

الهی آدم نصیبشون بشه یبارم اونها طعم حوا بودن روبچشند 

بیخیال که سالهاست چنین شبی بغضهایی که روهم تلنبارمیشند رومیشمرم ومیگم بیا امسال هم کسی اینجا روخالی نکرد 

روز وشب تولد مهم نیست مهم روزهاییه که یه مرد پای حماقت وهوسش سیاهشون میکنه 

امشب توسل پیدامیکنم به دستای کوچولوی حضرت رقیه 

بااینهمه استرس ازپروتر شدن آدم بخاطر نتیجه دادگاه باوجود هرنتیجه ای که میتونه داشته باشه دلم میخواد دامن کوچولوش روبگیرم وبگم توامشب برام دعا کن 

یادم به حرف خواهرشوهر که میفته اونموقع که قرارمنع تعقیب برای شکایت نامشروع آدم صادرشده بود گفت بیا دیدی شکایتتم به جایی نرسید بغضم میشکنه اشکم دونه دونه میشینه روصورتم چرا اینا تمومی نداره چرادلم اروم نمیگیره 


میشه خواهش کنم شماهم امشب متوسل به عزیزکرده ی امام حسین بشیدوبگید برای حوا وارامشش دعا کنه 

تنها امیدی که وکیلها بهم دادند اینه که باتوجه به بند 9 سندازدواج من میتونم طلاق بگیرم 

امشب دلم میخواد یکی باشه بهم بگه حوانترس من با توام من میدونم توچه سختی‌هایی کشیدی توچقدراین مردروتحمل کردی دلم میخواد بهم بگه بهت قول میدم سال دیگه شب تولدت فقط بخندی 

چندشب پیش پدربزرگم اومد به خوابم سرحال بود کت وشلوار پوشیده بود ازراه که رسید گفت حوا باباجون بیا بغلم ببینم چی شده ومن انگار که بچه شده باشم پریدم بغلش 


بی حالم

دیروز کلی حرص خوردم داداشم میگه اینجوری باشه توبرو چک آدم روبذاراجرا هزینه اش کمترمیشه 

قبلا با یه وکیل درمورد هزینه مهریه حرف زده بودم گفته بود اعصار ردکن ولی من یه خونه دارم که البته هنوز سند نزده شده براش واینکه پول دارم که  یکساله گذاشتم توبانک تا باسودش وام مسکنم روپرداخت کنم خوب مسلما آدم تودادگاه اعصار این چیزا رومیگه واحتمالا اعصارم قبول نمیشه امروز هم قراره برم حضوری با یه وکیل دیگه مشورت کنم هم برای دادگاه فردا که چجوری باید حرف بزنم هم برای اینکه ببینم مهریه روبذارم اجرا یا چک آدم رو ،همون چکی که پارسال سفیدامضا برای تضمین کارهاش بهم داد. اون وکیله هم گفته بین 50 تا 100 بستگی داره چی ازش راهنمایی بخوام حق مشاوره اش میشه 

دیگه مثل قبلاًها نیست برای به اجرا گذاشتن مهریه باید تشریف ببرم دفترخانه ای که ازدواجم ثبت شده ویه برگه ازشون بگیرم بخاطراین کار، صبح رفتم دفترخانه از 8 منتظرشدم تا 9 بازکرده یه نفرداشت تمیزکاری می‌کرد گفت حاج آقا 11 میاد تا قبل ازاذان حدودا 70 تومن هزینه اش میشه تازه وقتی برگه روگرفتی همون موقع هم باید بری دادگاه اقدام کنی منم دست ازپا درازتر برگشتم گفتم بذارعصرباوکیل مشورت کنم بعد ببینم باید چیکارکنم 

همش استرس 

فردا رودارم 

آدم یه خط قدیمی داشت ازاون خط دائمی ها ی قدیمی که هیچ وقت ندیدم باهاش به این زنها زنگ بزنه 

حالا رفته جایگزین سیم کارت ایرانسلی کرده که اکثرا بااون زنگ میزنه به این زنها 

البته باهمون تلگرام قبلیش چون همون عکسای پروفایل قبلیش سرجاشه فقط شماره اش عوض شده  این آدم واقعا حالش خوب نیست انگار 

همیشه خط اعتباری ایرانسل استفاده می‌کرد که دربهترین حالت 100 تومن پول شماره خاصش رومیداد 

برای اولین بار خواهش کرده پسری روببینه ولی همچنان نمیخوام ببینش تا دیگه بقیه کارهاشو به پسرش ترجیح نده ودست ازدروغهاش برداره 

هزینه ای که برای مهریه گفتم فقط شامل سکه ها میشه نه کل مهریه ام یعنی اگه فقط سکه هاشو بذارم  اجرا 

مملکت اسلامی ما قانونهاش اسلامی نیست وگرنه برای گرفتن نفقه نباید زن رومجبور به ادامه زندگی بکنند وگرنه برای گرفتن حقت نباید اینقدر هزینه کنی انگاردارند تجارت می‌کنند همش یکی دوجلسه دادگاه وامضا کردن چندتا برگه باید اینهمه هزینه ی دادرسی داشته باشه تازه همه کارش روهم که خودت باید انجام بدی کارمندهاشم که حقوق ثابت می‌گیرند پس این هزینه ها ماله چیه 

من نمیدونم این زنها که مهریه اشونو اونم باوکیل میرند می‌گیرند چجوری می‌گیرند 

احساس میکنم زیادتراز حدطبیعی بی دست وپا شدم زیادی بی عرضه ام انگارنه انگار خودم یه محل کاررو نزدیک ده سال روانگشت خودم میچرخوندم 

اصلا دیروزتاحالا بیخودی بی حالم حوصله ندارم ازجام تکون بخورم