تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

تماس بابا با برادرشوهر


پدرم داورم شده، اون هنوز داور معرفی نکرده چون هیچ کسی داورش نمیشه


بابام بخاطراینکه ازنظر شرعی چیزی رو دوشش نباشه به اون واسطه زنگ زده که گوشی روبرنداشته


به برادرشوهر زنگ زده که هیچی جواب بابا رونداده فقط گوش داده اخرش بابام گفته من به خاطر شرع زنگ زدم و اون دنیای خودم برید به مادر هم بگید که این پسرش داره اینطوری میکنه


برادرش گفته اصلا به مادر نمیگیم دستاش چوب میشه


حالا همش راه به راه یا گردشه یا مسافرت ها تا یه چیزی میشه برای چشم ونظر میگه وای دستام چوب شد.


بابامم به برادرش گفته بود اگه کسی میتونه کاری بکنه ونکرده اه و نفرین پسرشون یعنی پسرمن میگیرتش


اونم هیچی نگفته


دیگه بابا هم گفته نگید یه موقع ما عجله ای طلاق گرفتیم ها وخداحافظی کرده

دیروز یه لحظه آنلاین شدم رفتم توسروش که چیزی که نوشته بودم تا بابا به عنوان رای داوری باید بنویسه روعکسشو بفرستم برای مامانم 

همزمان یه نفر به سروش پیوست وفورا سلام داد اومدم ببینم کیه همون لحظه عکس پروفایل گذاشت که عکس اسمش بود یه لحظه فکرکردم پسرخواهرشوهرمه ولی بعددیدم اینکه شماره اش مشخص نیست جواب دادم شما؟ 

گفت اصل بده 

منم گفتم اشتباه گرفتی مزاحم نشو

به نظرم آشنا بود 

هرکسی که تازه یه چیز رو نصب میکنه همون دقیقه نمیاد یوهو به یه غریبه سلام کنه ازش اصل بخواد 

این مریض روانی حتما آشنا بوده 

که دیگه پیام نداد 

اگه واقعا مزاحم غریبه بود ادامه می‌داد 


به داداشم گفتم دعوام کرد گفت همونم نباید میپرسیدی کسی روکه نمیشناسی چه لزومی داره جواب پیامشومیدادی دیدم راست میگه 

دیروز رفتیم آب گرم جای همتون خالی 

یکم روحیه ام عوض شد 


ارجاع به شعبه دیگه

یه پیام برام اومد که همون شکایتی که برای یه دونگ خونه کرده بودم وگفته بودند به شعبه کیفری مربوط نمیشه ارجاع داده شده به شعبه ای که توش درخواست طلاق رسیدگی شد


من تعجب کردم چون فکرمیکردم باید مجددبرم شکایت تازه میخواستم شکایت تنفیذبکنم

نگران بودم بااون وکیلی که قبلا تلفنی حرف زده بودم دوباره حرف زدم البته توی تلگرام پیام دادم اونم مثل دفعه قبل نظرش این بود که بهتره دوباره با قاضی حرف بزنم که مطمئن بشم

منم امروز رفتم شعبه قاضی اول راضی نشد حرف بزنه ولی منشی دادگاه گفت که پرونده منومطالعه کرده و یادشه وشروع کرد به توضیح دادن وقاضی گوش داد وبرگه قولنامه روگرفت ونگاه کرد وگفت اگه شوهرت قبول کرد که بابت مهریه است که رسیدگی میشه اگه هم نه که دعواتو همون روز پس بگیر برو دوباره شکایت کن گفتم کلا میگه جعل امضا کردی کاری به مهریه وغیر مهریه بودنش نداره 

قصدم این بود که امروز دعوامو پس بگیرم ولی قاضی گفت صبرکنم انشالله درست میشه 

به وکیل گفتم اونم گفت امیدوارم به عنوان مهریه قبول کنه وگرنه کارت پیچیده میشه 

دعا کنین کارم توهمین شعبه حل بشه 

امروز میخواستم برم خونه داداشم زنگ زدم به آدم گفتم اگه میخوای بچه روببین که میخوام برم مسافرت اومد بچه روبرد ولی الکی الکی ازبچه ولباس وتمیزیشو وغیره وذالک ایراد گرفت میدونستم دردش چیه 

تا ظهر چندبار زنگ زد جروبحث کرد واشکمو درآورد آخر پیام دادم فقط سپردمت بخدا 

ظهرهم بچه رو آورد  ومن اومدم پیش داداشم 

خسته ام ازاذیتهاش 

اون واسطه هم  با مسخره بازی زنگ زد یه جوری که منو بایکی دیگه اشتباه گرفته وحالا که بامن داره حرف میزنه بهم میگه که آدم گفته من چیزهاشو دزدیدم وجهیزیه امو بردم وشکایت کردم وخودمو زدم به درودیوار ومیخوام بندازمش زندان و... واصلا حاضرنیست بامن آشتی کنه 

گفتم ایشون دیگه حرمتی باقی نگذاشتند وتهمت دزدی زده که به هیچ وجه توکتم نمیره 

اونم گفت که ولش کنین چرت وپرت میگه وبه منم چندبار زنگ زده که بیا داورم بشو منم گفتم من فقط توکارصلح داورمیشم نه برای جدایی و حوا خانم اگه برای صلح کاری ازدستم برمیاد من درخدمتم وگرنه هرچی قانون وشرع میگه انجام بدین 

منم فقط گفتم سرتون سلامت وخدا حافظی کردم خودشم تا ته قضیه رفت 





انتخاب داور

 امروز بابامو بردم به عنوان داور معرفی کردم  

قاضی بهش گفت نذار جدابشند باهاشون حرف بزن بابام گفت من از خدامه شوهرهش دست بردارنیست از کارهاش  

قاضی به من گفت ولش کن بذار پیام بده چند سال دیگه از سرش میفته

 گفتم رختخوابش از من جداست باموبایل میره حمام باموبایل میره دستشویی با موبایل میخوابه این چه زندگیه وادارش کنین بره دکتر تا منم برم پی زندگیم

دادگاه طلاق

امروز دادگاه طلاق بود به خواسته ی ادم

شب قبلش نشستم خودم لایحه نوشتم 

وکیله که رفتم پیشش گفته بود بابت لایحه ۲۰۰میگیره بقیه هم نرخ گرفتم مشابه همین بود حالا ده تومن بالا پایین 

یکم زود رسیدم دادگاه اجازه‌گرفتم وچنددقیقه باقاضی حرف زدم بهش کلیتی از ماجرا رو گفتم  البته قبلاپیشش دادگاه اجرت المثل و تمکین روهم اومده بودیم خواست خدا این دادگاه هم افتاده بود همین شعبه 

فکرکردم ادم نمیاد واون فامیلشون پشیمونش کرده ولی بالاخره تشریف اوردند 

توی دادگاه بخاطر ندیدن بچه داشت باقاضی مشورت میکرد که قاضی گفت اگه نذاری بچه روببینه بازداشت میشی

قاضی هرچی میگفت برگردید سر زندگیتون این دادو هوار راه انداخته بپد که اگه این میخواست برگرده سرزندگی  نمیومد جهیزیه ببره ،حالاخوبه خودش دعوا راه انداخت وعربده میزد که به چه حقی اومدی خونه و اگه تا فردا وسیله هاتو نبری میندازمشون تو کوچه 

خلاصه هرچی تو دلش بود که لجش گرفته بود رو دادمیزدمیگفت 

میگفت  کسی که میخواد برگرده سر زندگیش نمیره شکایت کنه، 

نه پس بذارم هرغلطی دلت میخواد بکنی اونم تو که تا دلت میخواد بزرگتر عاقلتراز خودت داری

میگفت کسی که میخواد بره سر زندگیش نمیره خودشو بزنه به درودیوار زخمی کنه دوتا شاهدهم ببره که منو بندازه زندان 

میگفت زندگیمو به گوه کشیدی میگفت بچه هرچی روخراب میکرد تو میخندیدی میگفت تو زدی دیوارهای خونه رو زخمی کردی منظورش همون ترکهای تو دیوار بود که پسری بااسباب بازیهاش کنده بودش البته همش یه کوچولو بود بچه مگهچقدر زورش میرسه به من میگه فکرت خرابه ولی هرچی دلش میخواد درمورد من فکر کرده بود

یبار تو خونه که بودم برق رفت مسلما دوربین هم خاموش میشه قشنگ فهمیدم که برادرش وشاگردش  با موتور ازمغازه رفتندومغازه رو تعطیل کردند بعد اقا هم سوارماشینش شد ورفت اخه وسیله هاشونو پشت دیوارخونه پارک میکنند صداش قشنگ تو خونه میاد مغازه هم که چسبیده به خونه 

بعد اقا اومده دادوهوار تو دادگاه راه انداخته که تو دوربین رو ازکارانداختی ووسیله های منو دزدیدی  گفتم مردی ثابت کن اینقدر حرف نزن تهمت نزن 

که اخر قاضی بهش هشدار دادو گفت مودب باش اونم میگفت این میخواد منو بچاپه قاضی هم گفت تو هم هشت سال کم اذیتش نکردی 

ادم هم با داد میگفت اگه موهای سرم سفید بشه اگه بندازندم زندان من این زنو نمیخوام 

قاضی ازمن پرسید منم گفتم همه حق وحقوقمو بده منم موافقت میکنم 

قاضی بهش گفت اگه دلیلی برای طلاقت نداشته باشی تا نصف اموالی که حین زندگی زناشویی بدست اوردی رو باید به خانمت بدی 

که من گفتم چیا داره وادم میگفت که فروخته اونها رو حتی گفت قرارداد مغازه رو فسخ کرده که من گفتم چطور تا یه هفته پیش همش موجود بود یوهو همش فروخته شد قاضی گفت پولش چی شد گفت ندارم گفت قرارداد فسخت چی شد گفت ندارم زبونی فسخ‌کردیم قاضی گفت باید فسخ نامه اشو بیاری

 نفقه ایام عده روهم گفت باید بدی  جالب سر نفقه بچه بازم چونه میزد اخه ۳۳۰تومن چی بود که میخواست چونه بزنه که قاضی گفت چون کارشناس نظر داده باید همونو بنویسه 

بعدشم گفت اعساررو کی باید بدم که قاضی گفت فعلا صبرکن هنوز مونده تا اونجا 

اخر کلام که به شرط پرداخت حق وحقوق من که دادگاه براش مشخص میکنه به  همرا مهریه  حکم طلاق رو داد البته گفت باید دوتا داور معین کنیم ازالان تا یک هفته دیگه 

بچه روهم گفت تا ۷سالگی پیش منه وتا۱۵سالگی با ادمه که من همه غصه ام پسریه 

البته وقتی حکم بیاد واقا نگه گه بخاطر ناتوانی درپرداختش پشیمون شده حکم طلاق اجرا میشه وگرنه حکم طلاق چندماهی بیشتر اعتبار نداره

تا توی خیابون هم بهم چیز میگفت منم گفتم کم غلط اضافی میکردی تا به اینجا نرسه 

اهان راستی قاضی ازش دلیل طلاق خواست چون اگه دلیل نداشته باشه تا نصف اموالی که گفتم به زن تعلق میگیره اونم گفت زنم بهم تهمت میزنه وشکاکه منم حکمی که براش گرفته بودم وپیامها رو در دفاع ازخودم نشون دادم که قاضی اونها روهم نوشت 

اینقدر رگهای مغزم درد گرفته بود که حس میکردم الانه که بمیرم 

حالا منتظرم ببینم دادگاه چی حکم میکنه دلم نمیخواد این عوضی پشیمون بشه تا سر خیابون بهم چیزمیگفت مردم هم نگام میکردند 

وکیله میگفت کافیه اعتراف کنه که مالی داشته همینجوری ازش اعسارشو قبول نمیکنند یا به قول خودش ماهی۵۰۰تومن بده وتمام 

بازم به دعاهاتون محتاجم




دادسرا بار دوم


دیشب داماد خواهرشوهرم زنگ زد یعنی واسطه بشه


  میگه آدم گفته میخوام حوا  برگرده سرزندگیش (که ازپیام دادن  ادم  بعدازاین صحبتها کاملا معلومه میخواد من برگردم)


بعدم میگه آدم گفته من شکاکم منم هرچی مدرک داشتم نشونش دادم گفت پس این مریضه


گفتم مریضه بره دکتر بعدکه خوب شد من میام سرزندگیم


گفت که آدم گفته من باکسی نیستم گفتم بره پیرینت بگیره بیاره حق طلاق بهم بده یا یه چیزی بنامم کنه اگه راست میگه


اینارو که گفتم رفته باهاش حرف زده


بعداین پیامو برام داد رو گوشیم

(

توازیه جفت دمپایی نگذشتی فرشو ازاون بالا برداشتی دوربینو قطع کردی دادی بردن که مدرکی نداشته باشن ازیه لیوان لاکی نگذشتی بچه رو به خاطر حماقتت نمیزاری ببینم از شکایتی که توپاسگا کردی که قاضی دستور داد صلح کنیم نگذشتی اونوقت دلگرمی وپشتوانه میخوای من باادمی که ازیه جفت دمپایی نمیگذره زندگی که هیچ نمیخوام حرفم بزنم.یه وقت فکر نکنی زرنگی میکنی نمیزاری بچه رو ببینما نه.میچرخه نوبت به منم میرسه  اونوقت بشین تماشا کن میچرخه خانم فقط دنباله این باش ببین کجا میتونی برام یه پرونده درست کنی تا منو ترکه کنی یا بندازی زندان.یا برو عکسایی که از پیاما گرفتی نشونه همه بده ابرومو ببری یابابات بره به همسایه ها زیرابه منو بزنه وابرومو ببره .فقط صبر کن به زودی)

عینا پیامشو از روی گوشیم کپی کردم اینجا 


امروزم رفتم دادسرا  انگار فقط برای خودم ابلاغ داده بودند دادیارش بعد از گرفتن شهادت ازشهودم که همون پدر ومادرم ب ودند  گفت بعد از ساعت ۲برو کلانتری برای جوابش

 بعد۲رفتم کلانتری  یه ابلاغ دادند  ببرم بامامور بدم به آدم که نوشته بود تا ده روز دیگه بره کلانتری وبا مامور اونجا بره دادسرا

فردا هم دادگاه طلاق دارم برای اونم رفتم خیر سرم مشاوره ۵۰تومن گرفت هیچ غلطی نکرد تازه کلی غصه خوردم بعدش یه نفر یه تلفن از یه وکیل تو تهران بهم داد که خدا خیرش بده ارومم کرد 

امید بخدا نمیدونم چی میشه برام دعا کنین

راستی یادم رفت بگم اون فامیلشون که برای واسطه زنگ زد گفت این نادونه که خودش رفته تقاضای طلاق داده ومن باهاش حرف میزنم فکر کرده به همین راحتیه کلی باید پول بده تا شمارو طلاق بده که ناراحت شدم گفتم ایشون مشاور زیاد دارند شما اجازه بدین قاضی خودشون بهش تفهیم موضوع میکنند