تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

کرونا وطب سنتی

امشب پسری تب کرده ومن پراز استرسم سرفه هاش بدتر شده یادم نمیاد چیزی خورده باشه که براش بد بوده باشه 

از وقتی یادمه همیشه شبها موقع خواب باهم دعا میکنیم خدایا مواظب همه ی ببه ها باش 


امشب از ته دلم برای همه بچه های دنیا دعا کردم خیلی سخته که یه بچه این مریضی هارو تحمل کنه 

مامانم میگه اینقدر ادم از خدا بیخبر هست که نگو 

میگه هر چیزی تو شبکه مجازی گفتند برای مقابله با کرونا بخورید یا نایاب شده یا گرون 

میگه دارچین کلا نیست 

زنجبیل رو احتکار کردند که امروز انبارشو پیدا کردند 

اسفند وعنبر نسارا تو عمده فروش ها حداقل دوسه گاهی چهاربرابر شده 

مصطکی وهلیله وسیاهدانه واویشن   هم گرون شده اینا که میگند عرض ۱۲ساعت اتفاق افتاده ها 

فکرشو بکنین مثلا چه اتفاقی برای الاغ افتاده که ارزش عنبر نساراش رفته بالا خودشم خبر نداره وگرنه تولیدش نمی کرد والا 

مامانم میگه طرف بدنش داغه از نظر ما اصلا مجاز نیست سیاهدانه بخوره امده ربع کیلو سیاهدانه میخواد برای کجاش نمیدونم

خب برای یه عده خوردن اینا خطر ناکه 

توروخدا وقتی یه چیز گیاهی توی اینترنت میخونین نرید بخرید وبخورید اینها هم مثل داروهای شیمیایی دوز داره 

تا مزاجتون رو نمی‌دونید چیه سرخود لب به چیزهای گرم نزنید تا یه حد مجازید 

 بیشتر بخورید فاتحه کبدتون رو باید بخونید 

الان میخواند جلوی کرونا رو بگیرند یه فاجعه توی عطاریها داره رخ میده 

بعضیاشون واقعا دارند سواستفاده میکنند خب تو دنیا هنوز نمیدونند راه درمانش چیه همون روز اول سر در عطاری نوشته داروی کرونا موجوده یعنی چی نمیدونم 

اکثر نسخه هایی روهم که الان یک سری متخصصان طب سنتی یا اسلامی دارند توصیه میکنند داروی ارامبخشه فکر نکنین بیماری کرونا رو ازبین میبره نه فقط بهتون ارامش میده که استرستون باعث پایین اومدن ایمنی بدنتون نشه 

اون هم دوز داره نه اینکه بشینی از صبح تا شب چهارصدتا قوری گل گاوزبان دم کنی بخوری  به خودتون رحم  به نمی کنیدبهه بچهاتون رحم کنید بعضی ازاین داروها رو بچه ها نباید بهش لب بزنند بعد طرف ۵۰گرم میخره مخصوص بچه اش 

مامانم میگه من اگه بفهمم طرف خیلی گیجه واحتمالا خودش یا بچه اشو میخواد به کشتن بده اصلا بهش چیزی نمیفروشم 

کاش بجای این صفحه مجازی میرفتند سراغ چهارتا کتاب که منبعش مشخص باشه اونجوری اطمینانش هم بیشتره 






دلهره های مادرانه

مامانم تا بچه نداشتم همیشه میگفت مادر نیستی که بفهمی

الان همین جمله شده ورد زبونم 

الان استرسم از کرونا فقط بخاطر پسریه وبس

حتی سعی می کنم بغلش نکنم ونبوسمش 

اما امروز دلم لک زده برای اینکه بگیرم تو اغوشمو بچلونمش وصدتا ببوسمش 

خارج از این موضوع کرونا خیلی همدیگه رو بغل میکردیم ومیبوسیدیم 

وقتی میبردمش پیش دبستانی مراسم وداع داشتیم ازبس پسری میرفت ومیومد هی میگفت یه بوس دیگه یه بغل دیگه 

توی پیش دبستانی میگفتند با احساس تر از پسر شما نداریم برعکس پدرش 

الان دلم یه عالمه برای پسرم تنگ شده 

دلم میخواد روزی صدبار بغلش کنم تا دلتنگیم رفع بشه احتمالا میگید خب مگه خلی برو بغلش کن 

خب این صد دفعه اضافه بر بغل هایی که یواشکیه کرونا انجام میدم 

دیشب تا حالا استرس گرفتم وصبح تاحالا سعی کردم تاجایی که میشه پسری رو نبوسم ولی امان از وقتی که قصد میکنی یه کاری رو نکنی 

مثلا از وقتی گفتند دست به چشماتون نزنین  دقیقه ای یکبار چشمم می خاره 

پسری هم که یاد گرفته یکی میخواد بوسش کنه میگه کرونا اومده بوس نکنین 

بعد گاهی وقتا میاد خودش مارو میبوسه ومیگه من کرونا دارم حالا شما کرونایی شدین درواقع منتظره ما جیغ جیغ کنیم که چرا مارو مبتلا کردی واون غش غش بخنده 

حالا قضیه های گریه دارمم میگم 

اینکه مدام میگند دست بشورید خب اخه وقتی اب نداریم چجوری دست بشوریم 

الان مردم خونه تکونی می کنند تو محله ما اینقدر ماشالله ساختمان ومجتمع که هیچ برج ساختند وهمه هم به یمن پمپ راحتند بعد ما که خانه ویلایی داریم یه قطره اب نداریم 

باید نصف شب بلند شیم اب برداریم 

لوله تانکر از سرما شکسته وبا با هی امروز فردا میکنه وما همچنان بی اب هستیم باور میکنین خونه تکونی نکردیم 

تازه بابام میگه نمیشه دیگه به این قالی شویی هام اعتماد کرد میبرند میشورند میارند دم راه یه عطسه میکنند تمام 

جالب اینکه تو این هیرو ویری یوهو گاز قطع میشه چون فلان جا دارند عملیات نمیدونم چی چی انجام میدند 

مونده یه برق 

کم کم مثل ادمهای اولیه باید زندگی کنیم 

بابا رفته فروشگاه حبوبات بخره میگه همچین مردم هجوم اوردند من فکر کردم قحطی اومده به جای کرونا 

اینجور هجوم اوردن هم یعنی افزایش قیمت وبدبختی جدید 

الهی بمیرم برای دل مردممون که چجوری خودشون رو دادند دست بعضیا 

خودشونم دامن میزنند به هرچی مصیبته اینجوری از ما بهترون بیشتر سودجویی می کنند .






لایحه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خدایا بازم شکرت

خونه مادر جون منتفی شد داییم مخالفت کرده منم خداروشکر میکنم اینجوری با مامانم هرگونه بحثی تموم میشه 

تا سالها هم استرس اینو ندارم که اگه خدای نکرده مادرجونم چیزیش بشه تکلیف منم روشن نیست 

حتما صلاحم اینطوری بهتره

سری که درد نمیکنه دستمال نمیبندند.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نه راه پس دارم نه راه پیش

چرا باید عادت کنم  ولی نمیکنم 

همش به خودم میگم مامان الان سالهاست اینطوریه نباید ناراحت بشی ولی بازم ناراحت میشم .

همین الان سر سفره غذا بعد از تمام چیزهایی که گفت وبهش گفتم چشم وانجام دادم نشستم قشنگ غذامو بخورم به تمام معنا زهرم کرد 

چرا ؟

ازبس نظرات مختلف درمورد ابن تصمیم مادرجون داد بعدم منو مقصر دونست وگفت اصلا حق نداری بری اونجا رو بخری خواستی برو تو کوچه اشون یکی بخر ولی خونه نادرجونو نه 

منم فقط گفتم سپردم دست خدا هرچی صلاح میدونه پیش بیاره 

اینو گفتم انگار اتیشش زدند 

با عصبانیت میگفت یعنی چی بریز این خرافاتو دور من اعتقاد ندارم حق نداری بخریش همین که من گفتم ...


پیشنهاد جدید

عادم میخواست یعنی پسری رو ظهر جمعه ببره پیش خودش 

 از طرف پیش دبستانی نوبت اتلیه برای پسری گذاشته بودند که ببرمش همینو به عادم گفتم اونم گفت پس ولش کن نمیام دنبال پسری

اینم از عادم 

چند روز پیش دوباره پسری رو بردم دکتر ودوباره داروهاشو تجدید کرد دوتا ازداروهاش سخت گیر میاد ومن توی دلم دوباره عادم رولعنت می کنم که باعث این مصیبت شده 

داداشم اومد دنبالم رفتیم اتلیه که خیلی هم دور بود ولی واقعا یه اتلیه به تمام معنا بود 

قیمت هاشم عالی بود یعنی چون ازطرف پیش دبستانی معرفی شده بودیم تخفیف داشت مثلا برای عکس 16*21 فقط 28.000 تومان می گرفت 

یه محیط فوق العاده بزرگ با یه عالمه اتاق گه هر اتاقیش یک تم توش بود 

همونجا دلم برای پسری ضعف کرد و دوتا عکس هم با همدیگه گرفتیم شد 56.000 تومان 

البته اینم بگم خانم عکاس زیادی ذوق پسری رو کرد وهی بغل وبوس که پسری بهم گفت مامان بهش بگو کرونا اومده منو اینقدر بوس نکنه 

اخرین ذوقشم این بود که یک عدد ماشین فلزی نصیب پسری شد فکر کنم تو همون رنج 45 تومان شده بود اینم از هدیه پسری 

بماند که که وقتی اومدیم بیرون یک عالمه ژل انتی باکتریال سرتا پای بچه مالیدم وکلی اسپری الکل رو وسایلمون واون ماشین هدیه خالی کردم 

ولی به پسری خوش گذشت بعدم رفتیم خونه مادرجونم 

مادرجونم یه پیشنهاد جدید بهم داد 

بهم گفت بیا همه اموالت رو بفروش وچهار دانگ از خونه رو بخر پیش خودم زندگی کن 

پیشنهاد خوبیه اینجوری دیگه پیش مامانم نیستم جایی هم نیستم که کسی نگرانم باشه 

درضمن مادرجونمم به قول خودش دربدر نمیشه وتو همون محله ای که همیشه زندگی میکرده همچنان زندگی میکنه 

اخه دوتا از بچه هاش گرفتارند وبه زبون بی زبونی گفتند ما ارثمون رو میخواهیم 

مادرجونمم میگه طاقت ندارم ببینم مشکل دارند اون چهاردانگی که سهمشونه رو میفروشم چون با پول سهم خودم نمیتونم تو محلمون خونه پیداکنم .

به همشون گفته که به حوا گفتم بیاد پیشم وسهم شماها رو بخره 

اولیشم باید پول مامانمو بدم 

ولی یکی ازخاله ها ودایی کوچیکم قبول نکرده خاله ام گفته حوا حتما درست فکراشونکرده چون بالاخره دامادها وپسر خواهر ها میاند تو این خونه اون همش باید پوشیده باشه ومن مخالفم خود حوا اذیت میشه 

داییمم معلوم نیست چشه میگه یا همه خونه رو بفروش یا هیچی

مادرجونم دیروز ازاین حرفها ناراحت شده بود 

منم نماز حاجت خوندم گفتم خدایا تو صلاحمو بهتر از هرکسی میدونی اگه قراره بیام پیش مادرجونم وحرف وحدیث ودردسر توش باشه خودت کاری کن ختم بخیر بشه اگه هم نه که هیچ 

سپردم دست خدا 

ولی خیلی سخته 

دقیقا حس می کنم هرکسی برام یه تصمیمی می گیره 

تو دلم باعث وبانیشو عادم میدونم 

من مهمون چندروزه خونه اینو واونم درحالیکه خودم خونه دارم وراه درامد دارم 

مادرجونم میگه درسته همه از اقا بالاسر بدشون میاد ولی یه اقا بالاسر بهتراز چندتا اقا بالاسره 

میدونم که راست میگه 

خدا لعنت کنه مرد هوسبازو 

حوا دوباره دلش گرفت 

پسری صبح یوهویی برای اولین بار گیر داد که میخوام برم پیش بابام 

منم به توصیه مشاور پیش دبستانی سخت گیری نکردم 

فقط به پسری گفتم اگه بابا گفت نیا ناراحت نشو اونم گفت باشه 

بابا بردش دم مغازه عادم دواهاشم بهش داده بود وگفته بود برو تو مغازه تا پسری رفته بود تو مغازه وعادم دیده بودش بابا هم رفته بود 

خط عادم رو بلاک کردم ولی لیست تماس ها وپیامک هاش روی گوشیم میاد 

دیدم اووو چقدر زنگ زده وپیام که زنگ بزن 

زنگش زدم با توپ پر میگهبرای چی بچه رواورده  این دواها چیه میگم نتیجه دست گلته 

میگه من بچه رو نگه نمیدارم میگم خودت میدونی من اصلا دوست ندارم پیش تو باشه خودش خواسته بیاد برش گردون 

میگه پس شب بیشتر ازنه نگهش نمیدارم تا فردا کاردارم  خونه باش میارمش ( فردا روز تعطیلیشه امشب شب جمعه اشه همون شبیه که تا صبح دوشنبه غیبش میزنه وهیچ کس نمیدونه کدوم گوری رفته )گفتم همین الانم تو خونه ام مشکل داری بیارش گفت نه همون شب میارمش 

نه از دیدگاه اسلامی نه ازدیدگاه روشنفکری فقط از دیدگاه فیزیولوژیکی نگاه کنین 

یه زن با یه مرد چه فرقی داره 

که مرد اجازه داره با چهارتا کلمه عربی هرشب جمعه اش روبایک زن بگذرونه ومنی که سال هاست دراغوش یک مردمنظورم همسر خودمه نبودم منی که مثل اون یه ادمم با همون نیازها وصدها برابر نیاز روحی باید منتظر رای دادگاه باشم تا دربهترین وضعیت بعد از گذروندن دوران عده تازه منتظر باشم میون این همه ادم یکی بیاد خواستگاریم خیری از ازدواج ندیدم فعلا هم نیازی نیست از صیغه هم متنفرم حس میکنم شان یه زن رو میاره پایین وبهش فقط به شکل برطرف کننده نیاز جنسی مرد نگاه شده 

نمی خوام بگم منم الان نیاز دارم تو اغوش یک مرد باشم چرا عادم میتونه من نمیتونم نه گرچه این یک تبعیضه 

من از این تبعیض ناراحتم من از نگاهی که به یک زن میشه ناراحتم 

ازاینکه یک کارهایی برای یک زن در دید اجتماع بده ولی برای یک مرد بد که هیچ گاهی هم خوبه 

توی قران نوشته مرد وزن را مایه ارامش هم افریدیم وبرای هم مثل لباس میمونند 

پس چرا مردها بیشتر باید پوشونده بشند چرا مردها فقط باید به این ارامش برسند چرا مرد اینقدرارامششون مهمه که چهارتا زن و40تا صیغه ای هم میتونند درارامشش تلاش بکنند ولی یه زن ادم نیست ارامش نداره حتی تو خونه خودش 

مگه یه زن از شوهرش چی میخواد 

من کاری به شهلا خانم وطلاهایی که شوهرش تو دستش کرده ندارم 

من کاری به خونه ای که رضوان خانم پشت قباله اش داره ندارم 

من کاری به اقای مرادی که از زنش میترسه به سوسکه ماده نگاه کنه ندارم 

من کاری به اقای روشنفکر محله ندارم که خانمش تا چند سال پیش نمیدونست فرق موتور وسه پاچه چیه حالا از خوشیه روزگار شوهرش دزد شرعی دراومد ویه ماشین شاسی بلند زیر پای زنشه ونوبت مانیکور سه شنبه هاش نباید دیر بشه  

من حتی کاری به خونه سه طبقه جاریمکه کنار خونه مامانشه وراحت اجازه داره به تمام مردهای فامیل زنگ بزنه احوال پرسی کنه  ندارم 

من حتی کاری به کارت بانکی خواهر شوهرم که راحت باهاش برای خودش وبچه اش خرج میکرد ندارم 

من حتی کاری به زن سابق عادمم ندارم که چهارتا شوهر کرد واز هرکدومشون قباله گرفت ندارم 

من فقط از خودم حرف میزنم که دلم میخواست یه مرد ساده ووفادار داشته باشم که از راه برسه بهش بگم خسته نباشی عزیزم 

حتی بهش گیر نمیدادم که تا جوراباتو درنیاوردی وپاهاتو نشستی حق نداری رو زمین بشینی

حتی بهش نمیگفتم چرا اخبار نگاه میکنی ازخدامه بشینه بجای نود دقیقه نهصد دقیقه باصدای بلند فوتبال تماشا کنه وتمام پوست تخمه هارو روی زمین پخش کنه 

از خدامه بهم بگه بااجازه من برو خونه مامانت جوری که حس کنم من بهش تعلق دارم نمیدونین چقدر سخته که به مرد شرعی زندگیت تعلق نداشته باشی که سختت باشه وقتی همیشه لااقل روزی یبار بهت بگه منو تنها بذار برو خونه مادرت 

الان کلی دردودل دارم که روی زبونمه احتیاج دارم بنویسم ولی اشکهام به هق هق ام اجازه خودنمایی داده ونمیتونم ادامه اش بدم 

نمیدونم نوشتن این پست قرار نبود به اینجا ختم بشه 

باهاش اتمام حجت کردم که چه چیزهایی به بچه نده بخوره میگه خب پس چی بدم بخوره گفتم یکم گوشت ابپز کن با برنج ساده میگه من همیشه از بیرون غذا میخرم ( اقایی که برجی1600 حقوقشه غذاش از رستوران دوست شفیقش تهیه میشه )

میگه باشه حالا یه فکری میکنم