تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

خونه عروس

عادم شب جمعه گفت میام دم خونه بچه رو میبرم اگه ندادیش با مامور میام دم خونه که البته هیچ غلطی نمیتونه بکنه ولی بابا گفت این ابرو سرش نمیشه بچه رو بده ببره این اگه ادم بشو بود اینهمه سال ادم میشد 

بچه رو برد و وقتی اوردش معلوم نبود چیکار کرده بود پسری سفت وسخت سرماخورده دیشب تاصبح هذیان میگفت وتب داشت حتی دکترم نمیبره بچه رو از ته دل بخاطر بچه امم شده دعا کنین برای این عادم که زود به نتیجه خیر اعمالش برسه 

پسری میگه عادم مبل قرمز مشکی خریده با قالیه قرمز مشکی میگه قالی ها نخ کاموایی داره 

میگه روی میز یه سبد میوه ی پلاستیکیه 

خونه عروس درست کرده برای خودش 

همینه که میگفت برای دکتر بردن بچه پول نداره

از روز تولدم به بعد خیلی رو خودم کار کردم که کمتر ناراحت بشم که اصلا به موجود نفرت انگیزی بنام عادم فکر نکنم ولی پسری که اینارو گفت دوباره بغض کردم اینکه زنشو گرفت منم بیرون کرد خونه اشم که نو نوار کرده زحمت بچه هم نداره ضرری هم بهش نخورده پس این وسط فقط من اذیت شدم 

لعنت به قانونی که منو علاف همچین مردی کرده ومهر بابا بودن رو اسم عادم گذاشته برای پسرم 

خودم کردم که لعنت بر خودم باد 

پی نوشت :بعضیا نمیدونم وبلاگ رو از اول نخوندن یا زیادی روانشناس ماهری اند یه چیزایی میاند میگند... 

خوبه وقتی یکی حرف میزنه اگه اینقدر عاقلند که میدونند همه چیز تقصیرمنه وراه حل هاشون زندگی ها رو آباد میکنه مواظب باشند دل کسی رو نسوزونند شاید خدا صداشو شنیدوآهش دامنشونو گرفت 

درسته اینجا دنیای مجازیه ولی من محض دردودل زندگیمو ریختم رو داریه میخونید انتقاد دارید بکنید بدم نمیاد ولی به قول قدیمیا بتمرگ وبشین یه معنی میده فقط باید بگم منم مثل شما ارزو دارم هیچ کس نمیخواد خودشو بدبخت کنه این عادم جوونیه منو به من بدهکاره هم خودش هم خانواده ی جانماز آبکشش همین که دین وایمانمو بخاطر کارهای اینا ازدست ندادم از لطف خداست 

من صبرم کمه وگرنه مطمئنم عادم یه روزی تقاص پس میده 

من بارها روانشناس رفتم یه عده اشون خیلی رک گفتند تو چجوری تا اینجاشو طاقت اوردی 

بیرون گود بودن یه چیزه وسط مهلکه بودنم یه چیزه شرایطم ایجاب کرد تن به زندگی با عادم بدم اونم تو اون هشت سال طاقتشو داشتم موندم ببینم درست میشه که نشد مطمئنم میموندم این وسط یکی یه بلایی سرش میمود دیگه حسرت یه روز زندگی روباهاش ندارم فقط ناراحتم چرا زودتر جدا نشدم همون روزهایی که خدا صلاح نمیدونست بچه داشته باشمو زورکی ازش بچه خواستم 

وقتی میایین یواشکی میخونید میرید قدمتون به چشم حتی انتظار ندارم کامنت بذارید ولی اونیکه میاد دل میشکنه ومیره دقیقا چی بهش میرسه 

بعدا نوشت :

دلم برای همتون تنگ شده وقتی میایین یه خبر میدید اسمتونو میبینم دلم باز میشه  حتی برای همون یواشکی هایی که میخونید ومیرید احترام قائلم زحمت میکشید ممنونم که یه گوش میشید برای شنیدن حرفام ارزوی خوشبختی وتندرستی ودل خوش برای تک تکتون دارم


نظرات 8 + ارسال نظر
پویا یکشنبه 12 آبان 1398 ساعت 09:38 http://matina1397.blogfa.com/

سلام
من از همون ها هستم که یواشکی کیام و میرم
همیشه هم میام سر می زنم
اما گاهی نمی دونم چه پیامی بزارم که ناراحتت نکنه
همین که داری می جنگی بدون قوی هستی

سلام.ممنون منت میگذارید زحمت میکشید

اعظم 46 جمعه 10 آبان 1398 ساعت 17:45

سلام متاسفانه خودت طاقت نمی آری والا وقتی دیدی بچه مریضه تحویلش می دادی ؟

هیچ زنی طاقت نمی آره با همچین مردی زندگی کنه مگه از جنس خودش باشه
لابد وقتی شما ازدواج کردی زن اولش هم همچین حسی داشته مگه شما دوام آوردی که اونم دوام بیاره؟

اره طاقت نمیارم .زن اولش یه فرقی بامن داشت از حقش نمیگذشت به قول خودشون دید عادم کوتاه نمیاد خودشم رفت دوست پسر گرفت ولی هرچی بود من بهش حق دادم عادم جانوریه بدتراز خودش باید سرش بیاد

عاطفه پنج‌شنبه 9 آبان 1398 ساعت 18:11

سبد میوه پلاستیکی

حرفای پسریه من نمیدونم دقیقا به چی گفت فقط گفت پلاستیکی بودا نمیشد خوردش

زهرا چهارشنبه 8 آبان 1398 ساعت 08:15 https://farzandenakhaste.blogsky.com

حواجان عزیزم بعید میدونم واقعا آدم با اون شخصیتی که داره روی آرامش واقعی رو تو زندگی ببینه .. اینجور ادما اقعا از درون مریضن و روی خوشی واقعی رو نمیبینن.. الهی خدا گل پسریتو برات حفظش کنه.. حیف نیس میگی زورکی از خدا خواستم؟ لذت مادر شدن رو کنارش داری میفهمی.. خدارو شکر که پسره هرچی باشه پسره روحیه قوی دارن

من یه روزم نمیتونم بدون پسری تصور کنم ولی وقتی به گذشته فکر میکنم میبینم تموم اون دردها وسقط کردن ها نشونه بوده من نمیفهمیدم .حیف این بچه که اون باباشه

تیام دوشنبه 6 آبان 1398 ساعت 17:36 http://۹

خدا کمکتون کنه تااز این بحران رو بگذرونید

ممنون تیام جان

خاموش دوشنبه 6 آبان 1398 ساعت 16:38

عزیزم چند وقتی هست می خونمت واسه تو و همه زنایی که اینجوری دلشکسته و مظلومن از خدایی که جای حق نشسته میخوام عدالت رو اجرا کنه کاش خدا صدای دلم رو بشنده

ممنون منت میگذارید میخونید .یلی سخته وقتی میفهمم یه عالمه زن درست شرایط منو دارند تک تک لحظه هامو یادم میاد میگم یعنی اونام اینقدر نامردی دیدند بعد میبینم ارهذشایدم بیشتر انشالله خدا صدای دلت رو بشنوه

ریحان یکشنبه 5 آبان 1398 ساعت 21:54

سلام عزیزم .من دقیقا درکت میکنم خیلی وقت هم هست که میخونمت .واقعا تحمل مردایه تنوع طلب سخته منم سرم اومده .بااین تفاوت که شوهر سابق من بدجور خدمت میکنه به پسرم تا بعدها زبونش دراز باشه که به پسرم خدمت کرده ولی خدا جای حق نشسته عزیزم .ان شالله همه عاقبت بخیر بشیم

سلام خوبی من بارها خودم روگذاشتم جای شما .جای شما بودن هم سخته اینکه یکی اینجوری خود شیرینی کنه وذاتشو نشون نده عادم هم به پسری میرسه قربون صدقه اش میره وهی میگه دنیارو برات میخرم ولی بهش بگی فلان چیزو بچه میخواد میگه به من چه

ندا یکشنبه 5 آبان 1398 ساعت 00:41 http://Mydailyhappenings.blogsky.com

سلام حواااا جوووونم.
وبت رو گم کرده بودم. چه خوب که رمز نداره.
خوبی عزیزززم. گل پسرت خوبه؟
واقعا من موندم چه جوری تحمل کردی عادمو این همه وقت؟
امیدوارم خدا جواب صبرت رو بده و عادم هم نتیجه ی کارهاشو ببینه و پسرت قدر تو رو بدونه.
همیشه سلامت و شاد باشی عزیز دلم.
میبوسمت. دلم برات تنگ شده بود

سلام نداجونم خوبی دختر باید گاو سیاه جلوت سرببرم چه خوب که اومدی من که خیلی رو دارم چندماهی هست به دوستام سرنزدم همشم ماله گرفتاریامه وگرنه همش تو فکرتونم ودعاگوی همتون دلم میخواد تقاص دادنشو ببینم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد