تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

گربه ای به نام عادم

دیروز ازبس حرص خوردم معده درد گرفتم  وتا خود صبح به خودم میپیچیدم بابااینا خونه مادربزرگم بودند 

پسری هم شبی  یوهو تنگی نفس گرفت وبعدهم سرفه های وحشتناک 

زنگ زدم به عادم 

 گفتم بدو بیا بچه از سرفه شدید سیاه میشه

 گفت نمیتونم

 گفتم بچه داره هلاک میشه تو چته که نمیتونی بیای

 گفت سرم روحنا گذاشتم

 گفتمخب بشورش

 گفت حیفه 



حس وحالمو نمیگم 

برداشت ازاد کنید

فقط باارامش گوشی روقطع کردم حتی دلم نمیخواد سرش داد بزنم حتی دلم نمیخواد فحشش بدم 

دیشب خداروقسم دادم بچه امو شفا بده  گفتم دست تنهام پولم به دخل وخرجم نمیخوره گفتم تو روزی رسونی عادم هر غلطی میخواد بکنه همون۸۰۰رو ولیبرای مهریه ام بده یانده اصلا فقط  بچه ام سالم بشه

رفتم بیمارستان یه امپول دگزا زدنداروم شد.

بالاخره نوبت دکتر گرفتم برای فردا صبح

امروز کارمرو دوباره شروع کردم خیلی مشکل هست هنوز توی کارولی مجبوری کارو به یه جایی رسوندم بالاخره 

سرعت نت من پایین وتقریبا افتضاحه وهنوز دسترسی به واتساپ ندارم پیام رسان های تولیدملی هم که تعریف نکنم بهتره 

فرداصبح اگه بهم مرخصی نده مامان وخاله ام پسری رومیبرند دکتر 

عادم زلفش تقویت بشه ونگران بچه نباشه فقط همین بسه 

بهش گفتم بچه رو ببر پیشت تابرم نوبت دکتر بگیرم براش میگه من بچه مریض نگه نمیدارم 

یادگربه میفتم

یه روزی یه گربه تو خونمون چند تا بچه به دنیا اورد 

یکیش پاش مشکل داشت همه رو برد این یکی روگذاشت باشه 

یه مدت بهش اب وغذا دادیم یکم که جون گرفت بابام گذاشتش سر چینه ی دیوار گفت باید ازپس خودش بربیاد 

براش همونجا غذا میگذاشتیم ولی هی صدا میکرد بابام کشیک داد فهمید مادرش میومده غذای اینو میخورده 

الان عادم رو بااون گربه مادر یکی میبینم 


راستی دیروز تو اون حال بدم عادم گفت بیا بریم طلاقت بدم کی نوبت محضربگیرم 

خدا لعنت کنه اگر کسی براش پارتی بازی کرده 

الهی سرناموسش بیاره


نظرات 3 + ارسال نظر
مارال دوشنبه 4 آذر 1398 ساعت 21:26

سلام عزیزم .چرا کامنتای من نصفه میاد ؟من تو واتساپ برات تکست دادم

سلام خانومی .واتساپ من هنوز وصل نشده

مارال دوشنبه 4 آذر 1398 ساعت 18:24

سلام عزیزم .واقعا ناراحت شدم

سلام خانمی .کجایی تو دلم برات تنگ شده بود

حلی یکشنبه 3 آذر 1398 ساعت 23:46 http://Khaneylimooie.blogsky.com

گربه همسایه ماهم چند ماه پیش سه تا زایید، که دوتاشون مثل گربه شما بودن. یکیشون رو دیدم توی کوچه مرده بود. با سالمه دوس شدیم،پسرم خیلی دوسش داشت،گربهه همش توی حیاط ما بود،یه روز عادم، مث غول منغول انداخت دنبال بچه گربه بیچاره، توی حیاطمون،بیچاره گربه فریاد فریاد،عادم هم با دمپایی و شلنگ قصد ترسوندن اون بدبختو داشت،اخر سر هم در حیاطو باز کرد،گربه رفت، دیگه هیچوقت ندیدیمش. بعد مدتی اخری که یه پا هم نداشت، رفیق فابریکمون شد. دوباره غر زدنهای عادم شروع شد. میگفت الوده است. ولی من بخاطر پسر، همه کثیف کاریهاشو تمیز میکردم. تا یه روز خیلی سفت و سخت پا پی شد که ردش کنید بره،خودم با دستای خودم بچه بیچاره رو کردم توی گونی،دلم کباب میشه وقتی یاد کارم میوفتم. بینوا هیچی نگفت،بهم اعتماد داشت. گونی رو دادم دست ادم. برد چند تا خیابون اونطرف تر ولش کرد اومد. نمیدونم مرد یا موند

انشالله که بچه گربه سالم باشه اوناهم خدایی دارند ولی خب ماها گاهی یه کارایی رو میکنیم که شاید فکر میکنیم مجبوریم ودرسته .هر حیوونی کثیف کاری داره من ازوقتی سنجابم مرد دیگه میترسم حیوون خونگی داشته باشم یادش میفتم دلم کباب میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد