تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

آرامش میخوام

اول ازهمه ممنونم که هستید ممنونم که باوجود شما دردم کمترمیشه ممنون که بامن شماهم صبوری میکنید  ممنون ازدعاهای خوبتون که اینقدربهم انرژی داد  ممنون که امسال تولدم شماها کنارم بودید

از دادگاه 23 ام بگم که آقا تشریف آوردند کلی فریاد زدند کلی تهمت زدند وکلی فحش خوردم ازش البته دادگاه نبودا شورای حل اختلاف بود منم باتمام شجاعتم ازتمام چیزهایی که توخونه خریدم و خرجهایی که کردم گفتم 

قاضی هم به آدم گفت توچرا اینجوری کردی اونم مستقیم گفت ازروز دوم عروسی نمیخواستمشو بهش گفتم خودش بندال بود گفتم مگه بیخودیه مگه زن خیابونی بودم دوشب بغلت بخوابم وتمام گفت زن دائمی عقد کردم ولی چیزی نشده بود که دوروز بود فقط عصبانی شدم گفتم من دختربودم اومدم خونه تومیگی چیزی نشده بود اونم فریاد زد دخترنبودی 

نمیدونید چه حسی بهم دست داد گریه ام گرفت وگفتم میفهمی چی میگی نمیبخشمت 

قاضی هم گفت آقا شلوغ نکن هرچی که بوده یانبوده این خانم 8 سال به پای شمایی نشسته که درحقش ظلم کردی شما باید مهریه اشو میدادی میرفت 

آدم هم گفت ندارم بدم ازکجا بدم 

قاضی گفت بخاطربچتونم شده کوتاه بیایید وتوافقی جدابشید 

آدم هم میگفت مهرشو ببخشه جدابشه مشکلی نیست 

خلاصه کلی دری وری گفت 

اخرش قاضی حرفامونو نوشت باادعاهایی که آدم می‌کرد که میگفت دوتا کمدلباس براش خریدم فلان کردم بهمان کردم بعدم رفت بیرون به بابا چیز گفت که بابا محلش نگذاشت 

راستی روزی که رفتم خونه مادر، قباله رونبرده بودم که مادرگفت تاآدم رفته سالن توبرو برداروبیار که رفتم آوردم یک هفته بود آدم هی پیام میدادکه تو اومدی خونه دزدی وطلاهامو بردی همینا روهم تودادگاه میگفت بعدشم میگفت باباش بردتشو وبه من چه 

یک ساعت بعدش هم باپیامهاش رفت رواعصابم منم دوباره بی اعصاب شدم وقتی میگفت دخترنبودی گفتم مثل مادرت وخواهرات 

وقتی گفت دزدی گفتم مثل خودت وپسرت و هفت جدوابادت که دوباره مامان یه دعوای مفصل باهام کرد که چراجوابشو میدی واصلا گوشیتو خاموش کن 

150 هم برای کارشناسی ازم گرفتند وعصرش رفتم کلی دنبال آدرس دفتر کارشناس گشتمو بااونم کلی حرف زدم که گذاشت تونوبت برای دوهفته ی دیگه تازه گفت باید باشوهرتم حرف بزنم 


فرداش هم رفتم  اجرت المثل روگذاشتم اجرا 106500 اونجا خرج شد بعد رفتم محضری که عقدکرده بودیم تابرای مهریه اقدام کنم 

که حاج آقا اول شروع کرد به نصیحت کردن که اگه صیغه داره وخرجت رومیده باهاش کناربیا وقتی موضوع روگفتم تازه گفت ازنظر جنسی بهش برس تا نره دنبال این کارها که یوهو اشکم ریخت گفتم چراشماها اینجورید هرجا میرم اولین کلام همینو میگید اصلا متوجه منظورمن نمیشید که من میگم مریضه اخرش گفت من باشوهرت باید حرف بزنم اونم درحضورتو که به ناچار قبول کردم 

حالا آدم طاقچه بالا گذاشته بود منو رد تماس می‌کرد 

خود حاج آقا زنگ زد که برداشت وگفت کاردارم هروقت تموم شد میام که یک ساعت منتظراقا شدیم ظاهرامر تشریف برده بودند برعلیه من شکایت حالا چی بود خدامیدونه 

اونجا هم کلی دادوبیداد وتوهین شنیدم که همش میگفت من ببینم وغرمیزنم تازه دوباره گفت دزدی کردم وگفت به همه گفتم مادروخواهرش خرابند 

اخرش که حاج آقا ازش پرسید توچیکارمیکردی گفت حاج آقا شما بودی خاطرات خوب ازیه ایامی داشتی وقتی زنت غرمیزد نمیرفتی سراغ همون کار که حاج آقا چشماش ازحدقه دراومد وگفت استغفرالله اینها توجیه کارشما نمیشه بعدهم به زبون بی زبونی بهم حالی کرد که عصری بیا تاکارت روراه بندازم 

آدم هم هی میگفت این اومده اینجا چیکار  حاج آقا هم اول درست جواب نمی‌داد بعدگفت برای مهریه میشه برای کاردیگه هم میشه خیلی حاج آقای باسیاست بود میخواست هم راست بگه هم من طلبکارش نشم 

آدم هم دادمیزد من که نه مهردارم بدم نه چیزی بناممه نه مهرمیدم بره هرغلطی میخواد بکنه زندانمم کرد که کرد 

عصردوباره رفتم دنبال همون برگه مهریه که 60 تومن هزینه گرفت ازم 

بعدهم گفت یه رو ز کارت طول میکشه برو یا عصر فردا بیا یا صبح پنجشنبه که امروز عصر زنگ زدم گفت فردا بیا 

آدم پریروز هی پیام میدادکه میخوام بچه روببینم اگه نذاری میام دم درخونتون آبروریزی میکنم که جوابشو ندادم بعدخواهرکوچیکش پیام دادکه سلام خوبی چطوری آدم رفته تقاضای طلاق کرده قباله رومیخواد میاد دم خونه ازت بگیره بهش بده وبچه روهم نشونش بده چرانشونش نمیدی فهمیدم یه نقشه است بعداون همه دروغ وکلک تازه حالمو میخواست بپرسه 

آدم هم هی میگفت تودزدی آخر پیام دادم که اونروز مامانت گفت تاتونیستی بیام قباله روبردارم پس بامادرت دست به یکی کرده بودی برای همچین روزی که اونم گفت من دوربین دارم توفیلم معلومه اومدی رفتی گفتم حتما دستهامم معلومه توش چی بوده حتما برو ثابت کن چون میخوام ادعای شرافت کنم نمیدونم بعدش چیکارکرده بود که خواهرش آخرشب پیام داده بود اگه مامانم چیزیش بشه نمیبخشمتون 

خوب نبخش مگه اینهمه اذیتم کردید بهم کلک زدید من میبخشمتون منم جواب پیامشو ندادم 

آدم دیروز دوباره پیام میدادکه باید طلام روپس بدی وگرنه فلان میکنم بهمان میکنم بازمحلش نگذاشتم 

اخربارگفتم بروببین تشت قرمزه توحموم مامانتم من نبردم بندازی گردن من که دیگه خداروشکر خفه خون گرفت 

این بود ماوقع وهرانچه گذشت 

داغونم خیلی داغون 

به بابا میگم بریم جهیزیه ام روببریم میگه ولش کن مامان میگه خوب بروشکایت کن 

آخه اون لامصب هم پول میخواد ودوندگی 

تازه اینبارهمه روبابا داد چون هیچی ندارم دیگه تازه مامان میگفت بیخود همه پولتو گذاشتی بانک 

هربار هم بچه رومیذارم پیشش بعدکه میام همش شکایت میکنه ازش 

پسری سرماخورده امروز هم رفتم دوباره یه دستی به سروگوش طبقه پایین بکشم که ببرمش اونجا بازی کنه تامامان اعصابش خورد نشه بیش ازاین فکرکردم رفت طبقه بالا نگو رفته بودازتوی پارکینگ لای پیچ ومهره های بابا یه شکلات پیداکرده بود معلوم نبود ماله nساله قبل بوده یانه پلاستیکشو بازکرده بود ورفته بودتوحیاط شسته بودش یوهو دیدمش تابهش برسم شکلات روهاپولی کرد به قول خودش دادتوشکمش که به زوربهش شیردادم خورد وبعدهم بردمش دکتر که دکترگفت نگران نباش فوقش یایکباراستفراغ میکنه یا یبار اسهال وبدن خودش دفاع میکنه دربرابر این چیزها 

یه درمانگاه نزدیک خونه است که ماشین رونیست پیاده بغلش کردم ده دقیقه پیاده رویه ازخونه تااون جا بچه بغل میدویدم اولش زنگ زدم آژانس گفت ده دقیقه دیگه میادبرای همین خودم بردمش 

برگشتنه هم همونجوری بغلم بود چون تب داشت راه نمیومد 

هم دستم خواب رفته بود هم دلم دردگرفته بود دوماهه پریود نشدم هرچی میخورم هم راهش بازنمیشه امروز خیلی دل‌درد کشیدم که فایده نداشت خبری نشد 

یه قرص خوردم اروم تر شدم اومدم سروقت وبلاگ 

دعاکنین آرامش داشته باشم خیلی اعصابم به هم ریخته خیلی دست تنهام 




نظرات 5 + ارسال نظر
نازنین دوشنبه 30 مهر 1397 ساعت 18:25 http://manamdegeh.blogfa.com

سلام
بابا بهتر هست اما خوب نه!
دعا کن واسش لطفا
.
عزیزم آدم هم پدرشه بزار مسئولیت بچه بیفته گردنش بلکه یه ذره عقل بیاد توسرش و کمی قدر تو رو بدونه !
اصلا بچه پیشش باشه وقت آزادش کمتر میشه کمتر میره دنبال هرزگیاش
از من به تو نصیحت بفرست بچه رو بره پیش باباش و خودتم بگرد دنبال کاری سرگرمی چون پروسه ی دادگاه طولانیه و اگه بخوای به حق وحقوقت برسی یکسالی اقلا طول میکشه ؛ تازه برای طلاق گرفتن هم دستت بسته س و دادگاه اینقد طولش میده تا خسته بشی و برگردی سرخونه زندگیت !
قانون ما به نفع آقایونه متاسفانه

عزیزدلم به یادتم واگه خداقابل بدونه دعاگو
آخه آدم ازروی لجش حاضره بچه روببره ولی همه جا میبرتش دلم نمیخواد ببرتش خونه یه زن هرزه ازاین خیلی میترسم

فاطمه دوشنبه 30 مهر 1397 ساعت 01:20 http://taghdireman.mihanblog.com/

چقدر پر رو تهمت میزنه و فحش میده... تو خیلی مظلومی که تحمل میکنی.
خیلی عوضیه آدم... حالا چرا از روز دوم دیگه نخواسته؟؟ من بودم یه لحظه هم تحملش نمیکردم.

به اون حاج آقا هم میگفتی خفه بمیر... وای چقدر آدمای رو اعصاب و احمقی...
امیدوارم زودتر از شر این مرد خلاص شی...

از هرچی مرده متنفرم دیگه

نازنین یکشنبه 29 مهر 1397 ساعت 14:30 http://manamdegeh.blogfa.com

سلام
امیدوارم هرچه زودتر جدا بشی و ازاین وضعیت رها
چرا بچه رو نمیدی به پدرش؟ چرا میخوای خودت رو اسیر بچه ی آدم کنی و اون باز بره دنبال خوشگذرونیاش؟ بدون بچه موقعیت زندگیت و کار پیدا کردنت راحت تره !
هرچقدرم برای بچه زحمت بکشی و خودت رو وقفش کنی بازم آدم طلبکاره که به بچه نمیرسی و مریضه و ...
قدر خودت رو بدون

سلام ممنون. پدرتون بهترندخداروشکر؟
میترسم چرا؟ نمیدونم؟ یعنی نگرانی‌های مادرانه است دیگه چی میخوره چی میپوشه پدرش نزنتش دعواش نکنه جلوش فیلم بدنگاه نکنه و...

اعظم 46 جمعه 27 مهر 1397 ساعت 13:31

هرچند دلم نمی خواد اینو بگم اگه آدم بچه رو خواسن بهش بده تا نقطه ضعف دستش ندی
آدم بچه نگه دار نیست وخانوادش هم خیلی حمایتش نمی کنن
با با خانم هایی که به جای مهریه ونفقه بچه رو برمی دارم مخالفم

نمیدونم چرامیترسم اینکارو بکنم

طلا چهارشنبه 25 مهر 1397 ساعت 19:08 http://tala1358.blogfa.com

سلام حوای عزیزم،تولدت مبارک با تاخیر ایشالا که هرچه زودتر روزای خوب وآرومی رو تجربه کنی
حالتو درک میکنم روزای سختی رو داری میگذرونی ولی صبور باش ایشالا به نتیجه برسی گلم
بابا چقده تو حساسی یه شکلات اگه فاسدم باشه اتفاق خاصی نمیفته حوا کاش بیفتی دنبال یادگیری یه حرفه مثل خیاطی یاآرایشگری یا بافندگی یا کارای هنری دیگه که مشغول بشی و کمتر اذیت بشی
مواظب خودت باش خیلی

سلام طلای عزیزم. ممنون زنده باشی. برای شماهم ازخدا روزهای پرازارامش میخوام. آخه اگه خدای نکرده چیزیش بشه آدم تازه بهونه میاددستش. تودادگاه هم میگفت ازوقتی بچه روبرده همش مریضه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد