تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

بابا بزرگ

یه روز فکرنمیکردم پوشک پدربزرگم روعوض کنم با مامان شیفت بودیم مامان رفت دنبال یه کارضروری پدربزرگم تب کرد هرچی پاشویه اش کردم فایده نداشت بماند که چی شد ولی مجبورشدم پوشکش روعوض کنم

فکرمیکردم بدم بیاد یا ناراحت بشم از کاری که باید بکنم ولی بیشتر ناراحت شدم که چرا کوه عظمت بچگیهام شده یه تیکه استخوان که ناتوانم ازجابجا کردنش خودم خجالت کشیدم که چرا به این روز افتاده ونوه ی دختریش باید اینکاروانجام بده تاوقتی حالش بهتربود ومیتونست حرف بزنه هرچی مامان گفت یه نفرروبرای این کاربگیریم مامان بزرگم قبول نکرد که نکرد گفت بچه هامید وظیفه ی شماهاست

بابام گفته بود به هرحال شاید خود بابابزرگ ناراحت بشه به هرحال هرکسی ترجیح میده یه نفر پوشکش روعوض کنه تا چندنفر اونم دخترهاش 

ولی مادربزرگم اصلا زیربار نرفت 

من فقط به خدامیگفتم آخر عاقبتمون رو بخیرکن

نمیدونم منظورم روتونستم برسونم یانه 

مامان وقتی میره سرمیزنه عصبی ترمیشه بهش حق میدم ولی این بچه امه که این وسط داره اذیت میشه

جدای ازاینکه بابا بزرگم رو دوست دارم ولی میدونم اگه خدای نکرده فوت کنه اوضاع خیلی بدترمیشه یادمه 10 ساله پیش وقتی داییم فوت کرد تا چندین ماه ماحق نداشتیم حتی تلویزیون روشن کنیم مامان میگفت شما درک نمیکنین من عذادارم وبرادرم روازدست دادم 

داغ خیلی سخته خیلی ولی نگرانیم برای پسرم بیشترشده ازبابت اتفاقات بعدش 

ازبس زجرمیکشه به مامانم میگم درسته پدره عزیزه ولی الان فقط یه مرده است که صدای نفس‌ها وناله هاشو می‌شنوید نه چشمهاشو با ز میکنه نه حرکتی میکنه اگه دوستش دارید دعا کنین زودتر یا اینطرفی بشه یا اونطرفی 


ادم تا پریروز اس ام اس میداد به مامان اس داده "بیچارتون میکنم  به بابا هم اس داده" درستون میکنم "دیروز تاحالا هم خبری نیست 

بابا میگه با یکی ازمحله ای ها حرف زده صبرکنین ببینید چی میشه  بچه روهم نشونش ندادیم ببینیم نتیجه ای داره یانه 


تازه بابا میگه بذار دادگاه ترک انفاق روبری بعدش برو مهریه روبذار اجرا 

یه جاهایی گیرمیکنم نه راه پس دارم نه راه پیش 

دلم میخواد دوباره برم پیش داداشم بمونم اما مامان اینا نمیذارند 

امشب هم با مامان پیش بابا بزرگ هستیم وپسری پیش بابام 


التماس دعا دارم همه جانبه 

پی نوشت.: امسال تولد پسری میفته 4 محرم امیدوارم یه روزی منو ببخشه بخاطر بدنیا آوردنش وبخاطر پدری که خیلی ازخوشی هاشو بخاطر هوسش ازش گرفته 






نظرات 2 + ارسال نظر
مریم شنبه 17 شهریور 1397 ساعت 13:41

حوا جان پیامکهای تهدیدشو نگه دار چه اونایی که توی گوشی باباته چه توی گوشی مامانت !بهشون سفارش کن تحت هیچ شرایطی جوابشو ندن که فردا بتونه بر علیه ت استفاده کنه !بزار تو ازش مدرک داشته باشی نه اون !شاید این پیامکها به دردت خورد
برای پدربزرگت خیلی ناراحت شدم !خدا زودتر ازش راضی بشه !خیلی سخته فقدان عزیز اما زجر کشیدنش سختتره !طفلی مامانت چقدر اذیت میشه باباشو اینطوری میبینه !خدا صبرش بده

اره حتما باید نگهشون داریم امیدوارم یه جایی به دردم بخوره ولی بااین دادگاه ها زیاد امیدی نیست ولی به قول شما شاید یه جایی بدرد بخوره. واقعا صحنه ی بدیه دیدن عزیزی که هرلحظه احتمال مرگش میره ممنون ازهمدردیت

طلا جمعه 16 شهریور 1397 ساعت 14:24 http://tala1358.blogfa.com

سلام حوا جان
برای بابابزرگت خیلییی ناراحت ایشالا خداشفاش بده
و ایشالا آدمم سر براه بشه

سلام عزیزم. انشالله. ممنون ازدعاهای خوبت یعنی میشه آدم آدم بشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد