تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

چی بگم ازغصه هام

چندروز پیش مادرتلفنی بابابا حرف زده بود 



سه شنبه یعنی مادرشوهرم خوب لطف کردبهم منم ازته دل نفرینش کردم البته داشت بابابا حرف میزد دلم خیلی شکست بعدکه بابا گفت چه حرفایی زده اعصابم خرد شد شکایتشو به خدا وامام حسینی که سالی دوبارمیره زیارتش کردم


این چندروزه داغونم


همه چی قاطی پاتیه

مجبورشدم بچه روبسپرم به باباش نمیخواستم حالا حالا بچه روبهش نشون بدم وقتی می‌خواستیم برای تشیع جنازه بریم اومد سرراه بچه روگرفت حتی سلام نکرد حتی تسلیت نگفت 

فامیلهاشم نکردند یه زنگ به مامانم بزنند داشتیم میرفتیم تشیع جنازه اونوقت آقا تازه گیرداده بود چرا ساک بچه رواماده نکردم بهش بدم


هرکسیشون فوت می‌کرد من ظرفشورشون بودم البته برای خداکردم ولی اینا که ادعاشون میشه ومیدونند یه زنگ نباید میزدند


تازه اونطرف چندتا دروغ به هم بافتم که نفهمند اوضاع زندگیم چجوریه


شب اول قبر پدربزرگم تا ساعتها براش قرآن خوندم خودم هم ازشب اول قبرش میترسیدم نمیدونم چرا

حال وهوام بهم ریخته بود بدترهم شده بودم 

این چندوقته بهم ثابت شده عجب موجودیه خواهرشوهر کوچیکه 

تواین مدت هی میگفت آدم اشتباه کرده وتو خوبی و... حالا فهمیدم بااین کارها اززیر زبون من حرف می‌کشیده می‌رفته به آدم وبقیه میگفته 

حالم ازشون بهم میخوره 

امشب آدم بچه رواورده دم درخونه با پسرارشدشون بودند 

بماند که چجوری پسرم خیلی قشنگ خودش تعریف می‌کرد که تولد براش گرفتند خونه مادر باهمین عمه اش 

مادرچندروز پیش وقتی گفت بهش بگید بیاد سرزندگیش وبابا گفت همه ی اموال آدم بنام شماست مهرش روبدید تابیاد گفت من به اون زنش مهرندادم به این هم نمیدم حوا مهریه رومیخواد چیکار ومن خودم بلدم چیکارکنم میرم نصفشو بنام این پسرش میکنم نصفش روبنام اون پسرش میکنم و...

امشب هم خیلی شیک برای پسرمن تولد گرفتند مدعیان ظهورامام زمان که 24 ساعت تسبیح به دست برای فرج آقا صاحب الزمان صلوات با عجل فرجهم می‌فرستند توهمچین شبی برای بچه من تولد گرفتند گیرم منه حوا آدم نبودم واین بچه مادر نداشت ومادرش هم عذاردارنبود لااقل ده روز حرمت امام حسین رونگه می‌داشتند 

یه عده معتقد نیستند خوب انتظاری ازشون نیست ولی کسایی که اینهمه معتقدند فرش زیرپاروهم باید فروخت ورفت کربلا دیگه چرا 

حق دارند بعضی‌ها میگند که اینجورادمها بقیه روازاسلام متنفر می‌کنند 

خیلی باحالند وکثیف ازیه طرف اصرار میکنندکه برو شکایت روپس بگیر ازیه طرف بامسخرگی میگند دیدی شکایتت به جایی نرسید ازیه طرف میگند فلان سهم الارث آدم رفته برای مهریه ی زن اولش ازیه طرف میگند بهش مهریه ندادیم پس به حوا هم هیچی نمیدیم وحوا میخواد مهریه اش روچکار ازیه طرف بعد سه رو ز تازه همین خواهرکوچیکه پیام تسلیت میده ومیگه آدرس مراسم بدم ومنه خرجوابشو دادم بعدمیبینم رفتند برای بچه تولد گرفتند مراسم هم نیومدند ومن چقدر احمقم

واقعا احمقم که هربار گول این خواهرشوهرم رومیخورم 

خجالت نمی‌کشند حیاندارند حتما میخوام با مهریه ام برم هرزگی 

بابا هم بهش گفته بود شما مگه خودت مهریه نگرفتی گفته بود چرااون که همش یه خونه چی بود واین خونه چی 1000 متربوده ازسر صدقه ی همین مهریه وارث ومیراث وپولی که ازمغازه میگیره سالی دوبار میره کربلا سالی دوبارهم میره مشهد اونوقت من مهریه میخوام چیکار

اینقدردلم ازکارها وحرفهاشون پره که نگو 

امشب  سه چرخه بچه رواورده یه پلاستیک اسباب بازی و تویه ملحفه لباس‌های یکی ازکشوهای پسری روکه براش بزرگه روریخته توش وداده به بابا 

به بابا میگم دلم خوشه بهت که هیچی بهش نمیگی مگه گدای این چیزها بودیم چطور وانت گرفت تمام وسایل پسرش روچندروزقبلش بسته بندی کرد وخودش بردش دم خونه مادرش تحویل داد به ماکه رسید مثل بقچه اینا روریخته توملحفه وگره زده توهم هیچی بهش نگفتی 

کم این چندوقت گریه کرده بودم دوباره اشکم دراومد بابا گفت فردامیرم باداداشش حرف میزنم 

فقط حسرت داشته برای پسری کیک بگیره دورهم با پسر بزرگش ومادر عمه هاش 

هنوز طلاق نگرفتم وضعم اینه 

مادر مومن وابرو دارش تمام حرفهاش برگشت میگه دخترت غرمیزنه که اون میره دنبال پیامک دادن و پسرمن میخواد براش لباس بخره دخترخودت نمیذاره که براش چیزی بخره 

نمیدونم منظورم روخوب رسوندم یانه ولی ازبابت اینطورحرف زدنش خیلی حرص خوردم گفتم دستمزد منه که همش پشتیبانیشو جلوی آدم میکردم وتو ماه رمضان چندبارمهمونش کردم وهرجا خواستیم بریم باخودمون بردیمش وهمش من اصرار میکردم به آدم که اینم مادرته هواشو باید داشته باشی 

منم باید مثل همون مادر قابیل باشم منم دیگه نباید وجود مادررو ببینم نباید بذارم بچه ام بره خونه اش نباید باهاش رفت وآمد کنم آدم جانماز آب کش به این میگند مگه مسلمونی به مسجدرفتن ونماز خوندن وزیارت رفتن وکشیدنه والضالین وطول تسبیحه یکیه، مادر یه تسبیح داره که فکرکنم 150 دونه بیشترداره وبه قول خودش همش داره برای عاقبتش صلوات می‌فرسته 

بچه ها خیلی ناراحتم 

عقلم به جایی قد نمیده امشب بابت همه ندونم کاریهام مورد شماتت مامان قرارگرفتم داغونم تقصیر دل کوچیکه خودمه که جوردیگه ای به خانواده ی شوهرنگاه میکردم 

توروخدا راهنمایی کنید نمیدونم اینها واقعا برای هفته میاند سرمزار یا نه ومسلما مامان ناراحت میشه بااین پرونده ی اینها والبته مسلما بیرونشون نمیکنه ازمجلس وبرای اینکه کسی موضوع رونفهمه کلی صبوری میکنه ولی شماها هم بهم بگید چیکارکنم عقلم واقعا قدنمیده دیگه 

ازخودم واخلاقم ناامیدم 

کلی غصه تودلمه که تا قیامت اروم نمیگیره 

یعنی خدا به صدای دلم گوش میده 




نظرات 5 + ارسال نظر
فاطمه چهارشنبه 28 شهریور 1397 ساعت 00:22 http://taghdireman.mihanblog.com/

خواهر شوهر هر چی هم خوب باشه آخرش نیش خودشو میزنه.

حتما خدا به صدای دلت گوش میده... امیدوارم هر چه زودتر آرامش رو بیاره به زندگیت.

اره واقعا من بیخودی روش حساب خواهری بازکرده بودم .ممنون انشاالله

مریم دوشنبه 26 شهریور 1397 ساعت 14:49

سلام حوا جان !تولد گل پسر شیرین زبونت مبارک باشه !انشاالله تولد صدوبیست سالگیش !میخواستم تولدشو زودتر تبریک بگم به خاطر فوت پدربزرگت دست نگه داشتم !از جانب من صورت ماهشو ببوس !
خودتو سرزنش نکن به خاطر اینکه جواب خواهر شوهرتو دادی !خوب اون بی ادبه چون تو شخصیتت مثه اونا نیست و احترام و ادب سرت میشه احساس کردی که اون لحظه باید جوابشو بدی ،این از سادگی و حماقتت نیست (ببخشید البته )از ادب و معرفتته !اما من بعد دیگه بهش اعتماد نکن ،درسشو پیش تو پس داده دیگه !امیدوارم زودتر از دست این قوم اعجوج معجوج خلاص بشی ،انگاری به شفاشون امید ی نیست !خدا عاقبتتو به خیر کنه !خدا را چه دیدی کسی از آینده خبر نداره شاید پس این همه گرفتاری خدا گشایشی برات قرار داده باشه که خودت هم راضی باشی !

سلام عزیزم ممنون گلم زنده باشی چشم حتمااون یاجوج ماجوج روخوب اومدی والا
.جدای ازخیانت ،اخلاقهای بد ادم به اینها رفته وکلا ژنتیکیه اره اصلا دیگه قابل اعتمادنیست اصلا.دعا کنانشالله

نیلین یکشنبه 25 شهریور 1397 ساعت 11:18

حواجان سلام تسلیت میگم خدا رحمتشون کنه ببخشید عزیزم این چند وقت درگیر بودم نتونستم کامنت بذارم حوا جان کاش میشید بیخیال راضی نگه داشتن بقیه بشیم خودمم همین جوریم در مورد قوم شوهر همیشه در حالی اونا فقط به فکر خودشون هستن خیلی سخته کلا بیخیال همشون بشو تلاشتو واسه حال خوب خودت وپسری کن من خیلی درگیرش هستم وخیلی سخته خیلی ولی میشه

ممنون. نیلین عزیز. عزیزم اشکالی نداره خودمم این دوماهه شرمنده ی همه ی دوستامم که نتونستم بهشون سربزنم. عیب من اینه که بلد نیستم نه بگم بلدنیستم ازخودم دفاع کنم واینکه به قول شما همیشه دنبال راضی نگه داشتن همه هستم. انشالله توهم به زودی رنگ آرامش روببینی وهمیشه شاد باشی

حوا یکشنبه 25 شهریور 1397 ساعت 08:52

سلام
خدا رحمتش کنه بابا بزرگتون رو
جاش توی بهشت

سلام. ممنون. خدا همه رفتگان شمارومورد رحمت قرار بده

طلا شنبه 24 شهریور 1397 ساعت 18:43 http://tala1358.blogfa.com

حواجان خیلی تحملشون میکنی خیلی بیخود وبی جهت کوتاه میای ،بی محلشون کن بابا ،واقعا چرا بعضی چیزاشون بهت برنمیخوره
عصبانیم کردی دختر
توقعتم زیاده ازشون خب طبیعیه تحت تاثیر حرفهای ادم حقو به اون میدن
ولی کاش جواب پیام خواهرشوهرتو نمیدادی

راستی تولد پسریت مبارک ایشالا صد وبیست سال عمر با عزت داشته باشه زیر سایت

گاهی وقتها خودم هم دلم میخواد بخاطر حماقتهام خودمو خفه کنم کارم اشتباه بود توجواب دادن به اون پیام خیلی خیلی اشتباه ممنون عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد