تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

برای مهریه امروز رفتم سوال کردم باید 3/5%مهریه رو بابت هزینه اول بپردازی که میشه حدود 14 تا 16 میلیون بستگی داره پولش رومطالبه کنم یاطلاها رو

خدالعنت کنه آدم رو

یک ساعته به خودم دارم چیز میگم 

موقعی که نفقه روگذاشتم اجرا درخواست اجرت المثل ندادم 

حالا دوباره باید اقدام کنم 

دوستم

یه دوستی دارم که شوهرش فوت کرده تلفنی پیامکی اینترنتی ،سالی یک بارهم همو می‌بینیم درارتباطیم الان 8 ساله 

چندباربهم گفت من برم با آدم حرف بزنم ببینم چه دردیشه گفتم فایده نداره جوابتو نمیده محلت نمیذاره 

دیشب رفته بهش پیام داده 

آدم هم گفته من وحوا به بن بست رسیدیم واون رفته دادگاه مهرشو گذاشته اجرا (حتی نرفته ببینه شکایتم درمورد چیه)

مثل توفیلمها گفته ما به بن بست رسیدیم خنده ام گرفته بود ازاین حرفش اصلا خودش روازتا نمیندازه، بعدهم دوستم هرچی نوشته بود خونده بود ولی جواب نداده بود

دوستمم ناراحت شده بود شدید میگفت ما نون ونمک همو خوردیم خجالت نمی‌کشه آدم 

گفتم توبه من ببخش  این بامنم همینطوره وقتی بهش میگم این پیامها چیه توگوشیت دربهترین حالت لال میشه ومیره یا مشغول غذاخوردن میشه یاتلویزیون دیدن


پرواز مگه چند تا پر میخواد؟ طویله مگه چند تا خر میخواد؟

حَیوان

یه ویدئو دیدم از یه روحانی که زن رو حَیوان نام برده برای نیازهای جنسی مرد اونهم بین اونهمه زن محجبه داشت سخنرانی می‌کرد من کاری به درست وغلط بودن اون ویدئو ندارم کاری هم به چگونگی تفسیروبرداشت زنها ندارم اما میدونم آدم تواین هشت سال جزحَیوان بودن بامن برخورد دیگه ای نداشته درست مثل یه طویله جورکردن ویه مشت کاه ریختن جلوم

نمیدونم چندنفر تون این ویدئو رودیدید ولی اوج غصه اشو من  خیلی وقته حس کردم 

اشتباه بیخودیه من

چندروز پیش باروحانیه حرف زدم بهم میگفت اگه دلیلت ناامیدی ازاینده است نترس مردخوب هم هست که حاضره با خانمی که یه بچه داره هم ازدواج کنه ومن چندتایی رومیشناسم.
ومن بهش گفتم نه نگران این نیستم (بااینکه آرزومه) تواین دوره زمونه به هیچ مردی اعتمادندارم وازهمه مردها متنفرم
گفتم ازاینده ی پسرم ناراحتم گفت تووظیفه ات حاله نگذشته ونه آینده، توهرکاری کردی که شوهرت خوب بشه فقط یه اشتباه کردی که باوجود این مرد بچه دارشدی بچه همونقدرکه توی طلاق آسیب میبینه تو زندگیه پراسترس هم آسیب میبینه
اخرش گفت بذار دادگاه نفقه بگذره بعد برو مهریه اتو بذار اجرا
میگم اگه بهم گفتند بخاطر نفقه گرفتن باید برگردی سرزندگیت چی
گفت اگه همه ی حقیقت زندگی روبگی این آقا برای اینکه تورو برگردونه سرزندگی باید موجبات آسایش شمارو فراهم کنه، میگه دربدترین وضعیت هم بروسرزندگیت بعد مهریه اتو همونجا بذاراجرا
بهم گفت فکرنمیکنم وقتی کسی این همه مدت عوض نشده به حرف مشاوره هم گوش نمیده حاضرم نیست با یه روحانی حرف بزنه حرف هیچ کس حتی اعضای خانواده اش روهم گوش نمیده دیگه درست شدنی باشه باید به فکر خودت باشی تودر قبال خودت وجوونیت هم مسئولی...
اینها همه حرفهای شماها هم بوده الان چندساله دارین بهم میزنین
من میترسم
نمیدونم چمه
نمیدونم چه مرگمه
اگه مامان جوردیگه ای برخوردمیکرد درآنی تصمیم جدایی میگرفتم

یه اشتباهی کردم به آدم پیام دادم لباس گرمهای بچه رو ببرخونه مامان اونم گفت توکجایی ومن تابچه نبینم لباس نمیارم براش وتو چه خودسر شدی
منم گفتم توبی غیرتی من همونجام که خرجم رومیدندوتواگه بچه میخواستی مارونمینداختی بیرون و...
یوهو برگشته میگه توگردنبند فروهرمنو گردنبند پسربزرگم رواومدی دزدیدی
به قدری عصبانی شدم که نگو کلی بهش توپیدم گفتم میرم ادعای شرف میکنم ازدستت برو دوربینتو چک کن ببین کدوم آدم عوضی اومده بردتش کسی که پاکه چه منتش به خاکه
وبعدهم گفتم ازت پیش امام حسین شکایت میکنم که بهم تهمت زدی من تاحالا یه هزاری وقتی توخونه بودم برنداشتم حالا بیام اون گردنبندی که خودم بهت کادو دادم روبردارم بخوام بردارم تمام طلاهات روبرمیدارم نه طلای پسرت رو اینهمه توخونه ات حلال حروم نکردم که بیای این حرفا روبهم بزنی و...
اخرش گفت الان یه کاری دست خودم میدم وصدبار دوربین‌ها رو، رو چک کردم کسی نیومده خونه (دلم میخواست بگم پس اون پسر درازت که چندبار اونروز تاحالا تشریف آوردند منزلتون کی بوده)
تودلم گفتم چه بهتر بلکه بمیری راحت بشم بعدش دوباره پیام دادکه بعدازظهرمیبرم دم خونه اتون
دیگه هم نه تماس گرفت نه پیام داد
به مامان که گفتم دعوام کرد گفت اینهمه برای بچه چیز خریدیم مگه گدای یه کاپشن بودیم خوب اونم میخریدیم
که انگاری همینو هم به روحانی گفته بود که اونم
بهم گفت دیگه جواب پیامهای آدم رونده تا روز دادگاه

راستی همون روزی که این روحانی پیداشد شب قبلش خواب دیده بودم تویه مکانی شبیه مسجد بودم که هم درس میخوندند هم سفره ی نذری پهن بود هم نماز میخوندند
یوهو یه روحانی منو دید وگفت توچرا حرف منو گوش ندادی من میرم نمازمیخونم بعدبیا که بهت بگم دوباره چیکارکن تا مشکلت حل بشه
دعا کنین برام همیشه به دعاهاتون محتاجم

خواستنهای زورکی

خود درگیری دارم حسابی 

یه روز به جدایی فکرمیکنم واینکه چجوری مستقل زندگی کنم 

یه روز وقتی بچه ام به دلایلی یاد باباش میفته وبا بغض میگه بریم خونه خودمون خودمم بغض میکنم وتو دلم میگم خدایا راهمو نشون بده 

تفعل میزنم میگه بعضی چیزها خواست خداست با خدانمیشه جنگید فقط باید توکل کرد وتسلیم خواسته اون شد 

به این فکرمیکنم که انتخاب من توسر نوشت واحساس بچه ام خیلی اثر داره 

هرچی به روز 23 ام نزدیکترمیشم استرسم بیشتر میشه 

میترسم مثل شکایت قبلی فقط روسیاهیش به من بمونه 

نمیتونم مثل یه آدم عاقل فکرکنم 

یه روز رفتیم اصفهان ودوباره برگشتم محلات اگه خدابخوادامشب داداشم قول داده ماروببره زیارت حضرت معصومه 

دلم یه عالمه گریه کردن ازته دل میخواد 

زورکی معجزه میخوام 


وات ساپ لعنتی

دلم گرفته احساس بی کسی میکنم 


آدم رفته وات ساپ نصب کرده 

به نظرم دوست جونش وات ساپ داره 

کاش یکی بود یه هکر 

که زنه روپیداش میکردم پدرشو درمیاوردم دلم خنک میشد

دلم خنک شدن میخواد 

دلم تلافی کردن میخواد

دلم عدالت میخواد

دلم یه بغل آغوش میخواد که یکی بیاد بغلم کنه بگه غصه نخور درست میشه

خیلی تنهام خیلی