تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

صیغه ی اینترنتی

من موندم چجوری روشون میشه اینهمه دین رو آپدیت کنند یه جوری کلاه شرعی میگذراند

ماهم یه عده زن که گاهی بعضی هامون خودمون رو به اسم دین راضی به هوسرانی مردهامون میکنیم

چرا صدامون درنمیاد چرااینقدر ضعیفیم که میگذرایم مردها ور خودشون غش کنند

اسلام باوعده کامل بودن ورعایت عدالت برای ما اومده پس چرا برای مردها هوسش تجدید فراش اسلامی است کی خدا مازنها رواینهمه تحقیرکرده  نعوذبالله  

که خدا اسلام روبخاطر عزت گذاشتن به زن هم آورده

میدونین ازچی عصبانیم امروز عصر پسری رو بردیم شهربازی یعنی دلم یکم خوش بشه بازنی نیم ساعتی هم کلام شدم از کلاه شرعی حرف زد که تنم لرزید

یادتونه گفتم توی دادگاه  دفتردار شعبه بهم گفت رابطه نامشروع تلفنی دیگه جرم نیست فقط گناهه مثل دروغ گفتن

حالا چیزی بدترشنیدم 

گویا این بنده خدا متوجه رابطه تلفنی وپیامکی وتلگرامی وهمه کوفت وزهرمار ی میشه کاربه دعوا که میرسه مرد باکمال پرویی میگه من اینترنتی صیغه اش کردم وگناهی نکردم تازه کاری هم نکردیم که( این مرد محلاتی بوده وزنه ماله ارومیه) خیلی هم قشنگ یه روحانی رومعرفی کرده که ازش پرسیده وبعدهم تلگرامی (برام قابل هضم نیست ) صیغه روجا ری کرده زنه هم قبلت روگفته وتمام، زنه میگفت همه ی اینها درست هم که باشه ازکجا معلومه که زنه شوهرنداشته باشه

خوب راست می‌گفت صیغه اینترنتی وتلگرامی نشنیده بودم که خداروشکر شنیدم 

لعنت به آدمهایی که اسلام رو به هوس خودشون معنا می‌کنند 

اینهم شبیه همون کانال معرفی صیغه هاست چه فرقی میکنه 

زنه بنده خدامیگفت همش گوشی دستش بوده وتا اعتراض میکرده شوهرش فریاد میزده ودری وری میگفته بعدهم گفته فلان موقع مدت صیغه تموم میشه به همین راحتی 

یعنی وقتی مردهامون به اسم شرع صیغه اینترنتی وغیراینترنتی میخونند چه انتظاری داریم شب بخوابیم صبح دلاربشه 18 ویا 8 تومن  این صیغه ها وسرگرمیهای اینترنتی که مهرشرع روش خورده واینهمه زن دوم گرفتنها ودوست دخترگرفتنها یی که جرم نیست چه فرقی با مسکرات ومشروبات داره که عقلشون رواینقدر ضایع کردند که نمیفهمند چه به سرخانواده ومملکتشون میاد

خدا صاحب زمانمون روبرسونه وماروازهمه ی این کلاه‌های شرعی نجات بده 


فضایی ها


یبار آدم پیام داد اگه میخوای بیا سرزندگیت اگه نه که میخوای جداشی توافق کن بدون مهریه جدابشی بچه هم تا۷سال ماله تو

به من میگه برده ی پولی که میخوای مهریه بگیری

اگه مامانم واقعا منومیفهمید نمیذاشت ازاین مرتیکه من حرف بخورم نه اینکه بخاطر فرارازمامانم نتونم حرف بزنم

یکم جواب پیامهاشو دادم جیگرم خنک شد اخرش گفت بیا پیش خرید مغازه روبهت بدم برو
منم گفتم اگه بچه امو بهم بدی اونوقت میام درمورد مهریه توافق میکنم وگرنه هیچی بعد هرچی میپرسیدوگرنه چی دیگه جوابشو ندادم
میخواد حرف ازم بکشه یباربهش گفتم توکارم دخالت نکن خودم میدونم چیکارکنم نیازبه نظر تو‌نیست وهرچی تاحالا صبرکردم‌اینم روش اونوقت یوهوگفت بیا پیش خرید مغازه روبهت بدم برو

دیگه هم‌جوابشوندادم حوصلشو ندارم

چجوری من بااین زندگی میکردم‌

بخدااگه حمایت خانواده ام روداشتم یه لحظه هم باهاش زندگی نمیکردم‌ اونبارهرچی گفت جوابشو دادم دلم خنک شد
تاچندروز نه جواب پیام هاشو میدادم نه وقتی میگه بچه رومیخوام ببینم محلش میذارم درست جمعه ها بعدازظهرویا یکشنبه سراغشومیگیره که یکشنبه پیش هم که دروغی میگفت همش روتو خونه خواب بوده
یه جورخاصی پیام میده انگار میخواد جواب پیامها روببره به قاضی نشون بده
دیشب هم بعد چندروز دوباره جوابشو دادم
کاش درست میشدم گاهی وقتها حرفای زیادی بیخودی میزنه تحریک میشم جوابشو میدم
اون دوستشم گفت دوبار درمورد روحانی باهاش حرف زده یبار جواب نداده یبار گفته نه نمیخوام
دوستشم به من گفت توفقط پیگیرشکایتت باش

یه شب بخاطر شیطونیهای پسری مامان دوباره بحث کرد وهمش هم منو مقصرمیدونه آخرشم گفت برو خونه مادر تا تکلیفت معلوم بشه
اون موقع دلم میخواست بمیرم
گفتم اینجا خونه ی بابامه تا هروقت اون صلاح بدونه هستم مامان عصبانی شد حرف ناراحت کننده ای بهم زد اون شب آواره کوچه خیابون شدم اخرش زنگ زدم بابام اشکم ریخت گفتم کارم به جایی رسیده که باوجود یه بابا ویه داداش من با بچه ی سه ساله ام باید آواره باشیم بابام هم ناراحت شد گفت صبرکن مغازه رومیبندم میام دنبالت همون شب داداشم بخاطر دادگاه فرداش اومد اصفهان گفت باهام بیا بریم اونجا چندوقت

اومدم محلات تاجو خونه ارومتربشه
نمیدونم زن داداشم ازکجا قضیه ی منو فهمیده
من محل نمیدم که بحث روپیش بکشه ولی دارم اینجوری عذاب میکشم

گاهی وقتها ترحم میکنه

همش هم از رختخواب خودش وداداشم حرف میزنه

اصلا نمیفهمه الان موقع این حرف زدن‌ها نیست

داداشش خواستگارم بود، همش اززن ذلیلی داداشش وخوشبختیشون بهم میگه من اصلا توروش نمیارم ولی خیرسرم اومدم اینجا اعصابم بهترباشه
یه انرژی منفی باهامه همش اضطراب دارم نکنه دادگاه نفقه هم مثل اون یکی شکایت راه به جایی نبره وآدم پروتربشه

امان ازبی پولی
دلم میخواد مهرم روبذارم اجرا ولی جورنمیشه
از بانک نامه اخطاریه اخراومدکه ارجاع شدم به مراجع قضایی بابت قسطهای عقب افتاده
مجبورشدم ازاصل پولم برداشت کنم
یه طرح جدید بانک انصاراومده به پولم می‌خورد اینجوری قسطها رومیتونستم پرداخت کنم همونجا گذاشتمش

داداشم اصرارداشت یکمیشو برم ایران خودرو ثبت نام کنم که گفتم من کارم معلوم نیست تازه قسطهامو چیکارکنم تا مهر 98 نمیشه عقب بیفته که
ازشهرداری هم چندوقته نامه اومده که چون ساختمان هنوز پایان ساخت نگرفته حق نداشتی حفاظ برای تراس بذاری یکی ازهمسایه ها زنگ زدبهم گفت تازه تاریخ اخطاریه اش هم گذشته
تازه فکرنکنم بابا یه روزوقت کنه منو ببره اونجا که برم شهرداری
احتمالا تااخرهفته محلاتم
دعا کنین خیلی احساس تنهایی میکنم
اون شب که آواره شدم ازهمه ی دنیا ناامید شدم
این قدر درهم برهم نوشتم نمیدونم چقدرش رومتوجه شدید

آخر نوشت :همینطور که من برای شما آدم فضایی هستم زندگی بعضی ها هم برای من فضاییه
منظورم اینه که شرایط زندگیم جوریه که فعلا بااینکه دلم میخواد مستقل باشم نمیشه من ازخدامه که دورازهمه ی تنش‌ها فقط خودم وپسرم باشم وبس ولی شرایط زندگی آدمها باهم فرق میکنه
تازه شوهرهای شما هم با آدم فرق میکنه قرارنیست تا شما ازخونه زدید بیرون یا یکم جروبحثتون شد شوهرتون مثل آدم نامرد بشه، آدم ازروز اول اینجوری بود ذاتش اینجوریه واینکه بارها فکرکردم به روش زندگیم درمقابل آدم، زن قبلیه آدم یه چیزی مقابل شخصیت منه اونم تاحدودی چنین مشکلاتی روباهاش داشته فقط تفاوتمون اینه که اون رفت دنبال خوشگذرونی ویکی روبرای خودش پیداکردتاکمبودمحبت نداشته باشه ولی من نمیتونم
اون ازمن زرنگتر زبون درازتروپول خرج کن تربود پس فکرنکنین توهمه ی زندگی‌ها عوض شدن رفتاریه زن باعث تغییرطرف مقابل میشه گاو کهنه خور کهنه خوره حالا هی صاحبشو یا طویلشو عوض کنین البته بلانسبت شما وخانواده اتون
اینکه شوهرشما اینقدر عوضی نیست 100 درصدش هم بخاطر رفتارشما درمقابلش نیست ذاتشون هم عوضی نیست
درسته رفتارم برای خیلی هاتون قابل هضم نیست ولی مردهایی هم توزندگیم بودند که بدون هیچ قصد غرضی ستایشم کردند
ولی باهمه ی این حرفها من تلاش خودمو کردم نشد دیگه هم بیش ازاین نمیتونم
گاهی وقتها شکایت زنهای اطرافم اززندگیشون روکه می‌شنوم میخوام شاخ دربیارم برای همین میگم بعضی هاهم برای من آدم فضایی اند
من تاحالا فحش بد به آدم ندادم، تاحالا جز موردآخر دست روی آدم بلند نکردم، تاحالا کاسه بشقاب نشکستم تاحالا سرمامان وخواهراش باهاش قهرنکردم تاحالا توروی فامیل شوهر نه حرف بدزدم نه بی احترامی کردم تاحالا توجمع غیبت هاشون شرکت نکردم شاید شنونده بودم ولی آتیش بیاره معرکه نبودم
تاحالا سر خرید خونه واسباب خونه باآدم دعوانکردم تاحالا ازش طلا وماشین نخواستم
بی اجازه جایی نرفتم همیشه باهاش صادق بودم
بهش خیانت نکردم هرچی هرجا بوده بهش گفتم
باهمه ی بدیهاش جلوی خانواده اش آبروداری کردم براش جز آقای آدم صداش نکردم به پسرش زیادتراز حدش احترام گذاشتم، توخونه اش یکی رو دوتا کردم هرچی خرید تشکرکردم هربار سفره انداختم بعداز تموم شدن غذا بهش گفتم دستش دردنکنه بابت غذایی که وسایلش روخریدتابپزم
تا لیوان آب هم دستش دادم
90 درصد گرفتاریها ووظیفه ی بچه داری باخودم بوده تمام شب زنده داریهاش توخونه یه جاهایی پول من هم خرج شده همیشه اولین نفرازمن پول گرفته تا دوستاش
هیچ وقت نه آرایش صورت وموهام روبه نمایش گذاشتم نه سرمسجدنرفتن ونماز نخوندن باهاش دعواکردم
هرکسی باهراخلاق واعتقادی که دوستمه واقعا دوستمه چون به من هم ربطی نداره
ولی بخدا زن بدی نبودم واین سرنوشتم شده
شاکر خدا هستم ولی عدالتش کجاست که من نمیبینم
توهراتفاقی همش گفتم آزمایش خداست صبورباش ولی یه جاهایی میبینم همون شوهربدها که اینقدرازشون بد تعریف می‌کنند یه جاهایی نازه زنشون رومیخرند یه شبهایی بدون زنشون نمیخوابند یه جاهایی زنشون به هرشکلی هست براشون ملکه شده
این تقصیرمن نیست که آدم شعور زن داری نداره، واقعا خیلی جاها کمبود دارم که حتی اگه ازآدم جدابشم وبا یه نفردیگه ازدواج کنم هم جبران نمیشه ولی همش روخودم کارمیکنم که عقده نشه برام ونمیدونین چقدربرام سخته
منم یکی ام مثل شما باهمون زنیت باهمون خواسته ها باهمون لطافت ولی بعضی آرزوها روواقعا باید به گوربرد پس قدرزندگیهاتونو داشته هاتونو بدونین




متنفرم ازشون

تا یه پیام به ادم بدم پروترمیشه دوباره فکرمیکنه من نوکرشم 

هرروز که میگذره حالم ازش بیشتر بهم میخوره 

اینقدر روم فشاره که حد نداره همش دارم باخودم تمرین میکنم که خشم وعصبانیتم روکنترل کنم 

دیگه حوصله قلدرم بازیهای ادم روندارم 

بهداشت که رفتم برای پسری ازمایش داده بود وگفت ببرش بینایی سنجی وبعد هم فلوراید داد بزنیم به دندونش که فوق العاده دردسر ساز شد برام این فلوراید زدن 

واما ازمایشش ،گفتم بذارباباش ببرتش که لااقل ازاین بابت پسری ازمن متنفرنشه که بخاطر سرماخوردگیش افتاد به همین شنبه پیش که البته به ادم گفتم یکشنبه بیاببرش احتمالا کارخاصی یکشنبه داشت زور گفت وپسری روشنبه برد ازمایش ازاونطرف برده بودش ارایشگاه موهاشم کوتاه کرده بود که البته پسری خیلی گریه کرده بود نمیدونم چرا بجای اینکه بچه روببره بینایی سنجی رفته بود دفترچه بیمه اشو عوض کرده بود که هنوز چندتا برگه استفاده نشده داشته وانگاربدجوری با اونها هم دعواش شده ودرگیری فیزیکی هم پیدا کرده بود اینها روپسری گفت برام 

بعداوردش دم در گفت خودت عصرببرش بینایی سنجی ومن وقت ندارم وازاین بهونه ها منم گفتم بله یادم نبود برای بچه ات وقت نداری ،من حس ششم خوبی دارم اقا با بی محلی رفت تا دوشنبه خبری ازش نشد حتی دوستشم که برای یه کاری باهام تماس گرفت گفت نتونسته ببینتش 

ادم دروغ گفت چون بهم گفت بینایی سنجی فقط عصرهای روزهای زوجه ولی وقتی رفتم سردرش نوشته بود همه روزه صبح وعصرپذیرش دارند ازش بیشتربدم اومد اینکه یکشنبه تعطیله اونوقت این بازیا رودرمیاره یکشنبه هم اصلا سراغی ازبچه نگرفت دوشنبه ظهرساعت ۱پیام داده بچه کجاست میخوام باهاش حرف بزنم 

منم جواب دادم :«پسری میگه بابا یکشنبه هرجابوده من همونجام بره اونجا باهام حرف بزنه »

بعدشم دوباره پیام دادم که خسته نمیشی ازدروغ گفتن بینایی سنجی هرروز صبح‌وعصرپذیرش داشت لااقل یه دروغی بگو که رسوا نشی 

این وسط سریه موضوعی با یه روحانی مشورت کردم که حرفم رسید به مشکلم با ادم ،بعداین روحانی مشکلم روکه فهمید گفت بذارمن به عنوان نفرسوم دخالت کنم وتوکمی دیگه هم صبرکن بلکه این راه هم جواب داد 

خلاصه ی کلام دوست ادم با همون روحانی تماس گرفت قراره باادم حرف بزنه ومثلا اون روحانی روبه عنوان دوست خودش معرفی کنه که میخواد باادم روبروش کنه تامشکلمون روحل کنه 

دیگه نمیدونم چی شده وچی میشه 

ولی هرچی میگذره بیشترازش متنفرمیشم 

ادم گاهی وقتها یوهو غیبش میزنه که هیچ کس ازش خبری نداره سراغ بچه روهم نمیگیره سعی میکنم افکاربدتر روازخودم دور کنم ولی نمیشه دلم داره تیکه تیکه میشه 

مامان هنوز با فوت پدرش کنارنیومده دیگه مغازه نرفته ومن اوضاعی روبدتراز قبل باید تحمل کنم 

پسری شیطونتر شده ومامان طاقت سر وصدا نداره 

همش درحال جمع وجورکردن شیطونیاشم هرروز بیشترازقبل کارمیکنم عرق میریزم ولی ازقبل هم چاقترمیشم 

یه عالمه غصه تو دلمه که دارم میترکم 

ادم خیلی پر رو به دوستش گفته زنم بد دهنه که من میرم سراغ این کارها منم برای ادم پیام دادم که بعضی ها رو فقط باید شکایتشون رو به امام حسین کرد که بدیهاشون روپشت پرچم امام حسین قایم میکنند اونم پر روتر گفته بود خب بکن برام مهم نیست بعد اون ده روز اول محرم همش تو دست وپای دوستش بوده برای غذای مسجدها کمک میکرده وتوهیئت میرفته

همینو به همون روحانی هم گفتم ،که دین وایمانم بهم ریخته اینا دم‌ازامام حسین‌میزنند ولی خانوادگی اذیتم میکنند اصلا هم رسوا نمیشندوانگار خدا خیلی دوستشون داره ولی من اگه یه دروغ بگم ازعذاب وجدان میخوام بمیرم وبه یک ساعت‌نشده دروغم لو میره ...

ادم رفته توصفحه اینستاگرامش عکسای تولد وفیلمش رو گذاشته ،اینو‌مطمئنم‌که برای اذیت کردم من گذاشته بود 

درست تو سوم اقاجونم که خواهرش پیام داده بود ادرس کجاست بیاییم مراسم همون موقع با حضورخواهراشو ومادرش وپسربزرگش توخونه ی مادر تولد گرفتندومادر قشنگ دست میزنه همون خواهرشوهر که هرروز دخترشو نگه میداشتم هم بود 

خیلی حرص خوردم ازشون متنفرم متنفر