تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

دادگاه اجرت المثل


دیووز تودادگاه ازحرفای آدم بهم ریختم زدم زیر گریه مرتیکه خوب حرفاشو میزنه بعدم حالمو دید گفت بیا برسونمت بابامو توخیابون دیده بابچه زنگ زد اشتباه داری میری بابات اینطرفه بعدهم به بابام گفته من زنگ زدم بهش الان میاد
بچه امم ذوق کرده فقط جواب بچه گفته جانم
بغلشم نکرد ه ورفته بود

بچه هم کلی گریه کرد هنوزدوتاخیابون رد نشده بودیم زنگ زدم بهش بچه روبگیره گفت من فلان رستوران دارم غذامیخورم
چون بچه گریه کرد بردمش وگرنه صدسال نمیبردمش. بچه که سرش نمیشه باباش آدم نیست

بچه رو حتی بغل نکرده زودرفته به شکمش برسه بعدم طلبکارمیگه چیکارکردی بچه بغض کرده منم گفتم اعصاب ندارم بچه روچندروز نگهدار فعلا چیزی نگفت

دادگاه خوب نبود یه سوالهای خاصی می‌پرسند گیجت می‌کنند

آخر آدم هی بهم میگفت تواومدی کاسبی واینها اصلا یوهو نمیدونم چم شد زدم زیر گریه

آخرشم سر قیمت به توافق نرسیدیم میگفت برای رضای خدا بیا یه تومن بهت قسطی میدم گفتم خجالت بکش اگه ده تومن کمتربدی توافق نمیکنم قاضی هم گفت برید اگه رای دادم به نفع زنت کارشناس قیمت معلوم میکنه

حالا معلوم نیست اجرت المثل بهم تعلق بگیره یا نه

شرایط اجرت المثل گرفتن اثبات سه تاچیزه که بستگی به حرفهای شوهرت داره
باید شوهرت قبول کنه که توکارمیکردی توخونه ودستورمیداده تا توکارکنی واینکه ثابت کنی ازاول زندگی به قصد پول گرفتن کارکردی توخونه این سه تا که ثابت شد بهت اجرت المثل میدند
آدم میگفت من کمکش میکردم توکارهای خونه وخونمون که دوتا پنجره داره خودم پاک میکردم لباسشویی خودش لباس میشسته وجارو برقی بوده که خودم میزدم وغذاهم هروقت میدیدم دستش به بچه است میرفتم آماده میخریدم واینها... بیشتر نیش وکنایه هم میزد که یادش میفتم اعصابم خرد میشه
بعدم که گفت مگه کارکردن وظیفه زن نیست؟ که قاضی گفت -نه
بعد گفت اینم مثل بقیه زنها قاضی گفت بقیه زنها هم میتونند این حق روبیاند بگیرند
ادم هم برگشت به من کلی دری وری وتهمت زد گریه امو درآورد که دفتردارش با آدم حرف زد که این کارا درست نیست و...
قاضی هم گفت یا توافق کنید یامنتظر رای باشید که همون شد که براتون گفتم
مرتیکه میگه برای رضای خدا میخوام قسطی بهت 1 میلیون بدم
ایم اینهمه تودادگاه خودش روبه نداری وبدبختی زده بود بعد رفته 450 پول داده برای اعتراض به رای نفقه که جمعه یکی ازکارشناسهای دادگستری باهام تماس گرفت منم گفتم این چرند میگه که حقوقش یک میلیون وخورده ای هست این هیچی درآمد نداشته باشه سه تومن پول داره بعدم جریان اینکه اموالش بنام مادرشه وبرند تحقیقات محلی ودیگه هرچی تونستم دردفاع از حقم گفتم انشالله که اثرداشته باشه
دعا کنین یه پول قابل بیان بنویسند تا ادب بشه
به من میگه پول ندارم بعد رفته گوشی خودشو عوض کرده رفته پالتو خریده رفته 450 ریخته حساب کانون کارشناسان دادگستری برای اعتراض به رای
عصبی بودم ازدستش حسابی
سه روزهم بود قراربود تاداداشم اصفهانه وسایلهای بچه روبیاره که خیلی مسخره بازی درآورد آخرشم جمعه ساعت 9 شب آوردکه داداشم نبودالبته مامان وسایلها رودید نشست گریه کرد بعدهم کلی چیز بار آدم کرد
ببخشیدکه دارم خلاصه میگم بذارید روحساب روحیه خرابم
وسایلها رواینقدر بد بسته بود مثلا ظرفهای شکستنی و لباس واسباب بازی روریخته بود توچادر وگره زده بود
اصلا این بشر ازخداش بوده من لب ترکنم وسایلها روبرداره بیاره
البته من گفتم بچه ام بهترمیشه که بچه بیشتر بغض کرد وگریه کرد اینقدربهونه گرفت که دوتایی باهم یه فصل گریه کردیم وقلبم دردگرفت گفتم بذار چندروز پیش باباش بمونه بلکه منم هم به بقیه کارهام برسم ومامان نباشه بهونه بچه روبگیره هم بچه چندروزی پیش باباش باشه که خودش بفهمه بابا همچین آش دهن سوزی نیست هم آدم پدرش دربیاد زبونش رو همه جا به کارنندازه
الانم زنگ زد گفت پس بچه رومیخوام بیارم محکم گفتم نه چندروز پیشت باشه من حالم خوب نیست
اونم گفت نمیشه گفتم برو خونه مامانت بذارش
گفتم تا توباشی دیگه منو حرص ندی که حالم بد بشه

این دوروز هم دنبال کاریارانه جداکردن هم بودم که امروزبالاخره تمام شد ولی توبانک که رفتم گفت سامانه قطعه وبرم یه روزدیگه بیام امان ازاین سامانه هاشون
ازدادگاه وبدو بدو وخرابی آسانسور وچندطبقه هی بالا پایین رفتن وتیرکشیدن قلبم وحال بدشدنم هم نگم بهتره بدتراز همه اون صف کپی که برای هربرگ 300 تومن باید کارت بکشی برای یه دونه یارانه 45 تومنی باید بری اون کله شهر دادگاه منتظر چندتا حاج آقا که امضا کنند بعد بری یه طرف دیگه شهر منتظر باشی جلسه فلانی بافرماندارواستاندار تموم بشه یه امضا بزنه پای برگه ات تازه چون کپی شناسنامه بچه رونداری بری ثبت احوال گواهی کدملی بگیری
دویدنهای الکی وخسته کننده
هنوز وسایلهای بچه کامل چیده نشده هریه دونه لباسشو بومیکنم وتا میکنم میذارم سرجاش چجوری این مرد اینا رومثل اشغال انداخته بود تویه چادروگره زده بود
وسایلهای پسری زیاده مثل جهیزیه ام اونوقت آقا داداش من روجو گرفته بودومیگفت حالا که میاره بگو همه وسایل روبیاره
چه حال بدی بهم دست دادوقتی اونجوری وسایلهای بچه رو آورده بود
انگارزودترمیخواسته ازدستشون خلاص بشه
امیدوارم این یکی دوروزه پسری انتقام منو ازش بگیره
دارم فکرمیکنم دیگه نذارم تلفنی با باباش حرف بزنه دیگه نذارم هفته ای یبار ببینتش اینجوری بچه ام بیشتر بهونه میگیره
دعا کنین
فرداهم میخوام برم دنبال کارهای مهریه که گفته بود برو یکماه دیگه بیا
باید صبح ساعت 6 برم پشت در اسم بنویسم تا 8 که دربازمیشه بهم نوبت برسه
متنفرم ازاین سیستم کله سحر حالا خوبه آقا رضایت داده بچه رونگه داره 

نظرات 1 + ارسال نظر
رهآ یکشنبه 27 آبان 1397 ساعت 23:10 http://rahayei.blogsky.com

عزیزم. ان شالله همه چی همونجور پیش بره که خودت میخوای.
محمک باش و تو این شرایط سخت خودت نباز. توکلت به خدا.

انشالله. ممنون که به فکرمی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد