تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

مشاور برای داوری

وای که چقدر پشیمونم ازاینکه باادم سربردن بچه توافق کردم واقعا نمیشه بهش رحم کرد دلم میخواد یبار دیگه شکایت ملاقات بچه رو راه بندازم ولی خسته ام از دادگاه رفتن .

ادم هر روز کثیفتر میشه .

جمعه عصر براش تو برگه نوشتم که بچه نمیتونه چی بخوره وچی باید بخوره توضیح دادم که مریض میشه اولا که هیچی براش نخرید

موقعی که میخواست بیاد ببرتش پیام داده که ناهاربهش بدیدا انگار تاحالا گشنه مونده بعد بچه رو برده سه ساعت بعدمیخواد بیاره میگم ببر شامش بده(مثل خودش)میگه شام ندارم گفتم خوب بخر براش وقتی بچه رو اورده دیدم هات کیک براش خریده واقعا ادم نفهمه درجه اشم زیاده


یه توضیح بدم اینکه پسری خیلی شیطونه ومن با بازی کنترلش میکنم زیادی هم باهوشه چندباری که بخاطر کارهای دادگاه رفتیم مشاوره اونجا گفتند پیش فعاله که من هنوزم معتقدم زیادی شیطونه تا پیش فعال 

مامان گفت چیزهای گرم تا میشه بهش ندم فسفود و تنقلات وهرچیزی که مواد نگهدارنده داره رو کلا براش قطع کنم  به اضافه موبایل گفت تو درسهاشون گفتند بچه پیش فعال اینجوری اروم میشه تاوقتی دارم رعایت میکنم خیلی خیلی بهتر شده وقتی میگم تنقلات یعنی حتی شکلات حتی چوب شور کیک بیسکوییت ساده تنها چیزی که میخوره بیسکوییت مادره اونم خیلی کم 

اینو برای این گفتم که شماها هم امتحان کنین البته بستگی به مزاج بچه داره خوردن کاسنی وعناب وازاین جور چیزها هم اثرداره تو روند بهبودی 

بااینکه توضیح داده بودم براش بازم هات کیک خریده بود انگارمیخواست فقط یه چیزی خریده باشه 

یکم سربچه بحث کوچولو کردیم 

شنبه هم صبحش رفتم ثبت اسناد سربزنم که بالاخره چی شد گفتند بانکها جواب ندادند ونامه داد که خودم ببرم بانکها تا مبالغ ناچیزی که توی حساب ادم هست رو به حساب ثبت اسناد واریز کنند یعنی بگم پدرم دراومد هم دیروز هم امروز ازبس اذیت شدم  هنوزم معلوم نیست تازه امروز که جواب نامه ها رو بردم گفت برای خطش که توقیف شده وقیمتی هم نداره باید یه روزه دیگه بیام اقدام کنم که بره برای کارشناسی ومزایده

شنبه جلسه مشاوره بود ادم ادرس درست نداد وماچقدر گشتیم اخرش به زور شمار اونجا رو داد که دم خیابون ادم رو دیدیم اشتباهی رفتیم یه جای دیگه نمیگه حتی اشتباه میریند خودش راهشو برعکس گرفت ورفت توی مشاوره طاقت نیاوردم بهش گفتم عصبی شد به مشاور گفت میگیرم میزنمشا منم گفتم تو غلط میکنی  خلاصه با پادرمیونی بابا ومشاور کاربیخ پیدا نکرد 

مشاوره برای داوری باید با هردومون وداور من حرف میزد که بابا کماکان میگفت اگه تحت فشارش بذارند خوب میشه ودلش به طلاق خوش نبود ادم هم جوری صحبت کرد که انگارمن زن شکاکی هستم مشاور اول گارد گرفت که سر موضوع بی اهمیت میخواهیم طلاق بگیریم ومن باید کوتاه بیام‌وقتی حرفاشون تموم شد من از خودم دفاع کردم مشاور یواش یواش موضعش فرق کرد یه سوالاتی ازمن واز ادم پرسید وبعد به ادم گفت ازاول تو تعهد سرت نشده تو اشتباه کردی واگه به قول خودت اشتباهت تکرار نشده وظیفه تو بوده که اعتماد خانمت رو جلب کنی ادم هم یه ریز میگفت من نمیخوامش  ومیخوام طلاقش بدم اخر بار به ادم گفت شما میتونین برین وبابابا حرف زد که این زندگی به درد نمیخوره اخرم‌با من جدا حرف زد هم دیروز هم امروز که رفتم جواب نامه رو بگیرم 

گفت که ادم انحراف جنسی داره اونم از بدترین مدلش گفت میفهمم که چه زجرهایی کشیدی وکاش بچه دار نمیشدی 

گفت تو بقیه ی جوامع همچین ادمهایی اجازه ازدواج ندارند ولی اینقدر این مسایل مطرح کردنش توی ایران سخته که خانواده ها موقع مواجه شدن باهاش میگند زنش بدیم خوب میشه ولی یه زن دیگه رو بدبخت میکنند امروز کلی باهام حرف زد امیدم داد گفت به اینده امیدوار باش کارگاههای بعداز طلاق رو شرکت کن  تا روحیه ات خوب بشه 

گفت دوتا زندگیت خراب شده اصلا تقصیر تو نبوده تو فقط اشتباه انتخاب کردی  وگرنه تحملشون وموندن تو اون زندگی مطمینا روانیت میکرد 

گفت هروقت جداشدی باید روخودت کار کنی تا بتونی یه انتخاب عالی داشته باشی البته اونم دلش خوش بود انگار رفتم فروشگاه ومردها نشسته اند توی قفسه که من انتخابشون کنم متاسفانه درفرهنگ ما خیلی  ارزشها معنای واقعی خودشون رو ندارندومعیارهای ازدواج با واقعیت زمین تا اسمون فرق دارند ولی حرفاش درکل خوب بود وتاثیرمثبت روم گذاشت امید به زندگی رو درمن بیشتر کرد

گفت که ادم دوون ژووان هست وتوی نامه ی دادگاه هم ذکر کرد واصرار داشت که من نامه رو ببرم نه آدم 

آدم اون اول چونه میزد که یعنی نصف پول مشاوره رو من بدم منم گفتم من داور خودمو اوردم خودشم تقاضای طلاق داده پس خودش باید هزینه کنه وبه من ربطی نداره 

آدم کلا خیلی رو داره اندازه همه ی مردها هم رو داره هم اعتماد به نفس 

مشاور تمام علایمی که این چندسال ازادم دیدم واذیتم میکرد حتی رفتارهایی که باعث میشد حس کنم بهم تجاوز شده یا یه تیکه کالای دسته دوم به درد نخورم همه وهمه رو گفت که از علائمه بیماریه آدمه گفت که یه مرد عادی اینجوری نیست  

گفت امیدوارباش که ادم خوبی سر راهت قرار بگیره وبفهمی زندگی با یه مرد عادی اصلا چجوریه واین هیولایی نیست که تاحالا دیدی

حالا اگه خدا بخواد فردا نامه رومیبرم دادگاه 

امروز هم آدم میخواست بچه روببره گفت بگو مامانت دست وروی بچه روبشوره یادش نره منم گفتم تو کف پاشونم باید ببوسی که هم خرج بچه ات میکنند هم مواظبش هستند بهش گفتم اجازه نمیدم بهشون بی احترامی کنی. ودر ضمن برو از مامان خودت ایراد بگیر که بجای اسباب بازی دمپایی داده به پسری باهاش بازی کنه ...

دیگه ازش نمیخورم خداروشکرمیکنم کمتر دربرابرش استرس دارم 

دعام کنین 


نظرات 2 + ارسال نظر
Baran پنج‌شنبه 25 بهمن 1397 ساعت 16:50 http://haftaflakblue.blogsky.com/

باور کنین بیاد تون هستم.دعاتون میکنم.

ممنون گلم دلم به شما دوستای خوبم گرمه

ویرگول دوشنبه 8 بهمن 1397 ساعت 23:21 http://haroz.mihanblog.com

الهی شکر که قوی تر شدی
همه می شناسنش کم کم. این کسی که من می بینم دلش برای بچه خودشم نمی سوزه لامصب چه برسه به تو.
خوب کاری می کنی داری خودتون رو نجات می دین. الهی که دست حق به همراهت باشه عزیزم

ممنون انشالله که پشیمون نشه وسط راه خسته ام از دادگاه رفتن امیدوارم عذاب کشیدنشو ببینم همه کارهاش یه طرف زبون دراز وناحق این روزهاش به یه طرف .راستی خانمی قسمت نظراتت برای من باز نمیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد