تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

حرف یاد دادنهای ادم به پسری

دوروز بعد دادگاه زرین شهر برام پیام دادگاه اومد که بدون نتیجه پرونده نیابت توی زرین شهر بسته شد وبرگشت داده شد به اصفهان ازاون روز تاحالا همتقریبا هرروز سرزدم به اتحادیه ولی دریغ از یه همکاری فردا دوباره باید برم ببینم این کارگروه لعنتی بالاخره کی قراره تشکیل بشه
دادگاه اعسار از پرداخت دیه هم نتیجه اش اومد که بخاطر نداشتن دوتا شاهد وهمچنین قسم نخوردن تنها شاهد موجود ادم اعسارش رد شده
ادم اظهار بی اطلاعی کرد از پیام داداشم بعدهم گفت که پای نفقه برای بچه کفش میخره
چندتا بحث داشتیم که خیلی رو اعصابم بود مدام هم میگفت تو بچه رو دادی به من که بری دنبال امار گیری ازمن ومن خبر دارم منم گفتم رفتم که بدونی بعدشم بچه رو برد برای اندازه گیری کفشش وزود برش گردوند گفت نمیتونم بچه رونگه دارم وهمش بهونه تورو میگیره وگوشی رومیداد به بچه که میخوام بیام واینها منم گفتم مامان کی اذیتت میکنه که میخوای برگردی پسری هم گفت بابا که یوهو گوشی قطع شد
دوباره زنگ زد وگفت خودم میخوام برگردم خیلی واضح گوشی رو بلندگو بود ومادر داشت تو گوشش پچ پچ میکرد منم گفتم مامان گوشی رو از روی بلندگو بردارمیخوام خصوصی با تو حرف بزنم نه با یه مشت ادم فضول بعدم گفتم تو جای کی رو تنگ کردی که زود میخواد برت گردونه باز گوشی قطع شد وبچه پشت سرش دم خونه بود حیف که پای بچه ام وروحیه اش وسطه وگرنه حالیش میکردم وقتی میخواد بره جایی که بچه تو دست وپاشه یعنی چی
بعدم گفت که باید برم سر پرونده ومن همه نفقه رو دادم واینها
از ته دلم نفرینش کردم پسری همش میگه مامان پیش بابا که میرم زودی میام تونری ها معلوم نیست چی به بچه میگه میخواد توهفت سالگی لقمه حاضراماذه تحویل بگیره
بچه میگفت بابا گفته این خونه منه نه مامانت بعدم یادش داده که برو بگو همه چی برات بخره ومن پول زیاد میریزم به حسابش واین واقعا روپسری اثر گذاشته واین خیلی اذیتم میکنه من نمیدونم با درسهایی که ادم بهش میده باید چیکار کنم
اگه مادرم اذیت نمیکرد میتونستم راحت ادمو به خاک سیاه بشونم
راستی گفتم که تو یه حرکت انتحاری خونه امو تو رفت وامد به فولادشهر اجاره دادم قرار شد جای پول رهن همه کارهای خونه رو انجام بده
درگیر کارهای خونه هم هستم
کلی درگیری ذهنی دارم که واقعا ارزش نداره ولی باید قبولشون کنم وبه هیچ وجه نمیتونم حذفشون کنم
پسری هر روز اخلاقش بدتر میشه ومن خیلی جاها بغض میکنم ازاینکه نمیتونم مدیریت کنم خیلی واضحه که مامانم وادم کاملا روش اثر میذارند تا جایی که میتونم نمیذارم بره بالا ودلم میخواد راهی پیدا کنم که نذارم مرتب ادم ببینتش

ثبت اسناد هم رفتم ونامه ختم پرونده روگرفتم
صبرکردم ببینم دادگاه اعسار مهریه چی میشه که اگه بیخودی بود برم مهریه رو ازطریق دادگاه به اجرا بذارم
ادم با ماشین خودش اومد دنبال پسری واین یعنی معامله اش فسخ شد ومن خوشحال شدم جیگرم حال اومد
روزهای سختیه خیلی سخت
رفتم دوباره امامزاده وهمون خانم قرانیه رو دوباره دیدم مشکلاتموگفتم ودوباره چندتا ذکر یادم داد که بگم گفت شوهرت نفس شیطانی بهش خورده ودرست شدنی نیست گفت مامانت اعصابش خرده وچندتا ایه است باید به انجیر وزیتون وعسل واب بخونی بهش بدی بخوره از جن حرف زد وگفت باید شروع هرکاریتو با بسم الله باشه وبعدهم گفت ختم بسم الله الرحمن الرحیم بردار هر روز ۲۲۲۲بار به مدت ۴۰روز فعلا دوروزشو انجام دادم سفارش کرده قران رو با معنی بخونم
وقتی ذکر میگم امیدوارترم
لااقل اینها مثل دعا نویس نیستند که ایه مینویسند میگند اتش بزن واینها اصلا به نظرم کارهای دعا نویس ها با اون موکلهاشون خطرناک باشه
اینکه این خانم هیچ پولی نمیگیره باصبربه حرفات گوش میده وبا دلیل بهت میگه که فلان ایه برای فلان کار خوبه البته خواست خداست که ببینمش چون اینقدر سرش شلوغ میشه که تلفنی نمیرسه جواب بده
همش از معجزات قران میگه
منکه ازاون ذکرهایی که یاد داد قبل دادگاه بگم خیلی راضیم
راستی دوباره قران رو برام بازکرد یه چیزهاییش با دفعه قبلی یکی بود قشنگ نشونت میده که فلان کلمه اومده واین معنی رومیده
بعد هم مثل دفعه قبل گفت خانواده شوهرت شعور وفهم ندارند تو کاری به ظاهر مومنشون نداشته باش خیلی هم حرف میزنند ولی خدانمیذاره حرفاشون اثر کنه وخدا پشت وپناهته

بنا به صلاحدید خودم خیلی کمتر از وکیله سوال میپرسم الانم دو هفته است ازش سوال نکردم چون یه کوچولو احساس راحتی کرده وخوشم نمیاد من که نمیخوام دوست دختر کسی باشم ولی به قول دوستم روهوا نگهش دارم مورد نیاز میشه

راستی یه خواستگار دیگه پیداکردم درتعجبم از این مردهای رنگاورنگ بااخلاقهای خوشگلشون
یه کارمند باحقوق عالی مهندسه زنش سرطان داره ودکترها قطع امید کردند بخاطر دوتا بچه کوچیکش میخواد ازدواج کنه
هیچی نگم بهتره
خداصبرم بده
مامان من واقعا بیکار نمیشینه خودش میبره میدوزه بعدم خودش ردشون میکنه  یعنی موندم من برگ چغندر واقعی ام
واهمه ای ندارم از گفتن هرچیزی شاید یه جایی به درد کسی خورد شاید یه نفر خوند وبا چشم باز رفت دنبال طلاقش ویا منصرف شد از طلاقش منتها تا جایی که اعصاب خودم اجازه بده
نمیدونم چرا احساس میکنم یه چیزایی رو نگفتم باید یادم بیاد دوباره شاید اضافه کردم اینجا

تو این شبها بخاطر پسرم از ته دل یاقابض میخونم هنوز امیدوارم ادم اینده من که هیچ اینده پسرمو خراب میکنه این اون بچه ای نیست که همه تلاشمو براش میکنم سعی میکنم باعروسک بازی وقصه دوباره باورهای درست رو بهش یاد بدم
دستم خالیه لعنت به بی پولی
راستی چندوقتیه سفره امو از مامان اینا جدا کردم البته اگه مامان بذاره خیلی تو فشارم هم روحی هم پولی
خیلی دست تنهام
میگند تسبیحات حضرت زهرا برای اینجور کارها عالی جواب میده سعی میکنم بعداز همه نمازهام حتما بگمش
یه چیزی رو با رگ های بدنم احساس کردم مومن با مسلمان خیلی فرق داره از خدا میخوام مومنم کنه بدور از ریا کاری بدور از عادتهایی که تهش هیچ اعتقادی نیست
مادر اگه مادر شهیده مادر ادمی مثل ادم هم هست منتها اون کارت بنیاد چیزی از وجود ادم توش ننوشته
بیخود نیست ازدست جماعتی حضرت علی دردودلهاشو به چاه میگفت یه وقتهایی دنبال چاه میگردم برای دردودلهام ولی من کجا وحضرت علی کجا غصه های من کجا وغصه های ایشون کجا خدایا منو ببخش
نمیدونم چرا هنوز دنبال معجزه میگردم فقط میدونم دلم نمیخواد پسرم بیشترازاینها اذیت بشه برای درک بدیهای پدرش خیلی کوچیکه همیشه باافتخارازش یاد میکنه

ادم خوب لجبازی میکنه هربار که میبرتش هرچی خوراکی که برای پسری بده ودوست داره براش میخره به نظرم میخواد کاری کنه که پسری عاشقش بشه حالیش نیست بچه تا چند روز درگیر حساسیت میشه ودردسراش برای منه وزجراش ماله پسری

نظرات 1 + ارسال نظر
زهرا چهارشنبه 18 اردیبهشت 1398 ساعت 09:52 http://farzandenakhaste.blogsky.com/

حواجان عزیز انقدر نا امید نباش نگران آینده نیومده هم نباش تا پسرت بزرگ شه کلی اتفاقات ممکنه بیوفته در هر صورت باید تلاش کنی بهترین تربیت و روزهای ممکن رو تو شرایطی که پسرت داره فراهم کنی. بنظرم جلو پسرت هیچوقت از باباش بد نگو بجاش درست و غلط رو بهش یاد بده.. در مورد خوراکی در مورد اینکه نمیزاره خوب رشد کنی و .. براش بگو دختر من الان خودش نمیزاره بقول خودش چیزای ضرر دار براش بخریم .. با همسرتم فعلا خیلی بد جوابشو نده بقول معروف پل های پشت سرتو خراب نکن بنظر من البته. ارزوی روزهای بهتر برا شما خانم مقاوم و صبور رو دارم

وقتی پیش منه بهشمیگم این خوراکی خوب نیست دونه میزنی قانع هست وقتی میره وبرمیگرده دوباره مصیبت کنم که نظرشو عوض کنم .اصلا سعی میکنم چیزی ازباباش نگم چه برسه بگم بده فقط اینبار طاقت نیاوردم دوجمله گفتم ادم یه حیوون به تمام معنا شده گناه من این وسط فقط این بوده که چرا ازش نفقه ومهریه میخوام فقط همین اصلا توروی مبارک نمیاره که خطا داره اونم چه خطای زشتی اونم از مامانش که دیگه حیا نداره بااینکه پاش لب گوره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد