تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

دادگاه مجدد اعسار از پرداخت دیه

خدا همین نزدیکیه درست مثل نفسی که میره ومیاد 

امروز دادگاه مجدد اعسار از پرداخت دیه بود من الکی الکی کلی استرس داشتم اون هم بیشتر بخاطر رفتار قبلیه قاضی بود

دامادشون ازلحظه ای که اومد چسبیده بود به ادم وسرشم انداخته بود زیر که یعنی بابا نبینتش 

اینم بگم که دادگاهها باهم فرق دارند یه جاهایی همراه راه نمیدند یه جاهایی موبایل اجازه نداری ببری یه جا هم مثل دادگاه امروز هم همرا میتونه بیاد هم موبایل میتونی ببری 

ولی دوستش که اومد بابا رفت باهاش حرف زد بلند هم حرف زد که اون دامادشونم بشنوه 

بحث مغازه رو پیش کشید که باغث شد دوست ادم وادم باهم بحثشون بشه اخرشم دامادشون مجبور شد وارد بحث بشه که چرا ازاولش به ماخبرندادید که بابا گفت وقتی فهمیدید چیکار کردید که اونموقع میگفتیم تازه شما از اول پا پیش گذاشتید شما میدونستید ادم چشه وبراش اومدین خواستگاری 

منم فقط تماشاچی بودم حوصله نداشتم کلامی حرف بزنم 

اون لایحه مادر روهم اخر نشون دوست ادم داد وگفت حالا دیگه باید چی ببینی که مطمئن بشی ادم دروغ میگه 

خلاصه اینکه وقتی نوبتمون شد اینبار قاضی ارومتر بود و لایحه رو قشنگ خوند به ادم ودوتا شاهدها گفت اگه قسم دروغ بخورید از شش ماه تا سه سال حبس داره وتحت تعقیب خواهید بود 

دانادشون قسم خورد که حقیقت رو بگه بعد هم گفت من از حقوقش خبر دارم که بین ۱۲۰۰تا۱۶۰۰هست بقیه اشم هیچی خبر ندارم دوست ادم هم گفت هم خونه داره هم مغازه ولی نمیدونم سهمش از مغازه چنده بقیه اشم خبر ندارم حقوقشم نمیدونم چقدره 

بعدشم که ادم کارد میزدی خونش درنمیومد من امضاکردمو اومدم بیرون بابا دیرتر اومد اونها هم یک ساعت باهم بحث میکردند 

رفتیم مغازه که یه آبی بخورم حالم بهتر بشه بعد برم خونه 

که دوست ادم زنگ زد به بابا گفت بیا قرار بذاریم کارت دارم 

دیشب سر بچه با ادم بحث کردیم گوشی رو قطع کرد منم با پیامک از خجالتش دراومدم البته جوری نبود که بتونه ازم شکایت کنه ولی رفته بود به داداشم زنگ زده بود داداشمم زنگ زد دعوام کرد که مگه نگفتم کاری بهش نداشته باش واین درشان تو نیست گفتم فقط برای بچه امه وگرنه من چیکار باهاش دارم 

امروز هم عصر قراره پسری رو ببرم اون کله شهر برای تست 

نمیدونم چرا اینجا قراره بره پیش دبستانی بعد اونجا ازش تست میگیرند اونم تویه دبیرستان پسرانه 

خیلی چیزها هست که نمیتونم بازگو کنم اینجا ولی خیلی تحت فشارم فقط بدونین باهر حیوونی هم زندگی میکنین زندگی مشترک برای بچه اتون بهتره تا طلاق 


نظرات 3 + ارسال نظر
عاطفه دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 13:32

الهی بگردم واست

الهی زنده باشی وخدا برام حفظت کنه

زهرا دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 13:16

جمله آخرتو خیلی خیلی باهاش موافقم من تجربه تلخ خواهرمو و وضعیت روحیه دخترشو و خودشم دیدم.. اینکه چقدر استقلالش اومد پایین و چقدر محدود شد تو خونه بابا و اینکه دخترش که شدید وابسته پدرش بود با بی محبتیای اون چه بلایی سرش اومد

دقیقا خصوصا وقتی بچه جوری از باباش حرف میزنه که انگار تنها قهرمان زندگیشه میدونم رویاهاش در مورد افتخارات پدرش هیچ وقت حقیقت پیدا نمیکنه دلم میسوزه

مامان تربچه شنبه 18 خرداد 1398 ساعت 19:05 http://torobchenoghli.blogfa.com

سلام خانومی
امیدوارم زودتر مشکل حل بشه و نتیجه دادگاه به نفعت بشه .چقدر غصه میخورم از ظلمی که تو این مملکت زنها میشه .متاسفم واقعا

سلام .ممنون انشالله که روزی برسه زنها ارزش خودشون رو بفهمند نصف بیشتر طلاقها وبدو بدو توی دادگاه بخاطر حضور یه زن دیگه است عین مور وملخ ریخته ومن متعجبم که مگه یه مرد خائن چی داره که براش بال بال میزنند تازه قاضی تو جلسه ی طلاق بهم گفت ولش کن بذار هر غلطی میخواد بکنه تو ندید بگیر اینقدر ازاین مردها تو دادگاه میبینیم برو بخاطر بچه ات زندگی کن بخاطر بچه بودنش رو راست گفت ولی یه مرد هرچی هم قانون گذار باشه نمیتونه عمق فاجعه زندگی ماهارو بفهمه لعنت به زنهایی که یه زندگی رو از هم میپاشند ولعنت به مردی که با هوسش ارزوهای یه زن رو به باد میده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد