تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

خدا خرو دید شاخش نداد

کثافت عوضی میخواد الان بچه رو برداره بیاره محلات مرتیکه فردا تعطیله حتما باید الان بچه رو بیاره محلات

احتمالا تا یک شب اینجاست

دیوونه زنجیری به این میگند ‌


داداشم یه کار براش پیدا شده اصفهان دعا کنین مصاحبه اشو قبول بشه بیاد نزدیکم بهتره 

امروز داداشم به بابا زنگ زد گفت من اینجام اونم هیچی نگفته بود ازبس مامانم وخاله ام زنگ زدند دوباره کارمو اشتباه انجام دادم ولی زود درستش کردم به داداشم گفتم بگو من کجام که اینقدر زنگ نزنند نرند رو اعصاب من

بعدا نوشت: الان ادم به داداشم زنگ زد گفت مامانتون نذاشته بچه رو بیارم 

نظرات 2 + ارسال نظر
زهرا دوشنبه 7 مرداد 1398 ساعت 10:38 http://farzandenakhaste.blogsky.com/

چه روزای سختی داری حواجان.. بخاطر گل پسریت کم نیار به این فکر کن این روزا موقتی هستن و خودت میتونی رو پای خودت وایسی و پسرتم پیش خودت باشه. خونه برادرت راحتی؟
یکم با مامان سرسنگین باش تا متوجه رفتار اشتباهش بشه.. مشکل شما اینجاست که خیلی مظلومی ظاهرا هیچ دفاعی از خودت نمیکنی... آخه چجوری میتونن انقدر بد باهات رفتار کنن اونم پدر و مادرت که باید پشتت باشن

کاش زودتر بگذره دلم میخواد یکم استراحت کنم بعد دوباره ادامه اش باشه نفس کم اوردمبدنیست ولی گاهی زن داداشم یه کاری میکنه که یعنی خسته شده دلش نمیخواد بیش از چند روز بمونم دیگه اوضاع از دستم خارج شده

اعظم 46 یکشنبه 6 مرداد 1398 ساعت 22:07

آدم چه پر روئه حوصله نگهداری بچه ش رو نداره ؟

خدا کنه هم کار برادرت جور بشه هم کار خودت خوب پیش بره

اپه بچه رو قبول نکنی تا مئتی آدم ،آدم می شه ان شاء الله

اره خیلی پروئه معحزه بشه ادم بشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد