تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

بالاخره حکم مهریه اومد

این ماه تولد عادم بود که دیگه اصلا یادم نبود بعد ده روز تازه یادم اومد چقدر خوب که داره کم کم یه چیزهایی ازش یادم میره

سال پدربزرگمم بود که مامانم میخواست شام بده دست تنهایی کلی کار کردم تومراسمم قصد کردم کفش پاشنه بلند بپوشم که عین چی پشیمون شدم تا سه روز کمردرد داشتم 

خوب طی شد وخوشحالم که تونستم کاری براش انجام بدم 

انگار اینقدر بزرگ شدم که بقیه کارها رو بهم بسپرندوخیالشون راحت باشه که یه مجلس رو خوب میگردونم وخوب ابرو داری میکنم 

تولد پسری هم بود عادم هربار باهاش حرف میزد میگفت پول دادم مامانت که برات تولد بگیره وچرا نگرفته منم اخرین بارش ازکوره در رفتم گوشی رو گرفتم وگفتم شما که ام المومنین هستین سرتون میشه نباید تو محرم مراسم شادی گرفت گفت بچه که سرش نمیشه گقتم پس بچه که سرش نمیشه تو بیخود تو دهنش میذاری دوماه دیگه اگه دلم خواست براش میگیرم بعدم چندرغاز تو به تولد نمیرسه اصلا وظیفه ی تو اه براش تولد بگیری نه من  

چرت وپرت گفت منم عصبانی شدم گفتم اصلا به تو چه ربطی داره که تو خانواده ی دونفریه ما دخالت میکنی نکنه فکر کردی هنوز زنتم که فضولی میکنی یکم شروع کرد به مزخرف گویی اخرش دوباره رسید به اینکه تو چیز ازم دزدیدی گفتم معلومه کسی که پول نفقه بچه اشو از من میگرفته چی داشته که ازش بدزدم یه عمر گفتی ندارم یه عمر خرجی مارو کردی توحلق کسایی که اخورشون رو تو با عشوه ی خرکیشون پر میکردی حالا یوهومن شدم دزد گوشی رو قطع کرد وپیام داد که تو مال منو میخوری من راضی نیستم منم گفتم تو مگه رضایت سرت میشه تویی که با مامانت  حاضری قسم دروغ به قران بخوری ولی حق منو ازم بگیری حروم خوری رو باید بیام ازشماها یاد بگیرم دیگه حق نداری مزاحمم بشی 

دیگه نه پیام داد نه زنگ زد

راستی گفتم که رفتم نامه استعلام از دادگاه گرفتم بردم اتحادیه نمایشگاه داران اتوموبیل 

اخرش ماشین عادم رواز۳۵تا۶۰قیمت زدند که تونامه نوشتند میانگین۴۵

تاریخ شکایت اون یه  دونگ خونه هم خورده برای اردیبهشت سال دیگه  نگم که چقدر حرص خوردم فقط رفتم شعبه اش که گفت نمیشه کاری کرد دفتر دارش یواشکی گفت پنج شنبه بیا ببینم میشه برات کاری کرد یانه حالا اگه مرخصی بهم‌دادند میرم ببینم حرفش راست بود یا دروغ

حکم مهریه هم اومد برای پول پیش۵۰مثقال طلا بریدند به اضافه مخلفات کم ارزش قباله وسکه هاشم هر سه ماه یه سکه نمیدونم چرا زیاد خوشحال نشدم وکیل گفت خوبه چون بهترازاین دادگاهها رای نمیدند البته نظر وکیل هم این بود که عادم میاد برای اشتی ولی خودم فکر میکنم میرهذاعتراض میزنه چون دلم نمیخواد دیگه حتی صداشم بشنوم 

در یه حرکت انتحاری وسایلم رو اوردم تو پذیرایی واشپزخانه ووسایل پسری رو بردم توی اتاق الان مثل خونه ادمیزاد شده 


برام دعا کنین 

انشالله دفعه ی دیگه با خبرای خوب بیام

نظرات 3 + ارسال نظر
اعظم 46 چهارشنبه 27 شهریور 1398 ساعت 16:59

خدا رو شکر رای فعلا به نفعت صادر شده موفق باشی

خداروشکر .انشالله برسم به حقم .تنهایی زندگی کردن سخته خصوصا وقتی تنهایی بار مسئولیت یکی دیگه هم رو دوشت باشه .نمیدونم چرا یه حس منفی بهم میگه قرار نیست به مهریه ام برسم

سلام

اینقدر حرص نخورید. همه مردها بد نیستند. همونطور که شما دعا کردید دخترها با مردهای با احساس ازدواج کنند.

شما هم نقشه بکشید و حرصتون رو با سیاست سر آدم خالی کنید. به هر میزان که آدم فشار عصبی وارد می کنه، همان میزان هم باید فشار عصبی دریافت کنه.

امیدوارم نسل مردهای خوب منقرض نشه ،بدیش اینه تو راه دادگاه فقط دارم مردهای بدو میبینم هرکسی هم به من میرسه میترسه شوهرشو بدزدم هی از بدیهای شوهرش میگه وبعدش اصرار داره من خوشبختم چون از دست شوهرم دارم راحت میشماون اینقدر بیخیاله اصلا فکر نمیکنم چیزی برای مدتها ناراحتش کنه تا ناراحت میشه بیشتر میره سراغ زن بازیش ولی واقعا دلم میخواد حرصشو دربیارم

مریم چهارشنبه 27 شهریور 1398 ساعت 14:25

سلام حوا جون .تولد پسر گلت مبارک باشه .
چقد قوی شدی .اصلا حوای پارسال نیستی .انشاالله هر چی خیره خدا برات بخواد .

سلام عزیز دلم .خوبی ممنون گلم .کجا رفتی دختر ؟انشالله . دعاکن قوی تر بشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد