تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

التماسش کردم

لطفا لطفا لطفا قضاوتم نکنید یه موقع هایی یه مشکلاتی پیش میاد که دست وپامو گم میکنم ودر اون لحظه واقعه هنگ میکنم نمیدونم چیکار کنم

دوروز پیش توی کلاس پسری بهشون درمورد مراقبت از گوش وچشم توضیح دادند 

تو اینجور مواقع پسری برعکس عمل میکنه یعنی وقتی میگند فلان کار خطرناکه عجیب میخواد اون کار روانجام بده وخلافش رو ثابت کنه

خلاصه یکی ازماشین ها‌شو از هم بازکرده بود ومیله ی بین دوتا چرخ رو کرده بود تو گوشش 

زنگ زدم داداشم برنداشت بابا هم دردسترس نبود هول کرده بودم مامانمم نبود زنگ زدم عادم ودوباره حماقت محض کردم ازش خواستم بهش التماس کردم که بیا بچه رو ببریم دکتر حالا ساعت ده شب روز یکشنبه بود اقا گفت به من چه دقیقا گفت به من چه وقطع کرد دنیارو سرم خراب شد بگذریم که چجوری رفتم نزدیکترین بیمارستان که منو فرستادند یه بیمارستان دیگه بعدم گفتند پرده گوشش پاره شده ومعرفی نامه دادند تا فردا همونجا ببرم متخصص گوش وحلق وبینی 

تا صبح چه به من گذشت 

فرداش پسری رو بردم وخوشبختانه دکتر گفت اسیب جدی ندیده وپاره نشده ومن همون جا نذرمو ادا کردم از خوشحالی 

هنوزم انگار یه اتفاق وحشتناک برام افتاده حالم اینجوریه 

فقط بگم که عادم از هرچی عادم ظالمه پست تره 

 نمیتونم کلمه ای پیدا کنم که بگم واروم بشم 

دلم تکه تکه شده از ظلمش 

بهش گفتم اگه بچه طوریش بشه پدر همتونو در میارم گفت غلط زیادی نکن 

مرتیکه رفته سلام داده به زن داداشم تو وات ساپ وحال پرسیده 

مرتیکه حال بچه اشو نمی پرسه رفته حال زن داداش منو پرسیده نمی خوام داداشم بفهمه زن داداشمم گفت بلاکش میکنم 

اینم از عادم 

اینم از پست ترین ادمی که هنوز اسمش شناسنامه اممو کثیف کرده

نمیتونین درجه تنفرمو اندازه بگیرید 

وقتی پسری رو بردم دکتر یه غریبه فکر کرد پول ندارم اومد کمکم کنه خودمو کنترل کردم وگفتم نه آقا من پول دارم زحمت نکشید حتی لال شده بودم نمیدونستم چی بگم 

یعنی یه غریبه دلش به حال بچه من سوخت ولی عادم بابای بچه ام... 

کاش عادم بابای بچه ی من نبود


نظرات 3 + ارسال نظر
حوا دوشنبه 29 مهر 1398 ساعت 09:44

دلم نمیخواست بگم ولی خدا لعنتش کنه این عادم رو

دلت بیاد خدا لعنتش کنه اصلا شرف نداره. خدا منو از دستش نجات بده

زهرا دوشنبه 29 مهر 1398 ساعت 09:01 https://farzandenakhaste.blogsky.com

خدارو شکرررررررررر که پسری آسیب جدی ندیده

خداروشکر

ترانه چهارشنبه 24 مهر 1398 ساعت 22:49 https://daftare-zendegiye-man.blogsky.com/

الهی عزیزم.میفهمم چقدر آدم تو اینجور مواقع به یه قوت قلب احتیاج داره و الی خودت هم میتونستی بچه رو ببری.خدا رو شکر حالش خوبه

اره دست وپامو گم کرده بودم فقط یکی بهم میگفت دیدی بچه ات ناقص شد خدارو شکر اگه عادم نفهمه خدای عادم خوب میفهمه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد