تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

اعتراض پشت اعتراض

عادم دوباره رفته اعتراض گذاشته به رای

اونم روز اخر 

یعنی دقیقا قصدش اذیت کردنه 

دیگه مار خورده افعی شده 

به قاضی گفته ماشینمو کسی نمیخره وهرروز تو دیوار میذارم یه نفرم تلفن نمیکنه 

الان سه ماهه اگهی های دیوار رو هفته ای یکبار چک میکنم اینقدر دروغگو هست اصلا ماشینش توی دیوار نیست 

ماشینش خیلی تابلو هست به دلیل مدل خاص واونهمه رسیدگی که بهش کرده واقعا عروسکه 45 هم براش خرده پوله اینقدر خرجش کرده که 100 میلیون هم براش کمه 

دوربین ویخچال و مانیتور وپخش نور و سیستم فلان قیمتی والبته که الان لختش کرده 

یه سوالی دارم چرا اینجور ادمها با این همه حجم دروغ وکلاه برداری وظلم هم سالمند هم هرروز به مالشون اضافه میشه هم شانس میارند هم هرغلطی دلشون میخواد می کنند ورسوا نمیشند من کافیه بخوام دروغ بگم هنوز حرف تو دهنم نخشکیده ابروم میره 

دیروز رفته پیش دبستانی وپسری رو دیده حتی یه دونه شکلات هم برای پسری نبرده 

وقتی پسری رو دیدم با توپ پر بهم برگشته میگه چرا نمیذاری برم بابامو ببینم گفتم من چند بار گفتم باهاش حرف بزن گفتی نمی خوام وبابامو دوستش ندارم 

گفتم دقیقا واسه چی یوهویی دلت میخواد بری پیش بابات 

با یه قلدری باد میندازه تو سینه اشو میگه دلم برای بابام تنگ نمیشه نگرانشم نمیشم یه عالمه شکلات اونجاست میخوام برم بخورمشون 

گفتم چرا یه دونه از اون شکلات هارو امروز نیاورد پیش دبستانی بهت بده بخوری

پسری اینجور موقع ها داستان سرهم میکنه که غرورش خرد نشه 

گفت اخه بابام دستش خسته بود نمیتونست شکلات بیاره 

ومن ترجیح میدم مکالمه امو ادامه ندم 

به پسری میگم روز مادر چی برام میخری

میگه یه ماشین فلزی خوشگل  که باهم بازی کنیم تو هم عاشقش میشی 

بعد هم میره به بابا بزرگش میگه بیا بریم کادو برای مامانم ماشین بخریم 

کاش همیشه میتونست همینقدر شیرین وکوچیک بمونه 

دلم برای این روزهاش تنگ میشه 

حس بدیه وقتی داری لحظه به لحظه به روزهایی نزدیک میشی که ممکنه بچه ات دیگه پیش خودت نباشه حوا غصه زیاد داره 

این غصه اش از همه بیشتر اذیتش میکنه 

شاید بگید کو تا سه سال دیگه ولی هر روزش که میگذره من بیشتر اذیت میشم .

دلخوشیم فقط بچه امه نخواهید که جامن باشید تصورشم سخته 

نمیدونم چطوری بعضیا بچه اشونو میذارند میرند دنبال عشقشون 

هیچ مردی ارزش اینو نداره که بخاطر عشقش از دیدار بچه ات اونم برای همیشه محروم بشی 


نظرات 3 + ارسال نظر
ما و تربچه مون شنبه 3 اسفند 1398 ساعت 14:22 http://torobchenoghli.blogfa.com

سلام حوا جان
انشالا هر چی صلاحه برات پیش بیاد
اگه دوست داشتی به منم رمز بده
شاد باشی

سلام .ممنون.خدمت میرسم

زهرا دوشنبه 28 بهمن 1398 ساعت 07:33 https://farzandenakhaste.blogsky.com

حق داری عزیز من .. در واقع سه سال میشه 3تا 12ماه و خیلی هم زیاد نیست ولی فقط دعا کن دعا کن سالم باشه هرچی به صلاحشه پیش بیاد .. خواهر من همش میگفت نمیخام زیر دست خونواده شوهرم بزرگ بشه و ... ولی الان خیلی پشیمونه که چرا پیش خودش نگهش داشت. باور کن همیشه بهترین حالت اونی نیست که ما تصور میکنیم و حتی بدترین حالتم به اون بدی که ما فکر میکنیم نیست

یعنی قرار یه روزی از اینکه نگهش داشتم پشیمون بشم دقیقا چیزی که همیشه نگرانم میکنه . تویه برزخم دلم میخواد پاره تنم پیشم باشه دلم میخواد بدونه چقدر زحمت پاش کشیدم دلم نمی خواد منو بفروشه به یک مشت ادم کثیف ،کلمه کثیف هم برای اینها زیادی خوبه

Baran یکشنبه 27 بهمن 1398 ساعت 19:25 http://haftaflakblue.blogsky.com/

عزیزم.فدای دل مهرورزت ،مامان حوا جون

فدای دوست گلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد