تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

قصه‌ انگشتی

یه قرارهایی بین  من وپسری هست 

مثلا قصه قبل خواب که اکثرا کارهایی که نبایدانجام میداده رو تو قالب قصه بهش گوشزد میکنم یا کارخوبی که انجام داده رو به شخصیت خوب داستان نسبت میدم اینجوری خودش دنبالش توضیح میده که یعنی مثل من مامان 

اکثرقصه هامونم با انگشتهای دسته وهرانگشتی یه شخصیته بیشتراز ۵تا شخصیت هم نداره 

امشب پسری داستان  خانم بزی رو با ورژن ۲۰۲۰تعریف کرد برام 

یکی بود یکی نبود غیراز خدای مهربون هیچ کس نبود 

یه اقا اقا گرگه بود که خوب شده بود وکار بد نمیکرد برای همین با خانم بزی ازدواج کرد 

یه دختر پیداکردند بنام شنگول یه پسر پیدا کردند که اسمش گرگی بود 

یه شکارچی بد هم بود که میخواست بیاد بچه هاشونو ببره ولی خانم بزی شاخش زد اقاگرگه هم انداختش تو گونی درشو گره زد انداختش ماشین بازیافت که ببرتش بندازتش تو اشغالا 

قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید 

الان نتیجه این داستان رو شما بگید


نظرات 3 + ارسال نظر
حوا یکشنبه 11 اسفند 1398 ساعت 09:34



واییییی مردم از خنده با این قصه

زهرا یکشنبه 11 اسفند 1398 ساعت 07:48 https://farzandenakhaste.blogsky.com

خیلی جالب و خلاقانه بود ماشالا به پسری خان
شبیه این داستان چند تا دیگه من تو ماهنامه کودکان خوندم مثلا تولد مرغه بود روباهه میخاست غافلگیرش کنه برا تولد و .. یا تلویزیون نشون میداد بچه های بزی از دست مامانشون ناراحت شدن و پناه بردن به خونه گرگه و گرگه هم برگردوندشون به خونه و ......... قصه های الانم با عقل جور در نمیاد

ما بودیم که باور میکردیم قصه اتل متلو که چجوری شیر گاوی که ... نداره رو بردند هندستون اینا ما رو سرکار میذارند ماشالله

چوپیا یکشنبه 11 اسفند 1398 ساعت 00:49

منکه بسیار لذت بردم
فقط قسمت گونیش سیاسی بود! جلو بچه چیا گفتین اخه

بخدا هیچی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد