تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

آخر قصه

۲۶ ام دادگاه داشتیم شنیده بودم حکم جلب میدند گفتم بعد دادگاه میرم دنبالش


مامانم به زور بابا رو روانه کرد دنبالم گفت برو با قاضی حرف بزن 

سر ساختمان قاضی رو دیدیم صداش زدم گفتم بابام باهاتون کار داره بابا می لرزید و حرف میزد دستشان نشون داد گفت از دست شوهرش پارکینسون گرفتم و این چه وضعشه 

قاضی گفت من نمیتونم کاری بکنم تنها کاری که کردم اینه که اعسارشو دیگه نپذیرفتم 

بابا خیلی ناراحت شد و رفت 

منم  تاقبل از شروع دادگاه رفتم دنبال اینکه میتونم حکم  اجاره رو بذارم اجرا  چون نتیجه کارشناسی اومده بود چند ر غاز نوشته بود 

آخرش دفتر دار گفت خانوم طول می کشه باید صبر کنی اگه شوهرت اعتراض نکرد قاضی رای میده بعد برو دنبالش 

جلسه که شروع شد عالم دوباره همون دوست نزول خودشو آورد 

قاضی به محض ورود عالم کلی بهش پرید 

گفت ما رو مسخره کردی مهر رای قبلی خشک نشده تو هی اعسار میزنی تو یه هزاری از سیستان و پرداخت نکردی سه ساله  درآمد تو یکی فقط تکون نخورده 

گفت همونو  رنگ کردی 

و خلاصه عالم دوباره شروع کرد چرند گفتن ولی اینبار قاضی دونه دونه دروغهاشو شمرد 

بکنم بامن حرف زد 

اینقدر حالم از عالم بد شد که گفتم اگه پسری رو بهم میده می گذرم 

ولی قاضی گفت اینطوری نه اون جوری که من میگم 

نوشت مابقی مهریه یعنی اون ماشین ازش کم بشه درازای  حق حضانت و وکالت پسری هم  درازای حق طلاق به من واگذار بشه به عالم هم گفت برو هروقت خواستی زمان طلاق بدی همه مهرطو بیار بده و طلاق بگیر به منم گفت این حکم رو هروقت خواستی میتونی با یه درخواست اجرای کنی دونم خواست اصلا نرو طلاق بگیر 

دیگه لااقل اعصابت راحت میشه 

حالا عالم خوشحال بود و داشت بال درنیاورد برگشته جلوی همه هی منو به اسم کوچیک صدا کرد و گفت خدا جان من منو نگاه جان بچه منو نگاه اینو گفت گفتم دهن تو میبندی حق نداری اسم ما رو بیاری دیگه 

گفت خدا بخدا میخوام پولمو نگه دارم برای بچه که به تو نمیدم 

گفتم کاری نکن بزنم تو دهنت تلافی این چند سال و دربیارمو فقط حرف نزن 

هر چی تو این سه سال خرج کردی بعدا هم میکنی من خر نیستم  بهم گفت مهرتو ببخش  از ته دلت  گفتم حتی یک ریالشو نمیبخشم به امین خیال باش 

مرتیکه عوضیه چند شخصیتی  بعدم هرچی دیگه گفت مجلس نگذاشتم 

قرار شد بعد از رای قاضی اگه خواستم بدم دفتر قضایی دادخواست بدم بعدا با عالم بریم دادگاه یکی یه داور هم ببریم که عالم گفت برادرم میاد همین الانم منظورش شوهر جاری کثیفم بود 

خوشحالم که بچه پیش خودم می مونه اعصابم از این بابت ارومتره

.......... 



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد