تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

روزهای آزادی

به خودم قول داده بودم بعد طلاق یه دور تنهایی برم گردش و،بعدش سینما و پیاده روی کنار سی و سه پل و یه نهار لاکچری تویه رستوران خوب 

ولی هیچ‌کدوم  اتفاق نیفتاد 

مدیران در حال عزیمت به کانادا هستند جهت  ادامه تحصیل .پیشنهاد دادند بیا شرکت رو بخر 

من فکر کردم شوخی  می‌کنند 

بعد فهمیدم اینا فکر کردند من طلاق گرفتم پول و پله ای دارم بلافاصله این پیشنهاد از سمت یه نفر دیگه هم شد که تو کارخونه اش شریک بشم 

این هم رفت تو لیست مواردی که از این به بعد باید ببینم و بشنوم و برام طبیعی باشه 

هنوز خونه مناسب پیدا نکردم 

بااین وجود تازه آقای عادم ماشینشو رو بنام زدند و خونه رو ریختند به هم سرامیک و کناف و دیوار کوب 

اینه عدالتی که نصیب زن میشه 

روزهایم سخت میگذره از بابت پسری تحت فشارم باید هرچه زودتر جدا بشم برم دور تر از مادر پدرم .دلسوزی های زیادی اثرات خوبی نداره 

تو محل زندگیمون فقط مدرسه غیر انتفاعی برای پسری هست  بااینکه  واضح توی حکم طلاق نوشته هزینه تحصیل ودرمان پسری با عادمه  ولی عادم گیر داده ببرتش نزدیک خودش تو‌مدرسه ای که پسرهای عمه و عمو درس میخونند یک روز هم بابت اون‌موضوع عصبی بودم غمباد داشتم ولی بالاخره جیغ زدم و گریه کردم قشنگ حس کردم به توپ سنگی از گلوم کنده شد تو اتاق لای رختخوابها جیغ میزدم و گریه می کردم که کسی نفهمه  بااینکه فقط نیم ساعت بود ولی خیلی بهتر شدم دلم‌میخواست شرایطی بود که بیشتر میتونستم جیغ بزنم 

باورم نمی شد من بتونم جیغ بزنم این شکلی 

حقوقم اینقدر هست که دیگه نگران نشم ویخچالم پر باشه ولی تا به جای درست پیدا نکردم بازم قناعت میکنم 

کارم زمانش بیشتر شده ولی دیگه بدن درد ندارم و واجب نیست یه جا بشینیم ولی از هرچی گوشی کامپیوتره حالم به هم‌میخوره تازه مامانم مدام‌میگه چرا اینقدر در‌گیری علتشم میدونم 

البته مثل قبل کمکش میکنم نمی ذارم خودش غذا بپزه ولی دستم نمک نداره .

الان که می نویسم مثلا کارم تموم شده 

ولی خیلی خسته ام‌گاهی از خستگی زیاد خوابم نمیبره شاید براتون عجیب باشه ولی خیلی که خسته میشم خوابم نمیبره اصلا 

ولی دلم‌میخواد بخوابم 

یه نفر به مامانم گفته دخترتو شوهر میدی بعدم گفته نفقه بچه اش چنده مامانم گفته ۳۰۰ تومن گفته پس  نه 

به ما مانم گفتم چرا باهاش هم صحبت شدی که جرات کنه اینو بگه 

مردم حیا ندارند  

میخوام جدا باشم که جلو چشمش نباشم بخواد دوباره برام شوهر پیدا کنه 


   

نظرات 3 + ارسال نظر
زهرا شنبه 11 اردیبهشت 1400 ساعت 07:54 https://farzandenakhaste.blogsky.com

عزیزم روزهای پر سعادتی رو برات آرزو میکنم. گریه کردنات خیلی دردناک بود امیدوارم اجر صبرتو ببینی . دلت پر از آرامش. سلامتی باشه کارکردن نعمته با تمام خستگیاش میارزه به اینکه منت کسیو نکشی

ممنون .خدایا شاکرم که میتونم کار کنم.ممنون.

اعظم 46 شنبه 4 اردیبهشت 1400 ساعت 15:14

سلام طاعات قبول باشه شما خونه داری شاغلی توانمندی از پس خودت بر می آی لطفا رو اعتماد به نفس ت کار کن که وقتی تصمیم گرفتی کسی روت تاثیر نذاره با حضور تو اجتماع قطعا کیس های زیادی بهت پیشنهاد ازدواج می دن با دقت تصمیم بگیر گاهی مجرد موندن بهتر از یه ازدواج پر درد سره
موفق باشید

سلام .ممنون .طاعات و عبادات شما هم مورد قبول حق .فکر نکنم به ازدواج برسم .اول باید مستقل بشم .باید کلا از خانواده جدا بشم ..با‌وضع جامعه مجرد موندن بهتره

مارال شنبه 4 اردیبهشت 1400 ساعت 13:33

خواهششششش میکنم اینبار دیگه نزار مامانت برات لقمه بگیره سعی کن کلا از خانوادت مستقل باشی .با شناختی که ازت دارم میدونم دختر عاقلی هستی و میتونی بهترین تصمیمو بگیری

نه اصلا .دیگه بیخود میکنم ..حتما باید جدا بشم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد