تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم
تنهایی های حوا

تنهایی های حوا

یه زن مثل خیلیها نه مثل بعضیها،یک حوای بی آدم

انفولانزای بی انصاف

لعنت به مریضی 

برادرموخانمش  انفولانزا گرفتند وبستری شدند بیچاره جیگر عمه خیلی ناراحته 

چندروز پیش داداشم مریض بود به دلایلی میخواست بره خیابان طالقانی منم میخواستم هارد کامپیوترمو عوض کنم اومد دنبالم باهم رفتیم بااینکه به قول خودش همه جاشو پوشوند ه بود که داشت خفه میشدتا من وانگیرم  ولی الان دارم اثار مریضی رو تو خودم میبینم 

لعنت به مریضی اونم انفولانزا 

ووی فکر هم نمیتونم بهش بکنم بچه ام چی میشه 

کی پسری رو نگه میداره 

کی میبرتش پیش دبستانی کی براش لقمه میذاره توکیفش کی کارهاشو میکنه 

الهی بمیرم برای بچه ام کاش هیچ مامانی مریض نشه 

پی نوشت :ووووووی حوا هواست باشه خدا بیشترازتو حواسش به پسریه  

خداجون ازتو ممنونم

امروز شنبه است .اول هفته .اولین روز از بقیه عمرم .

خدایا شکر بابت هرچیزی که دادی وهرچیزی که ندادی .

شکر بابت دست وپایی که دارم ویه عده همونو ندارند .

شکر بابت چشمی که دارم ومیبینم وبعضی ها دارند ونمیبینند .

شکر بابت گوشی که دارم ومیشنوم وعده ای دارند ونمیشنوند .

شکر بابت پسری که سالمه وامید نفس کشیدنمه 

شکر بابت توانایی که باهاش میتونم کار کنم ومحتاج خلقت نباشم .

شکر بابت نفس هایی که میره ومیاد 

شکر بابت داشتن خدایی مثل تو که با وجود بنده غرغری وپرتوقعی مثل حوا بازم صبوری وخدایی میکنی براش .


الهی تنتون سالم و دلتون خوش 

پی نوشت :

تونستم دوستی که باعث ازارم میشد رو محترمانه کنار بگذارم و عذاب وجدان نداشته باشم .وقتز خودش میخواد تو لجنی که درسته کرده دست وپا بزنه پس بذار بندازه دوست ندررم به شعورم توهین بشه .من به اندازه کافی خائن دور وبرم بوده نمیخوام با دیدن یکی دیگه اشون تو زندگیم هربار یاد عذاب های روحی قبلم بیفتم .



مستقل شدن یانشدن مسئله این است

مامان واقعا رو اعصاب میره تحملش برام خیلی سخت شده علتش هم احساس گناهه خودمه 

کلا این حس گناه ازبچگی باهام بوده وباعث شده خیلی جاها کوتاه بیاموبعد خودم بیشتر اذیت بشم 

دارم رو خودم کار میکنم 

هروقت هر حرفی میخوام بزنم میترسم نکنه یوهویی همین الان بیفتم تو اتیش جهنم یعنی در اکثر کارهام این رفتار رو دارم 

مثلا همین الان توی کارم مجبورم عددها رو گرد کنم تو این گرد کردن عدد ها که ماوالتفاوتش500تومان هست تو فاکتور های میلیونی بازم میگم یه نفری که توی معامله هستند من بهشون مدیون نشم کلا این اخلاقم بده قبولم دارم ولی دست خودم نیست  

حالا اینها همه روضه خوندم که بگم وقتی مامانم حرف نابجایی میزنه وزور میگه نمیتونم جوابشو بدم حتی اگه نرم هم جوابشو بدم میگه حاضرجوابیه مادرتو میکنی نفرینت میکنم فلان شی وبهمان شی ووای دیگه همین برای من کافیه تا تمام غصه های عالم بیاد تو دلم وحس کنم ترک دیوار همسایه هم تقصیر منه 

زود هم عذاب وجدان میگیرم شدید 

خیلی جاها مامان تو کارم دخالت میکنه دقیقا این دوتا ازدواجم هم همین ماجرا شد ومن بخاطر اینکه توروش نایستم قبول کردم وخودمو بدبخت کردم جالب اینه هربار میگه تقصیر خودته چرا نتونستی یکی روتور کنی که اینجوری گرفتار بشی انگار بقیه که تور کردند خوشبختند تازه میگه تو هیچ وقت حرف منو گوش نمیدی وبرو ببین دخترای مردم چقدر به حرف مادرشونه والا تو این 34سال زندگیم این دختر مردمو پیدا نکردم وگرنه دمار از روزگارش درمیاوردم که شده وسیله توسری زدن مامانم 

منم یبار گفتم دقیقا روزی نبوده که به حرفت گوش نداده باشم گفت یعنی میگی من بدبختت کردم و...دوباره مدل های مختلف نفرین حواله حوا شد اونم کیلو کیلو 

تو این چند وقتی که خونه بابا هستم هیچ چیز برام دردناکتر ازاونموقعی نیست که مامان نمیذاره اونجور که میخوام پسری رو تربیت کنم مثلا اگه به پسری گفتم الان وقتش نیست شکلات بخوری واون لجبازی کرد مامانم دقیقا میگه ول کن مامانتو نامادریه بجای مادر بیا خودم دوتا شکلاتت میدم 

یعنی کاری کرده وقتی من وپسری تنهاییم ومیدونم نباید الان به حرفش گوش بدم میره یه گوشه میشینه ننه من غریبم درمیاره ومیگه مادرجونم کجایی بیا من چیکار کنم حالا با سوز هم میگه اینارو ولی اخرش تحمل میکنم تا پیروز بشم مامان باشه کاری میکنه بجای اون شکلات پنج تا شکلات بخوره و....امیدوارم عمق ماجرا رو تو زندگی اینده پسری تصور کنید 

این یه مثال ساده بود 

در صورتیکه برای هر برخوردی با مشاوره پیش دبستانیش مشورت میکنم وراه حل هاش خوب جواب میده ولی دیگه نمیتونم برم بگم مامانم دخالت میکنه که کافیه عادم هم بفهمه دیگه هیچی ولی کلا مامانم دایه مهربانتر از مادره 

امروز صبح دوباره مامانم شروع کرد وول کن نبود ازاونجایی که به خودم قول داده بودم جوری حرف بزنم که از نظر مامانم توهین امیز اباشه وقتی گفت تو که مادر نیستی تو نامادری من درقبال بچه تو مسیولم منم گفتم لطفا تربیت بچه امو به خودم بسپر و برای بچه خودت مادر باش من اینقدر کمبود مادر دارم که فکرشم نمیکنی یه لحظه چشماشو گرد کرد ولی دیگه نفرین نکرد فقط برای بار اول گفت دیگه تا لحظه ای که درمورد بچه ات حرف منو گوش نمیدی باهام حرف نزن  منم گفتم چشم 

ظهر غذای مورد علاقه مامانمو پختم وقتی خسته از سرکار اومد خودش وبابا غذا خوردند معمولا من دیرتر وقت غذای اونها کارم تموم میشه ومیرم بالا تا ظرفی بشورم چایی درست کنم و...تا رفتم بالا خودش به حرف اومد که دستت دردنکنه خیلی خوشمزه بود ودیگه همه چی یادش رفت 

این قدم اول تا الان هم عذاب وجدان از حرف صبحم ندارم خداروشکر 

همه اینایی که گفتم ماله جریانیه که تازه میخوام درموردش بگم 

بخاطر مامانم دلم میخواست مستقل بشم منتها گفتم خونه ام رو بفروشم بیام اصفهان با همه دارو ندارم یه چیزی بخرم وبرم جدا زندگی کنم 

خیلی گشتم مورد مناسبی پیدا نکردم امشب با برادرم سر یه موردی مشورت کردم اینقدر باهم حرف زد گفت وضع جامعه اینقدر خرابه که حتی مامانت مادر فولاد زره هم باسه کنارش زندگی کنی بهتره تا مستقل باشی واز همکار خانمش که وضعش مثل منه ومستقله ومشکلاتی که براش پیش اومده تا محل کارشم کشیده شده حرف زد و گفت اگه میخوای سرمایه گذاری بکنی بسم الله ولی اگه میخوای جدا زندگی کنی من صلاح نمیدونم حالا باز خودت برو فکراتو بکن 

حرفاش درست ومنطقی بود شعار نبود چیزهایی که مثال زد رو به چشمم دیده بودم حرف ها وانتظارهایی که این چند وقته ازسمت دیگران شنیدم ودیدم تایید کننده اش بود 

دلم برای خودم وتمام حواهای سرزمینم سوخت خیلی وضعیت غریبانه ای شده حتی اگه یه فامیل پشتت باشند هرچند قوی باشی هرچند مستقل باشی باید مواظب حرف زدنت وخنده هات باشی مواظب نگاهت مواظب لباست درسته که مردم مهم نیستند ولی وقتی بهت تهمت زده بشه وبادید بد بهت نگاه بشه اونم وقتی زنی نه مرد اونوقت دلت حتی نمیخواد ازدر خونه بری بیرون .

یه زن شوهر دارمثل جاریم میتونه باهرمردی رفت وامد کنه هرجور که میخواد حرف بزنه اس ام اس بده تو خونه اش رفت وامد کنه ولی کافیه تنها باشی حتی اجازه نداری به مستاجرت تماس بگیری بگی پول قبض روچرا ندادی که پیامش بیاد رو گوشی من .

وقتی میگم فکر نکنید توهمه اولیش مامان خودم 

بهم میگه حق نداری با مستاجرت حرف بزنی برامون ننگ بالا بیاری اوایل که این حرفومیزد یادمه تا چند شب کارم گریه بود ولی الان به این حرف زدنش عادت کردم فقط دلم نمیخواد پسری شاهد چنین بحث هایی باشه که مبادا فردا روزی روزگاری بگه مامان منو اگه جلوشو نمی گرفتند قراربود چه ننگی بالا بیاره 

این غصه ها وقتی اذیتم میکنه که مادری که منو بدنیا اورده میزنه 

بیخیال حوا دنیا میگذره توهم روزهای خوبو میبینی


چشمی که کور میشه

بهش  گفتم شوهر اولت بدتراز عادم بود هم معتاد هم شکاک هم زنباز دیگه باهاش حرف نزن گوش نداد

دومی هم بی عارو تنبل بهش گفتم پولتو خرجش نکن گوش نداد 

تازه فیلش یاد هندوستان کرده 

تو فشار زندگی یاد عشق قدیمیش افتاده که از اتفاق فامیلشم هست میگم کار غیر عاقلانه نکن میگه من میدونم منو میخواد واز زندگیش خیری ندید گفتم ازاون دوسه تا بچه ای که داره کاملا معلومه 

میگه عاشق منه ویه عالمه از حالت معنا دارصورتش میگه والهاماتی که گرفته 

میگه نمیخوام زندگیشو خراب کنم 

میخوام زن دومش بشم 

میگم تو که تکلیفت بادومی معلوم نیست میگه ازش جدا میشم 

میگم نکن زندگی یه زن دیگه خراب میشه 

میگه کاری به زن اولش ندارم میخوام زن دوم این بشم 

میگم زنش دختر داییته انصاف داشته باش میگه من اول عاشقش بودم اونم عاشقم بوده 

میگم از کجا میدونی میگه از نگاهش 

باهاش هرچی حرف میزنم فایده نداره حتی ازگناه میگم شاید زنی که میگه مقیدم کمی به خودش بیاد ولی چشماش کور شده همشم بخاطر اذیت های شوهرشه

الان که شوهرش گذاشته از خونه رفته برای کارهای مردونه  به هرکسی روانداخته به املاکی به شوهر سابقش به شوهر دوست خودش الانم به عشق قبلیش خودشم نمیدونه چیکار میکنه اضطراب داره 

تو سختی ورنجه میدونم دست تنهاست میدونم خانوادش حمایتش نمیکنند میدونم ولی زیادی خیالبافی میکنه 

بالاخره با عشق قبلیش قرار میذاره بالاخره برخلاف اصرار های من حرفشو به پسره میزنه اونم چند جمله فقط میگه تو تاحالا اشتباه کردی همچین چیزهایی نبوده من اصلا به تو فکرم نمیکنم 

ومن امیدوارم دردسری توی فامیل براش درست نشه 

اخ که الانم هرچی نصیحتش میکنم قبول نمیکنه میگه اون دروغ گفته منو میخواد 

یعنی من چی بگم از اوضاع زنهای این دوره زمونه چقدر بی کسی وتنهایی ومشکلات روی ادمها اثرمیذاره که ممکنه زندگی یکی دیگه رو بخاطر خیالبافی خودش بهم بریزه 

البته من جای اون پسره بودم با زنم میرفتم سر قرار تا طرف حتی نتونه حرفشو بزنه وبدون اینکه غرورش خرد بشه حساب کار دستش بیاد چه کاریه بره در خونه اش سوارش کنه وبعد حرفاشو بشنوه واینارو بهش بگه 

هردو طرف مشکل دارند .والا .




خودم واشکهام باهم دوست شدیم همدیگه رو تو اغوش کشیدیم

الان دارم لالایی زندوکیل روگوش میدم اشکهامو میشمرم  نیاز داشتم تا بغض این چندروز وچند  شبه خالی بشه 

چه خوبه اینجا هست که بنویسم واروم بشم 


لالا کن دختر زیبای شبنم
لالا کن روی زانوی شقایق
بخواب تا رنگ بی‌مهری نبینی
توو بیداریه که تلخه حقایق

تو مثل التماس من می‌مونی
که یک شب روی شونه‌هاش چکیدم
سرم گرم نوازش‌های اون بود
که خوابم برد و کوچش رو ندیدم

حالا من موندم و یه کنج خلوت
که از سقفش غریبی چکه کرده
تلاطم‌های امواج جدایی
زده کاشونه‌مو صد تکه کرده

دلم می‌خواست پس از اون خواب شیرین
دیگه چشمم به دنیا وا نمی‌شد
میون قلب متروکم نشونی
دیگه از خاطره پیدا نمی‌شد

صدام غمگینه از بس گریه کردم
ازم هیچ اسم و هیچ آوازه‌ای نیست
نمی‌پرسه کسی هی! در چه حالی؟
خبر از آشنای تازه‌ای نیست

به پروانه‌صفت‌ها گفته بودم
که شمعم میل خاموشی من نیست
پرنده رو درختم آشیون کن
حالا وقت فراموشی من نیست

تو مثل التماس من می‌مونی
که یک شب روی شونه‌هاش چکیدم
سرم گرم نوازش‌های اون بود
که خوابم برد و کوچش رو ندیدم

جای عادم خالی نیست

اگر نیازی هست نیاز به یک انسان هست نه عادم 

عادم هیچ وقت جاش خالی نیست 

مثلا اگه بود فقط سر سفره میومد کلی غر میزد همونجا دست نشسته با اثار غذا دور دهنش میخوابید وگوشی دستش یک ساعت مشغول بود وجوری هم هواسش به دور وبرشه که تابلو میکنه چیزی هست که نمیخواد کسی ببینتش اگه پسری هم میرفت طرفشو با جیغ وداد گوشی رو ازش دور میکرد بعدشم یا میرفت حموم شیش تیغه وشش کیلو عطر وادکلن وژل مو وفرمژه زنان جیم میشد میرفت یا گوشیشو میذاشت زیر بالشتش تو دستش قفلش می کرد ومیخوابید حتی بچه هم حق نداشت کنارش بخوابه کافیه پسری یه سروصدا میکرد تو خواب جیغ میزد که پس بچه رو خفه اش کن من خسته ام بخوابم بعدم میرفت سراغ شیفت بعدیش از همه زودتر میرفت از همه هم مغازه ای هاش دیرتر میومد خونه گاهی برادرش زنگ میزد خونه میگفت گوشیش اشغاله میگفتم مگه دم مغازه نیست میگفت مغازه رو یک ساعته پیش بستیم وقتی میومد میگفتم چرا دیر کردی میگفت مشتری داشتیم خیلی خسته شدم یبار یواشکی رفتم کلید ماشینشو برداشتم دیدم توی ماشین دوتا بسته پیتزاست دست خورده سس هم مالیده قسمت جلوی ماشین 

عادم خیلی بخورش خوب بود خیلی به شکمش اهمیت میداد ولی فقط به شکم خودش اهمیت میداد 

تو کار خونه خیلی دخالت می کرد خیلی دستور می داد

همه چی کلا به فرمونش بود 

اگه داشتی ازبیچارگی میمردی حق نداشتی یک ریال از پولهای تو خونه برداری 

یوهومیدیدی یکی ازوسایلت نیست بعدا از پیامک هاش متوجه میشدی برده کادو داده به یکی .

وقتی تو خونتی دلت میخواد یه حریم خصوصی داشته باشی تو وشوهرت وبچه ات دلت نمی خواد کسی بدونه تو چی خوردی تو چی پختی چی پوشیدی 

یبار مچشو گرفتم سر بزنگاه رسیدم خونه دیدم داره امار میده بلند گفتم بگو ازاتفاق بچه ام  دوبار صبح تاحالا دستشویی هم رفته یه موقع امار ازدسته خانم درنره وعادم میخندید واز رو نمی رفت 

برعکس هیچ وقت باهات دردودل نمی کرد همه دردودل هاش ماله اونا بود 

گاهی که می خواستم برم خونه مامانم دسته کلیدم گم میشد مجبور میشدم جوری برم وبیام که باهاش هماهنگی کنم وبعد که میومدم یوهو کلیدم پیدا میشد 

یکماه از اول ازدواجم نگذشته بود که زیر تشک تخت شونه زنونه پیدا کردم  وعادم که خیلی راحت وسریع رفت انداختش سطل زباله واشغالها رو هم برد تا معیوبشون کنه 

اینارو میگم که اگه دلم میگیره به این معنا نیست که دلم عادم میخواد حتی خوبم بشه نمی خوامش 

عادم به معنای واقعی حیوون خودخواهه که تکلیفش با خودش روشن نیست 

محرم ها همش تو اشپزخونه مشغول کمکه برای غذای هئیت بعد وقتی خسته میشه میاد زنگ میزنه به دوستش که میخوای ویلا چادگان بگیرم بریم عاشورا تاسوعا اونجا 

ازاونطرف برای امام زمان وغریبیش گریه میکنه ازاونور خانواده شهیده از طرفی از هرکی گه مذهبی  بود  بدش میومد ازطرفی هرچی که اثار کوروش داشت میخرید کچ کاریهای خونه از اثار تخت جمشید بود عکس کوروش ووصیت نامه اش قاب شده بین دوتا گچ کاری پرسپولیس روی دیوار بود بعد خودش بزرگترین دروغگویی بود که میشناختمش همشم میگفت پندار نیک گفتار نیک کردار نیک یه فروهر هم گردنش بود تازگی هم که یکی خالکوبی کرده پشت کمرش 

واقعا دلم برای همچین عادمی تنگ نمیشه حتی اگه پشیمون بشه وبه غلط کردن بیفته حتی اگه جوونیمو بهم برگردونه حتی اگه کابوس کتک زدنش ازم دور بشه 

الان که نیست خودم وبچه ام غذایی رو میخوریم که بچه ام دوست داره نه چیزی که عادم دوست داره 

جایی میریم که ارامش داشته باشیم نه جایی که عادم بتونه راحت  به مقصود خودخواهانه وچشم چرونیش برسه 

ومیدونم پولم خرج خودم وبچه ام میشه نه بی چشم وروهایی مثل عادم وبچه بزرگش 

براحتی بدون هیچ موجود اضافی شب ها با ارامش کنار پسرممیخوابم ودیگه حس نمیکنم یه زن خیابونیم که ماهی یکبار قراره بهش تجاوز بشه 

دیگه هم اضطراب اینو ندارم که عادم کجاست چرا نیومد پولاشو چیکار کرد کادویی که خرید ماله کیه وچه قیمتیه والان تو بغل کی خوابیده 

اگر کمبودهایی دارم ولی ازاین نظر هم ارامش دارم که دیگه از طرف عادم اضطرابی ندارم .

خوشحالم که جای عادم تو زندگی من خالی نیست 

جای یک همسر  خالیه جای پدر بچه ام خالیه ولی جای عادم نه 


ازماست که بر ماست

پسری هنوز مریضه 

براش نذر کردم 

بغض دارم دارم خفه میشم 

خدایا شکرت 

وعده عدالت دادی من ازت تحقق وعده اتو میخوام 

تنها ذاتی هستی که دروغ در وجودت راهی نداره 

درسته مادرم ومادر تا سختی نکشه بهشت زیر پاش نیست و...ولی  خارج ازتموم این حرفای خوشگل خوشگل دلم شکسته 

مگه میشه همه  رفاه وازادی ماله عادم باشه همه سختی ها ماله من بعد هم بچه از اب وگل که دراومد دودستی کادوپیچ تو سینی نقره بدمش دست عادم  

هم تو بارداریم تنهام گذاشت هم تو نوزادیش هم الان که اصلا کمکشو نمیخوام فقط دردسر درست نکنه 

یه بچه چهارساله چی سرش میشه که یه عادم احمق برای خودشیرینی وجذب محبت بچه اش دقیقا همون چیزهایی که بچه بهش الرژی داره واتفاقا خیلی خوشمزه است بهش بده تا بگه مثلا بابای خوبیه 

روز وشبم رو نمیفهمم 

دکتر گفته بود اگه شش ماه مواظبش باشید وهرچیزی حساسیت داره بهش ندید بیماریش ازبین میره وحالا من موندم وبچه ای که اینقدر ضعیف شده 

بچه رو بغل میگیرم  شبیه میبرمش دکتر 

بچه ها اکثرا بغل پدرشون هستند یا اگه بغل مادرشونند پدری همراهشون هست 

اینقدراشوبم که متوجه نمیشم الان چرامن تنهام چرا بابا رو بیدار نکردم بیاد دنبالم  فقط نگران حال بچه بودم 

اخه اونم صدا بزنم که چی بشه یه پیرمرد 64ساله تاکی باید مایه زحمتش باشم خودم کم بود بچه امم اضافه شد 

خدایا شکرت که پسر دارم شکرت که بچه دارم شکرت که قرار مرد زندگیم بشه ولی یه روزی این پسری هم باید بذاره بره دنبال زندگی وخوشبختیش اونوقت من میمونم وتنهاییم 

بدبختی که شاخ ودم نداره 

من قوی شدم قوی تر از همیشه ولی هرکاری کنم یه جایی یه چیزی کمه که هروقت یادش میفتم بغض میکنم 

نمیخوام مرد باشم نمیخوام مرد زندگیم خودم باشم اگه مرد بودن به اینیه که این چند سال دیدم خانم بودن خودم بهتره 

گرچه اینقدر زن تو زندگیم کثافت کاری کرده که دید خوبی هم به خانم بودن ندارم 

خدایا کاش امشب میتونستم سر بذارم روی دامنت وبغضم رو خالی کنم تودست بکشی روی سرم وبگی حوا تا خداتو داری غم نداشته باش 

خودم پشت وپناهتم 

خودم هستم نمیذارم هیچ مردی ازاین به بعد بهت توهین کنه 

خودم هستم نگران تربیت بچه ات نباش 

خودم هستم نگران غذای فرداشبت نباش 

خودم هستم نگران طاق بالاسرت نباش

خودم هستم نگران تنهاییات نباش 


پی نوشت :چی تو دل حواهای بی ادم میگذره بعد یکی میاد میگه راه درمانش ترویج چند همسریه 

یعنی دلمم نمیاد برای خواهر مادرش دعا کنم دردورنج منو بکشند 

من چی میگم اینا چی برداشت می کنند .

خدا هممونو هدایت کنه .تقصیرنداریم از ماست که برماست.